anger
anger - عصبانیت
noun - اسم
UK :
US :
a strong feeling of wanting to hurt or criticize someone because they have done something bad to you or been unkind to you
احساس شدید تمایل به آزار دادن یا انتقاد کردن از کسی به دلیل اینکه او با شما بدی کرده است یا با شما نامهربانی کرده است.
a strong emotion that you feel because someone has behaved badly or because a situation seems bad or unfair
یک احساس قوی که شما آن را به دلیل رفتار بد یا بد یا ناعادلانه بودن یک موقعیت احساس می کنید
خشم خفیف یا بی صبری
a feeling of being annoyed and impatient, especially because something keeps happening or someone keeps saying something
احساس ناراحتی و بی حوصلگی، به خصوص به این دلیل که چیزی مدام اتفاق می افتد یا کسی مدام چیزی می گوید
a feeling of being annoyed, especially because you cannot do what you want or because you cannot change or control a situation
احساس آزرده شدن، به خصوص به این دلیل که نمی توانید کاری را که می خواهید انجام دهید یا نمی توانید موقعیتی را تغییر دهید یا کنترل کنید
a feeling of being very annoyed because you cannot control a situation learn to do something or understand something even though you are trying very hard
احساس ناراحتی شدید به این دلیل که نمی توانید موقعیتی را کنترل کنید، انجام کاری را یاد بگیرید یا چیزی را درک کنید، حتی اگر خیلی تلاش می کنید.
عصبانیت به این دلیل که فکر می کنید با شما بد یا ناعادلانه رفتار می شود
عصبانیت و تعجب در مورد یک موقعیت ناعادلانه
خشم بین دو نفر به دلیل اتفاقی که افتاده است
a feeling of anger and hatred towards someone who you cannot forgive because they harmed you in the past
احساس خشم و نفرت نسبت به کسی که نمی توانید او را ببخشید زیرا در گذشته به شما آسیب رسانده است
anger especially anger that is unreasonable
خشم، به ویژه عصبانیت غیر منطقی
احساس خشم بسیار قوی
a very strong feeling of anger that is difficult to control or is expressed very suddenly or violently
یک احساس خشم بسیار شدید که کنترل آن دشوار است یا خیلی ناگهانی یا با خشونت ابراز می شود
عصبانیت و شوک شدید چون فکر می کنید چیزی ناعادلانه یا اشتباه است
عصبانیت شدید
کسی را عصبانی کردن
a strong feeling that makes you want to hurt someone or be unpleasant because of something unfair or unkind that has happened
احساس قوی که باعث می شود به دلیل اتفاق ناعادلانه یا ناخوشایندی که اتفاق افتاده است بخواهید به کسی صدمه بزنید یا ناخوشایند باشید.
احساسی که افراد در هنگام وقوع اتفاقی ناعادلانه، دردناک یا بد دریافت می کنند
خانواده ما به ما کمک کرده اند تا با اندوه و خشمی که به خاطر مرگ او احساس کردیم، مقابله کنیم.
ساندرا به ما کمک کرد تا با اندوه و خشمی که به خاطر مرگ پاتریک احساس می کردیم مقابله کنیم.
شعله درد و خشم او را فرا گرفت.
پس از صدور حکم، خانواده ناک نتوانستند ناراحتی و عصبانیت خود را پنهان کنند.
اما آه، آن زن آن موقع چه کرد، که حتی الان هم از عصبانیت و هم از میل من را می لرزاند.
کنترل خشمش برایش سخت بود.
من با عصبانیت چیزهایی گفته ام که تقریباً به قیمت ازدواجم تمام شده است.
آندره آ هنوز نسبت به مادرش که وقتی او یک دختر کوچک بود، خشم زیادی را احساس می کند.
در مواجهه با خشم عمومی در مورد جنگ خلیج فارس، خودکامه سلطنتی برخی امتیازات را داد.
و این خیلی بهتر از عصبانیتی بود که وقتی ست هر کاری انجام می داد یا فکر می کرد که خودش را حذف می کرد، حاکم بود.
And it was so much better than the anger that ruled when Sethe did or thought anything that excluded herself.
او باید راهی برای ابراز خشم فروخورده خود پیدا می کرد.
این طرح خشم ساکنان محلی را برانگیخت.
خشم و ناامیدی فزاینده جوانان بیکار
جان مشتش را با عصبانیت روی میز کوبید.
او از رفتاری که با او شده بود پر از خشم بود.
خشم زیادی از برنامه های تعطیلی بیمارستان وجود دارد.
مردم محلی از این تصمیم خشمگین هستند.
There is widespread anger at the government following yesterday's announcement.
به دنبال اعلامیه دیروز خشم گسترده ای از دولت وجود دارد.
من هیچ عصبانیتی نسبت به او احساس نمی کنم، فقط متاسفم.
مردم برای تخلیه خشم خود علیه نخست وزیر به خیابان ها می آیند.
دوره مدیریت خشم (= کنترل احساسات خشم شما)
هنک بلند شد و عصبانیتش بالا رفت.
از شدت عصبانیت در را به هم کوبید.
او احساس خشم کوتاهی کرد.
با عصبانیت صدایش را بلند کرد.
او به همان سرعتی که شعله ور شده بود فروکش کرد.
کودکان به طرق مختلف خشم خود را تخلیه می کنند.
او در یک لحظه عصبانی از خانه خارج شده بود.
او سعی کرد خشم خود را به فعالیت سیاسی هدایت کند.
چشمانش پر از خشم بود.
خوشحالی او با شنیدن داستان کامل به زودی به خشم تبدیل شد.
سخنان او فقط به خشم او دامن زد.
به پیشنهاد او احساس عصبانیت ناگهانی کردم.
سرکوب خشم سالم نیست.
بیشتر خشم مردم متوجه دولت بود.
از عصبانیت می لرزید.
عصبانیت از چهره اش بیرون رفت.
احتمالاً می توانید از کلاس های مدیریت خشم بهره مند شوید.
عصبانیت او نسبت به پدر و مادرش
فکر می کنم او نسبت به پدرش که در کودکی با او بسیار بد رفتار می کرد، احساس عصبانیت زیادی می کند.
این خطر وجود دارد که خشم از قانون جدید به احساس ضد دولتی تبدیل شود.
rage
خشم
fury
تحریک
outrage
مزاحمت
wrath
عصبانیت
indignation
رنجش
irritation
خلق و خوی
annoyance
نارضایتی
exasperation
تحریک پذیری
resentment
ناراحتی
temper
انزجار
displeasure
طحال
ire
وبا
irritability
متقاطع
vexation
شور
pique
تضاد
spleen
furoreUK
choler
furorUS
crossness
تشدید
شور و نشاط
agitation
سرزندگی
antagonism
جنون
furoreUK
furorUS
infuriation
irascibility
aggravation
angriness
irateness
lividity
lividness
madness
calmness
آرامش
calm
آرام
composure
خونسردی
صلح
assurance
اطمینان
collectedness
جمع آوری
coolheadedness
سهولت
همسطح بودن
equanimity
آرامش انگلستان
levelheadedness
غیرقابل انعطاف
placidity
اعتماد به نفس
tranquillityUK
ترکیب
unflappability
عدم اغتشاش
aplomb
ثبات
composedness
آرامش ایالات متحده
imperturbability
بردباری
صبر
tranquilityUS
سنگفرید
tranquilness
خودسازی
forbearance
خود کنترلی
patience
خود داری
sangfroid
بی توجهی
self-composedness
دلسردی
self-control
بلغم
serenity
کنترل
self-possession
unconcern
discouragement
relaxation
phlegm