gifted
gifted - با استعداد
adjective - صفت
UK :
US :
داشتن توانایی طبیعی برای انجام یک یا چند کار بسیار خوب
داشتن توانایی ویژه در یک موضوع یا فعالیت خاص
باهوش، یا داشتن یک توانایی خاص
داشتن یک توانایی خاص
Gifted همچنین می تواند به طور کلی به معنای باهوش یا داشتن طیف وسیعی از توانایی ها باشد.
Bloomsury House یک مدرسه ویژه برای دختران و پسران با استعدادهای استثنایی است.
It was the inspired creation of a company of gifted architects, canny financiers, and cosmopolitan religious leaders.
این ایجاد الهامگرفته از شرکتی از معماران با استعداد، سرمایهداران ماهر و رهبران مذهبی جهانشهر بود.
پیکاسو یکی از با استعدادترین هنرمندانی بود که تا به حال زندگی کرده است.
این موضوع دشواری است، حتی برای نویسندهای با استعدادی مانند Mathers.
In the past gifted children have not always been given appropriate educational support.
در گذشته از کودکان تیزهوش همیشه حمایت آموزشی مناسبی صورت نمی گرفت.
کلاس ویژه برای کودکان تیزهوش
اکثر سیستم های مدرسه برنامه هایی را برای کودکان تیزهوش ارائه می دهند.
من ادعا نمی کنم که با استعداد هستم - این فقط چیزی است که شما یا دارید یا ندارید.
حتی در مدرسه، لیز همیشه یک نقاش بسیار با استعداد بود.
شاعری با استعداد
او یک خواننده جوان بسیار با استعداد است که صدای زیبا را با حساسیت موسیقی غیر معمول ترکیب می کند.
یک نوازنده / نوازنده با استعداد و غیره
gifted children
کودکان با استعداد
لبخندی جذاب به او هدیه داده شد.
یاران آنها دارای قدرت شگفت انگیز صبر هستند.
او در ریاضیات بسیار با استعداد است.
یک ورزشکار با استعداد طبیعی
academically gifted children
کودکان با استعداد تحصیلی
استعداد در هنر شفا دادن
یک رقصنده/نوازنده با استعداد
مدارس اغلب نمی توانند نیازهای کودکان تیزهوش را برآورده کنند.
یک هنرمند با استعداد
talented
با استعداد
درخشان
توانا
masterly
استادانه
skilled
ماهر
adroit
چیره دست
clever
باهوش
consummate
کامل
کارشناس
skilfulUK
انگلستان ماهر
قادر است
accomplished
انجام شد
competent
صالح
dextrousUK
زبردست انگلستان
dexterousUS
ماهر ایالات متحده
exceptional
استثنایی
polished
جلا داده شده
proficient
مسلط
adept
apt
apt
روشن
نابغه
deft
سریع
genius
تیز
perceptive
skillfulUS
ترک
خارق العاده
skillfulUS
درجه یک
رو به جلو
first-rate
معمولی
commonplace
عادی
طبیعی
untalented
بی استعداد
مرسوم
هر روز
منظم
میانگین
آشنا
روال
incapable
ناتوان
uneducated
بی سواد
unimaginative
بی خیال
unpractised
عمل نشده
inept
بی منطق
خام
unresourceful
بی منابع
unschooled
درس نخوانده
inexperienced
بی تجربه
unprofessional
غیر حرفه ای
unversed
بی خبره
inexpert
ناتمام
unaccomplished
غیر خلاق
uncreative
ناکارآمد
inproficient
احمق
بی مهارت
ungifted
آماتور
unskillful
ناکافی
amateur
غیر اختراعی
inadequate
uninventive