candidate

base info - اطلاعات اولیه

candidate - نامزد

noun - اسم

/ˈkændɪdət/

UK :

/ˈkændɪdət/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [candidate] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک نامزد ریاست جمهوری

  • one of the leading candidates for the presidency


    یکی از نامزدهای پیشرو برای ریاست جمهوری


  • او بهترین نامزد برای این شغل است.

  • She stood as a candidate in the local elections.


    او به عنوان نامزد انتخابات محلی شرکت کرد.

  • The party is fielding more candidates than ever before.


    این حزب بیش از همیشه نامزدهای خود را معرفی می کند.

  • to nominate/select a candidate


    برای معرفی/انتخاب نامزد

  • to endorse a candidate (= say you support them)


    برای حمایت از یک نامزد (= می گویند که از آنها حمایت می کنید)

  • Candidates are allowed to use dictionaries in this examination.


    داوطلبان مجاز به استفاده از فرهنگ لغت در این آزمون هستند.

  • We run special revision courses for examination candidates.


    ما دوره های تجدیدنظر ویژه ای را برای داوطلبان امتحان برگزار می کنیم.


  • کاندیدای مدرک کارشناسی ارشد

  • Our team is a prime candidate for relegation this year.


    تیم ما امسال کاندیدای اصلی سقوط است.


  • پدر شما یک کاندید واضح برای حمله قلبی است.

  • She's a likely candidate for promotion.


    او یک کاندیدای احتمالی برای ارتقاء است.


  • این نامزد اصلی بهترین فیلم سال است.

  • Our organization is putting up five candidates in the elections.


    سازمان ما پنج نامزد در انتخابات معرفی می کند.

  • Prospective parliamentary candidates met party leaders last week.


    نامزدهای احتمالی پارلمان هفته گذشته با رهبران احزاب دیدار کردند.

  • She decided to stand as a candidate in the local elections.


    او تصمیم گرفت به عنوان نامزد در انتخابات محلی شرکت کند.

  • She was the only candidate for the post.


    او تنها نامزد این پست بود.

  • The successful candidate will be fluent in French and German.


    نامزد موفق به زبان فرانسه و آلمانی مسلط خواهد بود.

  • There were no suitable candidates for the position.


    هیچ نامزد مناسبی برای این سمت وجود نداشت.

  • We rejected most of the candidates as unsuitable.


    ما اکثر کاندیداها را به عنوان نامناسب رد کردیم.

  • The party intends to field a candidate in the next general election.


    این حزب قصد دارد در انتخابات عمومی آینده نامزد خود را معرفی کند.

  • There were a large number of candidates for the job.


    تعداد زیادی نامزد برای این شغل وجود داشت.

  • There are three candidates standing in the election.


    سه نامزد در انتخابات حضور دارند.

  • The English Department is a likely candidate for staff cuts.


    وزارت انگلیسی کاندیدای احتمالی برای کاهش کارکنان است.

  • Candidates must write their names on the top page of the exam paper.


    داوطلبان باید نام خود را در صفحه بالای برگه امتحانی بنویسند.

  • There are three candidates running for sheriff.


    سه نامزد برای کلانتری در حال رقابت هستند.

  • She announced her candidacy for governor on the weekend.


    او آخر هفته نامزدی خود را برای فرمانداری اعلام کرد.

  • She's the best candidate for the job.


    او بسیار مورد توجه است و مطمئناً از او به عنوان یک نامزد بالقوه یاد شده است.

  • He's highly regarded and has certainly been mentioned as a potential candidate.


    نامزد موفق/ناموفق

  • a successful/unsuccessful candidate


synonyms - مترادف
  • contender


    مدعی

  • applicant


    درخواست کننده

  • aspirant


    مشتاق

  • contestant


    شرکت کننده


  • امکان پذیری

  • suitor


    خواستگار


  • رقیب

  • runner


    دونده

  • applier


    اعمال کننده

  • campaigner


    مبارز

  • claimant


    ورودی

  • entrant


    منتظر

  • expectant


    امیدوار کننده

  • hopeful


    جویای کار

  • job-seeker


    ممکن است


  • چشم انداز


  • جوینده

  • seeker


    مصاحبه شونده

  • interviewee


    فرضی

  • postulant


    مناقصه گزار

  • solicitant


    دست دادن

  • bidder


    متقاضی کار

  • handshaker


    شکارچی کار

  • job applicant


    جویای دفتر

  • job-hunter


    کارمند آینده نگر

  • office-seeker


    جانشین

  • prospective employee


    درج کردن

  • successor


    اسب سیاه

  • write-in


    انتخاب ممکن



antonyms - متضاد
  • noncandidate


    غیر نامزد

  • finder


    یاب


  • رئیس


  • مدیر

لغت پیشنهادی

reseller

لغت پیشنهادی

chokes

لغت پیشنهادی

sloppiness