reply

base info - اطلاعات اولیه

reply - پاسخ

verb - فعل

/rɪˈplaɪ/

UK :

/rɪˈplaɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [reply] در گوگل
description - توضیح

  • پاسخ دادن به کسی با گفتن یا نوشتن چیزی


  • برای واکنش به یک عمل با انجام کار دیگری

  • something that is said, written, or done as a way of replying


    چیزی که به عنوان روشی برای پاسخ گفته می شود، نوشته می شود یا انجام می شود


  • پاسخ دادن به کسی، کتبی یا گفتاری

  • a written or spoken answer


    پاسخ نوشتاری یا گفتاری

  • a letter answering one that has been received


    نامه ای در پاسخ به نامه ای که دریافت شده است

  • a way of starting a letter that answers one that has been received


    راهی برای شروع نامه ای که به نامه ای که دریافت شده پاسخ می دهد

  • an envelope for which the cost of posting has already been paid POSTAGE PAID ENVELOPE


    پاکتی که هزینه ارسال آن قبلاً پرداخت شده است


  • پاسخ دادن


  • واکنش به عمل شخص دیگری

  • an answer


    پاسخ


  • برای پاسخ به یک سوال

  • to give a spoken or written answer


    برای دادن پاسخ گفتاری یا نوشتاری


  • واکنش نشان دادن به کاری که کسی انجام داده است

  • a spoken or written answer


    پاسخ گفتاری یا نوشتاری


  • به عنوان پاسخ یا واکنش به چیزی


  • برای شروع یک نامه رسمی که در حال پاسخگویی به نامه دیگری است استفاده می شود

  • I'm so sorry he replied.


    او پاسخ داد: خیلی متاسفم.

  • No not in 20 years, he replied.


    او پاسخ داد: نه، در 20 سال آینده.

  • Of course Nathalie replied.


    ناتالی پاسخ داد: البته.

  • Thanks to all the readers who replied, and thanks for the nice things that you very often said.


    با تشکر از همه خوانندگانی که پاسخ دادند و از چیزهای خوبی که اغلب گفتید متشکرم.

  • I replied at once to say that I should be in London shortly and suggested a meeting on Thursday, 14 May.


    من بلافاصله پاسخ دادم که به زودی باید در لندن باشم و پیشنهاد دادم که در روز پنجشنبه 14 مه جلسه ای برگزار کنم.

  • I waited for Smith to reply but he said nothing.


    منتظر بودم اسمیت جواب بدهد، اما چیزی نگفت.

  • Oliver tried to reply but he was too weak to speak.


    الیور سعی کرد جواب بدهد، اما ضعیف تر از آن بود که حرف بزند.

  • I wonder whether the others would have replied had I suddenly become famous!


    نمی‌دانم اگر من ناگهان معروف شده بودم، بقیه جواب می‌دادند یا نه!

  • One-eyed Odin replied that in his own experience the giants were a tough lot.


    اودین یک چشم پاسخ داد که در تجربه خودش غول ها خیلی سخت بودند.

  • We asked Jane to help but she replied that she was too busy.


    ما از جین خواستیم کمک کند، اما او پاسخ داد که خیلی شلوغ است.

  • Becky hasn't replied to our invitation, so I assume she isn't coming.


    بکی به دعوت ما پاسخ نداده است، بنابراین فکر می کنم او نمی آید.

  • The jailers refused to reply to the prisoners' questions about where they were being taken.


    زندانبانان از پاسخ دادن به سؤالات زندانیان در مورد اینکه آنها را به کجا می برند، خودداری کردند.

  • I apologise for the delay in replying to you.


    بابت تاخیر در پاسخگویی به شما پوزش می طلبم.

  • I wrote to Franca three weeks ago but she hasn't replied yet.


    من سه هفته پیش به فرانکا نامه نوشتم اما او هنوز پاسخی نداده است.

example - مثال
  • She didn't even bother to reply.


    حتی حوصله جواب دادن را هم به خود نداد.

  • He was quick to reply.


    سریع جواب داد.

  • to reply to a question/an email/a query


    برای پاسخ به یک سوال/یک ایمیل/یک پرس و جو

  • He hasn't replied to any of my text messages.


    او به هیچ یک از پیامک های من پاسخ نداده است.

  • She usually replies immediately to comments on her posts.


    او معمولاً بلافاصله به نظرات پست‌هایش پاسخ می‌دهد.

  • She simply replied with a smile.


    او به سادگی با لبخند پاسخ داد.

  • He replied to her question with a scowl.


    او با اخم به سوال او پاسخ داد.

  • ‘I won't let you down,’ he replied confidently.


    او با اطمینان پاسخ داد: من تو را ناامید نخواهم کرد.

  • The senator replied that he was not in a position to comment.


    سناتور پاسخ داد که در موقعیتی نیست که اظهار نظر کند.

  • Italy took an early lead but Brazil replied with two goals in the last five minutes.


    ایتالیا زودهنگام پیش افتاد اما برزیل با دو گل در پنج دقیقه آخر پاسخ داد.

  • The terrorists replied to the government's statement with more violence.


    تروریست ها با خشونت بیشتری به بیانیه دولت پاسخ دادند.

  • I’m writing to answer your questions


    برای پاسخ به سوالات شما می نویسم

  • I’m writing to reply to your questions.


    من برای پاسخ به سوالات شما می نویسم.

  • I haven’t answered her email yet.


    من هنوز به ایمیلش جواب ندادم

  • I knocked on the door but nobody answered.


    در زدم اما کسی جواب نداد.

  • ‘I won’t let you down,’ he replied.


    او پاسخ داد: من تو را ناامید نخواهم کرد.

  • The directors were unwilling to respond to questions.


    مدیران حاضر به پاسخگویی به سوالات نبودند.

  • I’m writing in answer to your letter.


    من در پاسخ به نامه شما می نویسم.

  • ‘I have no idea,’ she replied calmly.


    او با خونسردی پاسخ داد: من هیچ نظری ندارم.

  • ‘I know!’ she replied matter-of-factly.


    او به طور واقعی پاسخ داد: می دانم!

  • ‘I really don't care!’ he replied nonchalantly.


    او با ناراحتی پاسخ داد: واقعاً اهمیتی نمی دهم!

  • ‘It was your fault!’ she replied angrily.


    او با عصبانیت پاسخ داد: تقصیر تو بود!

  • ‘No, you're not!’ Graham replied bluntly.


    گراهام به صراحت پاسخ داد: «نه، نیستی!»

  • ‘OK, ’ he replied at length.


    او طولانی پاسخ داد: باشه.

  • Calvin was insulted and replied in kind (= by insulting them back).


    کالوین مورد توهین قرار گرفت و به گونه ای پاسخ داد (= با توهین به آنها).

  • He didn't reply to my email.


    به ایمیلم جواب نداد

  • He simply replied that he hadn't the faintest idea.


    او به سادگی پاسخ داد که ضعیف ترین ایده را نداشت.

  • She did not reply directly to the allegations.


    او مستقیماً به این اتهامات پاسخ نداد.

  • She replied at length but not to the point.


    او طولانی پاسخ داد، اما نه به نقطه.

  • Well you weren't expecting him to reply personally were you?


    خب، تو انتظار نداشتی که شخصاً جواب بدهد، نه؟


  • قبل از اینکه فرصتی برای پاسخ دادن پیدا کند، به سرعت اتاق را ترک کرد.

synonyms - مترادف

  • واکنش


  • پاسخ

  • comeback


    بازگشت

  • rejoinder


    متقاعد کننده


  • برگشت


  • پاسخ دادن

  • retort


    پیشخوان


  • همانند سازی

  • replication


    تلافی

  • retaliation


    بازخورد

  • riposte


    قدردانی انگلستان

  • feedback


    متقابل

  • acknowledgementUK


    تصدیق ایالات متحده

  • reciprocation


    گرفتن

  • acknowledgmentUS


    آنتیفون


  • ضد حمله

  • antiphon


    اکو

  • counterattack


    لب

  • echo


    عاقلانه

  • lip


    حساب


  • ساس

  • wisecrack


    ارتعاشات


  • پشت صحبت

  • sass


    بازگشت سریع

  • vibes


    واکنش تند زانو


  • طنین

  • snappy comeback


    رجعت

  • knee-jerk reaction


    رد کردن

  • reverberation


  • kickback


  • rebuttal


antonyms - متضاد
  • enquiryUK


    استعلام انگلستان

  • inquiryUS


    پرس و جو ایالات متحده

  • query


    پرس و جو


  • سوال


  • درخواست


  • مسئله

  • sympathy


    ابراز همدردی

  • kindness


    مهربانی

  • listening


    استماع


  • ساکت


  • سکوت

لغت پیشنهادی

videotape

لغت پیشنهادی

partner

لغت پیشنهادی

colder