athlete

base info - اطلاعات اولیه

athlete - ورزشکار

noun - اسم

/ˈæθliːt/

UK :

/ˈæθliːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [athlete] در گوگل
description - توضیح
  • someone who competes in sports competitions, especially running jumping, and throwing


    کسی که در مسابقات ورزشی به ویژه دویدن، پریدن و پرتاب کردن شرکت می کند

  • someone who is good at sports and who often does sports


    کسی که در ورزش خوب است و اغلب ورزش می کند

  • a person who is very good at sports or physical exercise especially one who competes in organized events


    فردی که در ورزش یا تمرین بدنی بسیار خوب است، به ویژه فردی که در مسابقات سازماندهی شده رقابت می کند

  • a person who is trained or skilled in a sport and esp. one who regularly competes with others in organized events


    فردی که در یک رشته ورزشی آموزش دیده یا ماهر است. کسی که به طور منظم با دیگران در رویدادهای سازماندهی شده رقابت می کند

  • Over 150 athletes will compete in the Indoor Championships at Gateshead International Stadium.


    بیش از 150 ورزشکار در مسابقات قهرمانی داخل سالن در استادیوم بین المللی گیتسهد به رقابت خواهند پرداخت.

  • Female speaker Atalanta was a mythical huntress and athlete.


    گوینده زن آتالانتا یک شکارچی و ورزشکار اسطوره ای بود.

  • Crowds enjoyed seeing a team of transvestites trounce more conventional athletes.


    جمعیت از دیدن تیمی از تراورست ها که ورزشکاران معمولی بیشتری را زیر پا می گذارند، لذت بردند.


  • یک ورزشکار خوب

  • Sports Illustrated for Kids asked a handful of athletes whether they had invented anything when they were kids.


    Sports Illustrated for Kids از تعداد انگشت شماری از ورزشکاران پرسید که آیا در کودکی چیزی اختراع کرده اند یا خیر.

  • It was discovered that three of our Olympic athletes had taken drugs.


    مشخص شد که سه نفر از ورزشکاران المپیکی ما مواد مخدر مصرف کرده اند.

  • The way he got to that ball shows what a superb athlete he is.


    نحوه رسیدن او به آن توپ نشان می دهد که او چه ورزشکار فوق العاده ای است.

  • An owner invests years, a fan invests his loyalty, and there go both along with the athlete.


    یک مالک سال ها سرمایه گذاری می کند، یک طرفدار وفاداری خود را سرمایه گذاری می کند، و هر دو همراه با ورزشکار به آنجا می روند.

  • The athletes would pump up their compressed-air bottles themselves beforehand.


    ورزشکاران از قبل بطری های هوای فشرده خود را پمپ می کردند.

example - مثال
  • Olympic athletes


    ورزشکاران المپیک


  • تصور می شود که افسردگی در بین ورزشکاران نخبه رایج است.

  • a training facility for amateur and professional athletes


    یک مرکز آموزشی برای ورزشکاران آماتور و حرفه ای

  • Her company is designing part of the Olympic athletes' village.


    شرکت او در حال طراحی بخشی از دهکده ورزشکاران المپیک است.

  • He played baseball and basketball and excelled as a track athlete.


    او بیسبال و بسکتبال بازی می کرد و به عنوان یک ورزشکار دوومیدانی بسیار عالی بود.

  • She was hailed as the greatest female athlete in the world.


    او به عنوان بزرگترین ورزشکار زن در جهان مورد ستایش قرار گرفت.

  • She is a natural athlete.


    او یک ورزشکار طبیعی است.

  • The athletes are training hard for the Olympics.


    ورزشکاران برای المپیک سخت تمرین می کنند.

  • athletes playing pro football


    ورزشکارانی که فوتبال حرفه ای بازی می کنند

  • one of the greatest athletes of all time


    یکی از بهترین ورزشکاران تمام دوران

  • She's a superbly gifted all-round athlete.


    او یک ورزشکار همه جانبه با استعداد فوق العاده است.


  • او در 16 سالگی ورزشکار حرفه ای شد.

  • She has the build of an athlete.


    او هیکل یک ورزشکار را دارد.


  • یک ورزشکار حرفه ای

synonyms - مترادف

  • رقیب

  • contender


    مدعی

  • contestant


    شرکت کننده


  • بازیکن

  • sportsman


    ورزشکار

  • sportsperson


    زن ورزشکار

  • sportswoman


    دونده

  • runner


    مسابقه دهنده

  • challenger


    پخش کننده بازی


  • عضو تیم

  • racer


    دونده سرعت

  • games player


    جوک


  • گیمر

  • sprinter


    مغز عضلانی

  • jock


    ورودی

  • gamer


    ماراتن

  • musclebrain


    حریر

  • entrant


    دویدن

  • marathoner


    حریف

  • harrier


    دونده کراس کانتری

  • jogger


    نامزد


  • سگ شکارچی

  • cross-country runner


    نامه نگار


  • مانع

  • pothunter


    میلر

  • letterwoman


    آماتور

  • letterman


  • letterperson


  • hurdler


  • miler


  • amateur


antonyms - متضاد
  • lazy-bones


    استخوان های تنبل

  • loafer


    لوفر

  • lounger


    صندلی

  • sloth


    تنبلی

  • slouch


    خم شدن

  • sluggard


    تنبل

  • spectator


    تماشاگر


  • اسپاد مبل

  • sofa spud


    بیکاری، تنبلی

  • laziness


    سستی

  • idleness


    بی حالی

  • sluggishness


    عدم فعالیت

  • indolence


    کسالت

  • inactivity


    اخم

  • lethargy


    کندی

  • languor


    بی تفاوتی

  • listlessness


    بیکار

  • torpor


    اینرسی

  • slowness


    بی تغییری

  • slothfulness


    طرح بندی

  • apathy


    تلاطم

  • idler


    تنبل ها

  • inertia


    انفعال

  • shiftlessness


    شلخته

  • layabout


  • torpidity


  • lazybones


  • passivity


  • slugabed


  • lassitude


  • slackness


لغت پیشنهادی

variable

لغت پیشنهادی

biopsy

لغت پیشنهادی

target