capable
capable - توانا
adjective - صفت
UK :
US :
قادر به انجام کارها به خوبی
قادر به انجام کارها به طور موثر و ماهرانه و دستیابی به نتایج است
داشتن توانایی، قدرت یا کیفیت برای انجام کاری
به اسم ها اضافه می شود تا صفاتی را تشکیل دهند که به معنای قادر به استفاده از چیز بیان شده است
داشتن مهارت یا توانایی یا قدرت انجام کاری
همه کارکنان آسایشگاه بسیار توانا به نظر می رسیدند.
آقای جوان وکیل بسیار توانمندی است.
لرد خود بازیکنی توانا بود اما نه یک بازیکن برجسته.
آنها یک وکیل بسیار توانا دارند که روی پرونده کار می کند.
و اگر اینطور باشد، مطمئناً خودش کاملاً قادر است با پزشک تماس بگیرد.
به نظر می رسد بلکبرن تنها تیمی است که می تواند تفاله ها را بگیرد.
این است که عملکرد را قادر به تکرار می کند.
اگر او از نظر قانون اساسی قادر به سقوط بود، می توانست.
در حالت ایده آل، باید بتواند در همه این رسانه ها کار کند و گسترش یابد.
اما نشان می دهد که طرح های میانی قابلیت کارکرد دارند.
به نظر می رسید او فکر می کرد که او می تواند سوار یک قایق شود.
تیم به شدت به یک مدافع توانمند نیاز دارد.
بدون شک ربکا تواناترین تکنسین تیم بود.
شما قادر به کار بهتر از این هستید.
او کاملاً قادر است برای رهایی از دردسر دروغ بگوید.
من خودم کاملاً قادر به انجام آن هستم، متشکرم.
او بیش از حد توانایی بازی در سطح بین المللی را دارد.
او هنوز هم توانایی انجام کار را دارد.
او معلم بسیار توانمندی است.
من سازمان را به دستان توانمند شما می سپارم.
فردی با توانایی بالا
کارمندانی که ثابت می کنند توانمند هستند معمولاً به سرعت ارتقا پیدا می کنند.
او به سختی می توانست باور کند که او قادر به چنین مهربانی باشد.
او به سختی قادر به نوشتن نام خود بود.
او از نظر فیزیکی توانایی بالا رفتن از پنجره را نداشت.
او بیش از حد توانایی قبولی در امتحان را دارد.
او یک زن / کارگر / قاضی بسیار توانا است.
ما باید دستیار توانمند و کارآمد داشته باشیم.
فقط حزب دمکرات قادر به اداره کشور است.
اینها هواپیماهای دارای قابلیت هسته ای هستند (= می توانند سلاح هسته ای حمل کنند).
او یک وکیل بسیار توانا است.
اتوماسیون به ما این توانایی را می دهد که کارهای خاصی را به سرعت و به خوبی انجام دهیم.
این قابلیت ها بدون استثنا همان چیزی است که رهبران صنعت را به وجود می آورد.
competent
صالح
qualified
واجد شرایط
قادر
accomplished
انجام شد
proficient
مسلط
کارآمد
experienced
با تجربه
masterly
استادانه
adept
ماهر
apt
apt
با استعداد
skilfulUK
انگلستان ماهر
skilled
تاثير گذار
talented
کارشناس
skillfulUS
آگاه
skillfulUS
تمرین کرد
knowledgeable
در انگلستان تمرین کرد
practicedUS
مناسب
practisedUK
عالی
آموزش دیده
دارای ذوق هنری
trained
آس
virtuoso
کافی است
ace
ترک
خوب
دستی
handy
suitable
incompetent
بی عرضه
inept
بی منطق
inapt
نامناسب
incapable
ناتوان
inferior
پست تر
substandard
غیر استاندارد
unqualified
فاقد صلاحیت
unskilful
ناشیانه
unskilled
غیر ماهر
deficient
دارای کمبود
ineffective
بی اثر
ineffectual
بی تاثیر
inexpert
بی خبره
unhandy
غیر مفید
unproficient
بی مهارت
untrained
فاقد تعلیم
blundering
اشتباه کردن
floundering
دست و پا زدن
hopeless
نومید
inefficient
ناکارآمد
maladroit
بد اخلاقی
unapt
درهم ریختن
unfit
ناکافی
unskillful
فقیر
unsuitable
غیر زبر
bungling
بی استعداد
inadept
inadequate
undexterous
untalented