capable

base info - اطلاعات اولیه

capable - توانا

adjective - صفت

/ˈkeɪpəbl/

UK :

/ˈkeɪpəbl/

US :

family - خانواده
capability
قابلیت
incapability
ناتوانی
incapable
ناتوان
google image
نتیجه جستجوی لغت [capable] در گوگل
description - توضیح
  • able to do things well


    قادر به انجام کارها به خوبی

  • able to do things effectively and skilfully, and to achieve results


    قادر به انجام کارها به طور موثر و ماهرانه و دستیابی به نتایج است

  • having the ability power or qualities to be able to do something


    داشتن توانایی، قدرت یا کیفیت برای انجام کاری

  • added to nouns to form adjectives that mean able to use the stated thing


    به اسم ها اضافه می شود تا صفاتی را تشکیل دهند که به معنای قادر به استفاده از چیز بیان شده است


  • داشتن مهارت یا توانایی یا قدرت انجام کاری

  • All the staff at the nursing home seemed very capable.


    همه کارکنان آسایشگاه بسیار توانا به نظر می رسیدند.

  • Mr. Young is a very capable attorney.


    آقای جوان وکیل بسیار توانمندی است.

  • Lord himself was a capable but not an outstanding player.


    لرد خود بازیکنی توانا بود اما نه یک بازیکن برجسته.

  • They've got a very capable lawyer working on the case.


    آنها یک وکیل بسیار توانا دارند که روی پرونده کار می کند.

  • And if she is, surely she's perfectly capable of calling a doctor herself.


    و اگر اینطور باشد، مطمئناً خودش کاملاً قادر است با پزشک تماس بگیرد.

  • Blackburn now look to be the only only team capable of catching scum.


    به نظر می رسد بلکبرن تنها تیمی است که می تواند تفاله ها را بگیرد.

  • It is this which makes the performance capable of repetition.


    این است که عملکرد را قادر به تکرار می کند.

  • If she were constitutionally capable of slumping, she would.


    اگر او از نظر قانون اساسی قادر به سقوط بود، می توانست.


  • در حالت ایده آل، باید بتواند در همه این رسانه ها کار کند و گسترش یابد.

  • But it does show that intermediate designs are capable of working.


    اما نشان می دهد که طرح های میانی قابلیت کارکرد دارند.

  • He seemed to think she would be capable on a boat.


    به نظر می رسید او فکر می کرد که او می تواند سوار یک قایق شود.

  • The team desperately needs a capable quarterback.


    تیم به شدت به یک مدافع توانمند نیاز دارد.

  • Rebecca was, without question the most capable technician on the team.


    بدون شک ربکا تواناترین تکنسین تیم بود.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • competent


    صالح

  • qualified


    واجد شرایط


  • قادر

  • accomplished


    انجام شد

  • proficient


    مسلط


  • کارآمد

  • experienced


    با تجربه

  • masterly


    استادانه

  • adept


    ماهر

  • apt


    apt


  • با استعداد

  • skilfulUK


    انگلستان ماهر

  • skilled


    تاثير گذار

  • talented


    کارشناس


  • skillfulUS


  • آگاه

  • skillfulUS


    تمرین کرد

  • knowledgeable


    در انگلستان تمرین کرد

  • practicedUS


    مناسب

  • practisedUK


    عالی

  • fit


    آموزش دیده


  • دارای ذوق هنری

  • trained


    آس

  • virtuoso


    کافی است

  • ace


    ترک


  • خوب


  • دستی


  • handy



  • suitable


antonyms - متضاد
  • incompetent


    بی عرضه

  • inept


    بی منطق

  • inapt


    نامناسب

  • incapable


    ناتوان

  • inferior


    پست تر

  • substandard


    غیر استاندارد

  • unqualified


    فاقد صلاحیت

  • unskilful


    ناشیانه

  • unskilled


    غیر ماهر

  • deficient


    دارای کمبود

  • ineffective


    بی اثر

  • ineffectual


    بی تاثیر

  • inexpert


    بی خبره

  • unhandy


    غیر مفید

  • unproficient


    بی مهارت

  • untrained


    فاقد تعلیم

  • blundering


    اشتباه کردن

  • floundering


    دست و پا زدن

  • hopeless


    نومید

  • inefficient


    ناکارآمد

  • maladroit


    بد اخلاقی

  • unapt


    درهم ریختن

  • unfit


    ناکافی

  • unskillful


    فقیر

  • unsuitable


    غیر زبر

  • bungling


    بی استعداد

  • inadept


  • inadequate



  • undexterous


  • untalented


لغت پیشنهادی

bonk

لغت پیشنهادی

bestiality

لغت پیشنهادی

motif