gifted

base info - اطلاعات اولیه

gifted - با استعداد

adjective - صفت

/ˈɡɪftɪd/

UK :

/ˈɡɪftɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [gifted] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a gifted musician/player, etc.


    یک نوازنده / نوازنده با استعداد و غیره

  • gifted children


    کودکان با استعداد

  • He was gifted with a charming smile.


    لبخندی جذاب به او هدیه داده شد.

  • Their helpers are gifted with amazing powers of patience.


    یاران آنها دارای قدرت شگفت انگیز صبر هستند.

  • He's very gifted at maths.


    او در ریاضیات بسیار با استعداد است.


  • یک ورزشکار با استعداد طبیعی

  • academically gifted children


    کودکان با استعداد تحصیلی

  • gifted in the art of healing


    استعداد در هنر شفا دادن

  • a gifted dancer/musician


    یک رقصنده/نوازنده با استعداد

  • Schools often fail to meet the needs of gifted children.


    مدارس اغلب نمی توانند نیازهای کودکان تیزهوش را برآورده کنند.


  • یک هنرمند با استعداد

synonyms - مترادف
  • talented


    با استعداد


  • درخشان


  • توانا

  • masterly


    استادانه

  • skilled


    ماهر

  • adroit


    چیره دست

  • clever


    باهوش

  • consummate


    کامل


  • کارشناس

  • skilfulUK


    انگلستان ماهر


  • قادر است

  • accomplished


    انجام شد

  • competent


    صالح

  • dextrousUK


    زبردست انگلستان

  • dexterousUS


    ماهر ایالات متحده

  • exceptional


    استثنایی

  • polished


    جلا داده شده

  • proficient


    مسلط

  • adept


    apt

  • apt


    روشن


  • نابغه

  • deft


    سریع

  • genius


    تیز

  • perceptive


    skillfulUS


  • ترک


  • خارق العاده

  • skillfulUS


    درجه یک


  • رو به جلو


  • first-rate



antonyms - متضاد

  • معمولی

  • commonplace


    عادی


  • طبیعی

  • untalented


    بی استعداد


  • مرسوم


  • هر روز


  • منظم


  • میانگین


  • آشنا


  • روال

  • incapable


    ناتوان

  • uneducated


    بی سواد

  • unimaginative


    بی خیال

  • unpractised


    عمل نشده

  • inept


    بی منطق

  • raw


    خام

  • unresourceful


    بی منابع

  • unschooled


    درس نخوانده

  • inexperienced


    بی تجربه

  • unprofessional


    غیر حرفه ای

  • unversed


    بی خبره

  • inexpert


    ناتمام

  • unaccomplished


    غیر خلاق

  • uncreative


    ناکارآمد

  • inproficient


    احمق


  • بی مهارت

  • ungifted


    آماتور

  • unskillful


    ناکافی

  • amateur


    غیر اختراعی

  • inadequate


  • uninventive


لغت پیشنهادی

indicate

لغت پیشنهادی

remediation

لغت پیشنهادی

legendary