stability
stability - ثبات
noun - اسم
UK :
US :
شرط ثابت بودن و تغییر نکردن
توانایی یک ماده برای ماندن در همان حالت
شرط قوی بودن، ثابت بودن و تغییر نکردن
وضعیتی که در آن چیزی به احتمال زیاد حرکت یا تغییر نمی کند
حالت ثابت بودن یا عدم امکان حرکت یا تغییر
a situation in which something such as an economy company or system can continue in a regular and successful way without unexpected changes
وضعیتی که در آن چیزی مانند یک اقتصاد، شرکت یا سیستم می تواند به طور منظم و موفق بدون تغییرات غیر منتظره ادامه یابد.
وضعیتی که در آن قیمت ها یا نرخ ها تغییر چندانی نمی کند
Was there confidence I asked, about stability?
از او پرسیدم آیا در مورد ثبات اطمینان وجود داشت؟
بر تداوم و ثبات تاکید و ستایش شده است.
Its stability needs and signalling capability are shown.
نیازهای پایداری و قابلیت سیگنال دهی آن نشان داده شده است.
بنابراین مدرسه تبدیل به پناهگاه، پناهگاه ثبات، غذای گرم و معلمانی می شود که به آنها اهمیت می دهند.
هر دو وزیر گفتند که ثبات نرخ ارز به سیاست های مالی ملی بستگی دارد.
Veteran goalie Mike Vernon, the offseason acquisition made to return stability to the San Jose goal was off his game.
مایک ورنون، دروازهبان کهنهکار، خرید خارج از فصل برای بازگشت ثبات به دروازه سن خوزه، از بازی او خارج شد.
محصولات ممکن است در پایداری فوم متفاوت باشند.
رابطه ما ثبات و آرامشی را که هر دوی ما به آن نیاز داشتیم فراهم کرد.
political/economic/social stability
ثبات سیاسی/اقتصادی/اجتماعی
ثبات دلار در بازارهای پولی جهان
ثبات قیمت
بازگشت به خانواده باید ثبات عاطفی را برای کودکان فراهم کند.
این کشور اکنون از یک دوره ثبات و شکوفایی نسبی برخوردار است.
کشور از یک دوره ثبات سیاسی برخوردار بود.
این سیاست باید ثبات پولی بیشتری را برای کشور به ارمغان آورد.
این اقدامات ممکن است ثبات کلی سیستم را تهدید کند.
آنها معتقدند که مذهب ثبات خانواده را افزایش می دهد.
جوامعی که از ثبات بالایی برخوردارند
نیاز به صلح و ثبات در خاورمیانه
دوره ثبات سیاسی
ثبات اقتصادی و سیاسی
من نگران ثبات روانی او هستم.
نگرانی هایی در مورد ثبات سیستم بانکی وجود دارد.
economic/political/financial stability
ثبات اقتصادی / سیاسی / مالی
Large pay awards for executives have been ruled out as the CEO struggles to restore stability at the troubled group.
از آنجایی که مدیر عامل برای بازگرداندن ثبات در گروه مشکلدار تلاش میکند، جوایز دستمزد بزرگ برای مدیران رد شده است.
این نقش تنظیم کننده است که اعتماد و ثبات بازار را ارتقا دهد.
برخی از آمریکایی ها برای اطمینان از ثبات قیمت ها، بازگشت به استاندارد طلا را دوست دارند.
steadiness
ثبات
constancy
دوام
durability
ماندگاری
permanence
تغییر ناپذیری
changelessness
قابل اعتماد بودن
immutability
امنیت
invariability
اطمینان
dependability
تغییرناپذیری
secureness
ثابت بودن
sureness
تخریب ناپذیری
unchangeableness
قابلیت اطمینان
fixedness
فنا ناپذیری
immutableness
چندسالگی
indestructibility
منظم بودن
lastingness
استواری
perdurability
یکنواختی
reliability
طبیعت ماندگار
consistency
عدم تغییر
imperishability
عدم انحراف
inalterability
perenniality
regularity
steadfastness
unchangeability
uniformity
unchangingness
enduring nature
lasting nature
evenness
instability
بی ثباتی
fickleness
غیر قابل پیش بینی بودن
unpredictability
تغییرپذیری
unsteadiness
عدم ثبات
changeability
عدم قطعیت
inconstancy
غیر قابل اعتماد بودن
unstableness
دمدمی مزاجی
mutability
متغیر بودن
uncertainty
شک
unreliability
نوسان
capriciousness
ناپایداری
variability
ناسازگاری
variableness
فرار
قابل تغییر بودن
fluctuation
لرزش
impermanence
نازکی
inconsistency
متزلزل
unpredictableness
عدم تعادل
volatileness
ناهمواری
changeableness
ناامنی
shakiness
ضعف
iffiness
سیالیت
wavering
irresolution
volatility
imbalance
precariousness
unevenness
insecurity
weakness
fluidity