capability

base info - اطلاعات اولیه

capability - قابلیت

noun - اسم

/ˌkeɪpəˈbɪləti/

UK :

/ˌkeɪpəˈbɪləti/

US :

family - خانواده
incapability
ناتوانی
capable
توانا
incapable
ناتوان
capably
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [capability] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Age affects the range of a person's capabilities.


    سن بر دامنه توانایی های فرد تأثیر می گذارد.


  • او توانایی تبدیل شدن به یک بازیگر بسیار خوب را دارد.

  • Animals in the zoo have lost the capability of catching food for themselves.


    حیوانات در باغ وحش توانایی گرفتن غذا برای خود را از دست داده اند.

  • his capability for making sensible decisions


    توانایی او برای تصمیم گیری معقول

  • beyond/within the capabilities of current technology


    فراتر از / در محدوده قابلیت های فناوری فعلی

  • a company’s production capabilities


    قابلیت های تولید یک شرکت

  • Britain’s nuclear/military capability


    توانایی هسته ای/نظامی بریتانیا

  • Organizing a whole department is beyond his capability.


    سازماندهی یک بخش کامل از توانایی او خارج است.

  • The task was beyond the scope of human capability.


    این وظیفه فراتر از توان بشر بود.

  • I'm sure your new job is well within your capabilities.


    من مطمئن هستم که شغل جدید شما در حد توانایی های شماست.

  • They relied on the proven capability of this technology.


    آنها بر توانایی اثبات شده این فناوری تکیه کردند.

  • The effect will be a 50% cut in the company's production capabilities.


    اثر آن کاهش 50 درصدی در توان تولید این شرکت خواهد بود.

  • These tests are beyond the capability of an average twelve-year-old.


    این آزمایشات فراتر از توانایی یک نوجوان دوازده ساله متوسط ​​است.

  • With the new machines we finally have the capability (= power) to do the job properly.


    با ماشین های جدید بالاخره توانایی (= قدرت) را داریم که کار را به درستی انجام دهیم.

  • Several countries are trying to develop a nuclear capability.


    چندین کشور در حال تلاش برای توسعه توان هسته ای هستند.

  • Firms with stronger technological capability are more likely to realize e-commerce value.


    شرکت‌هایی که توانایی‌های تکنولوژیکی قوی‌تری دارند، به احتمال زیاد ارزش تجارت الکترونیک را درک می‌کنند.


  • آنها توانایی دو برابر کردن صادرات خود را دارند.

  • Many retailers are struggling because they expanded beyond their capabilities.


    بسیاری از خرده فروشان در حال مبارزه هستند زیرا فراتر از توانایی های خود گسترش یافته اند.

synonyms - مترادف

  • توانایی


  • ظرفیت

  • competence


    صلاحیت


  • دانشکده


  • قدرت

  • proficiency


    مهارت

  • aptitude


    صلاحیت - استعداد - شایستگی

  • competency


    شایستگی

  • expertise


    تجربه و تخصص

  • knack


    استعداد


  • امکانات

  • adeptness


    هدیه

  • aptness


    به معنای

  • capableness


    چیز


  • به موجب آن


  • فورته

  • means


    زیرکی


  • هوش


  • هنر

  • wherewithal


    تناسب اندام

  • flair


    ممکن

  • forte


    استحکام - قدرت

  • skilfulness


  • cleverness



  • art





  • potency



antonyms - متضاد
  • inability


    عجز

  • incompetence


    بی کفایتی

  • ineptitude


    ناتوانی


  • ناکارآمدی

  • incapability


    ناتوانی جنسی

  • incapableness


    بی اثر بودن

  • incapacity


    عدم

  • incompetency


    ضعف

  • ineptness


    بی فایده بودن

  • inefficiency


    عدم تناسب اندام

  • powerlessness


    دست و پا چلفتی

  • impotence


    درماندگی

  • inaptitude


    ناامیدی

  • ineffectiveness


    بی تخصص


  • شکست

  • weakness


  • inadequacy


  • uselessness


  • insufficiency


  • unfitness


  • inefficacy


  • ineffectualness


  • clumsiness


  • helplessness


  • incapacitation


  • hopelessness


  • inutility


  • frailty


  • ineffectuality


  • inexpertness



لغت پیشنهادی

inflexibility

لغت پیشنهادی

elk

لغت پیشنهادی

tires