well
well - خوب
adverb - قید
UK :
US :
in a successful or satisfactory way
به روشی موفق یا رضایت بخش
به صورت کامل
زیاد یا تا حد زیادی
بسیار
برای تأکید بر چیزی که می گویید استفاده می شود
قبل از گفتن چیزی مکث می کرد یا به خود فرصت می داد تا فکر کند
برای نشان دادن اینکه موقعیتی را می پذیرید حتی اگر از آن احساس ناامیدی یا آزرده خاطر می کنید
برای ابراز تعجب یا سرگرمی استفاده می شود
برای ابراز خشم یا عدم تایید استفاده می شود
برای نشان دادن اینکه شما در حال اتمام صحبت یا انجام کاری هستید استفاده می شود
برای نشان دادن اینکه در مورد چیزی مطمئن نیستید استفاده می شود
برای تغییر کمی چیزی که شما گفته اید استفاده می شود
used to continue a story you are telling people especially in order to make it seem more interesting
برای ادامه داستانی که به مردم میگویید، استفاده میشود، مخصوصاً برای اینکه آن را جالبتر نشان دهید
زمانی که از کسی عصبانی هستید از کسی می خواستید به سوالی که از او پرسیده اید پاسخ دهد
سالم
سوراخ عمیقی در زمین که مردم از آن آب می گیرند
یک چاه نفت
فضای یک ساختمان بلند که پله ها در آن قرار دارند
اگر مایعی بیرون بیاید یا چاه کند، به سطح چیزی می آید و شروع به جاری شدن می کند
اگر احساسی در شما وجود داشته باشد، آن را به شدت احساس می کنید
نام دیگری برای چاه نفت
به روشی خوب، به یک استاندارد بالا یا رضایت بخش
بسیار زیاد، تا حد زیادی یا به طور کامل
برای تأکید بر برخی حروف اضافه استفاده می شود
برای تأکید بر برخی صفت ها استفاده می شود
با دلیل خوب
بعلاوه)
سالم؛ بیمار نیست
برای معرفی چیزی که قرار است بگویید، اغلب برای نشان دادن تعجب، شک، اختلاف جزئی، یا عصبانیت، یا برای ادامه داستان استفاده می شود.
used to introduce something you are going to say often to show surprise doubt slight disagreement, or anger or to continue a story
یک سوراخ عمیق در زمین که می توانید از آن آب، نفت یا گاز بگیرید
آنها در مسابقات خوب بازی کردند.
تیم به خوبی با هم کار می کنند.
بچه ها همه رفتار خوبی داشتند.
The conference was very well organized.
کنفرانس بسیار خوب برگزار شد.
آفرین! (= ابراز تحسین از کاری که کسی انجام داده است)
کمپین او خوب پیش نمی رفت.
اگر با این حیوانات خوب رفتار شود (= با مهربانی) حیوانات خانگی بسیار خوبی می سازند.
مردم به نیکی از او (= با تایید صحبت کردند).
او آن را خیلی خوب دریافت کرد (= واکنش خیلی بدی نشان نداد)، همه چیز را در نظر گرفت.
خوب زندگی می کردند (= در آسایش و خرج کردن مال زیاد) و با مال خود سخاوت می کردند.
او مصمم بود که خوب ازدواج کند (= با فردی ثروتمند و/یا با موقعیت اجتماعی بالا ازدواج کند).
آب لیمو را اضافه کنید و خوب مخلوط کنید.
قبل از شروع رنگ آمیزی سطح باید به خوبی آماده شود.
چقدر کارلا را می شناسید؟
او به خوبی می تواند از خود مراقبت کند.
یک سگ خوب تربیت شده
او با سرعت بیش از حد مجاز رانندگی می کرد.
او به خوبی از خطرات آگاه است.
آنها بسیار مناسب یکدیگر هستند.
یک داستان دوست داشتنی
این قلعه ارزش بازدید را دارد.
He liked her well enough (= to a reasonable degree) but he wasn't going to make a close friend of her.
او به اندازه کافی او را دوست داشت (= تا حد معقولی) اما قرار نبود با او دوست صمیمی شود.
من خیلی اذیت شدم، می توانم به شما بگویم.
او به خوبی می توانست هزینه آن را خودش بپردازد.
ممکنه شما درست بگویید.
ممکن است قطار تاخیر داشته باشد.
الان خیلی نمیتونم برم
من نمی توانستم به خوبی از کمک به آنها امتناع کنم، می توانم؟
«ما اینجا چه میکنیم؟» «شاید بپرسید (= من هم واقعاً نمیدانم).»
آیا آنها هم می آیند؟
آنها کتاب و همچنین روزنامه می فروشند.
marvellouslyUK
شگفت انگیز انگلستان
marvelouslyUS
به طرز شگفت انگیزی ایالات متحده
beautifully
به زیبایی
exceptionally
استثنایی
favourablyUK
مطلوب انگلستان
favorablyUS
مطلوب ایالات متحده
عالی
magnificently
به طرز باشکوهی
nicely
به خوبی
splendidly
فوق العاده
superbly
قابل ستایش
commendably
لذت بخش
delightfully
خوب
با شکوه
gloriously
خوش تیپ
handsomely
رضایت بخش
satisfyingly
به نرمی
smoothly
با موفقیت
به طور موثر
بدون زحمت
effortlessly
مسحور کننده
enchantingly
بزرگ
enjoyably
خوشایند
excellently
هیجان انگیز
fantastically
با صدای بلند
finely
شنا کردن
grandly
pleasingly
sensationally
soundly
swimmingly
بد
awfully
به طرز وحشتناکی
disastrously
فاجعه بار
dreadfully
طرز ناراحت، بدبختانه
horrendously
به طرز زشت
horribly
به طرز افتضاحی
horridly
به طرز فجیعی
miserably
تاسف بار
terribly
به طور نامطلوب انگلستان
abominably
به طور نامطلوب ایالات متحده
abysmally
منحرف
atrociously
با تاسف
dismally
غیر قابل تحمل
unfavourablyUK
بدبختانه
unfavorablyUS
به طور ناقص
awry
متاسفانه
deplorably
با ناراحتی
lamentably
ناگفتنی
unbearably
آزار دهنده
wretchedly
ناراحت کننده
به طرز تکان دهنده ای
frightfully
به طرز بیمارگونه
imperfectly
unhappily
unspeakably
annoyingly
appallingly
distressingly
shockingly
sickeningly