my

base info - اطلاعات اولیه

my - من

determiner - تعیین کننده

/maɪ/

UK :

/maɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [my] در گوگل
description - توضیح
  • used by the person who is speaking to show that something belongs to or is connected with himself or herself


    شخصی که صحبت می کند برای نشان دادن اینکه چیزی به خودش یا به خودش مرتبط است استفاده می شود

  • used when you are surprised impressed, or upset


    زمانی استفاده می شود که متعجب، تحت تأثیر قرار گرفته اید یا ناراحت هستید

  • of or belonging to me (= the speaker or writer)


    از یا متعلق به من (= گوینده یا نویسنده)

  • used to emphasize that something belongs to or is connected with me and no one else


    برای تأکید بر این که چیزی به من و هیچ کس دیگری تعلق دارد یا به آن مرتبط است استفاده می شود

  • used in front of a noun as a way of expressing love or as a polite or humorous form of address


    در مقابل اسم به عنوان راهی برای ابراز عشق یا به عنوان یک خطاب مودبانه یا طنز استفاده می شود


  • مربوط به بخشی از برخی از وب سایت ها است که در آن شما می توانید انتخاب کنید که فقط اطلاعاتی را که برای شما مهم است مشاهده کنید


  • برای ابراز تعجب یا لذت استفاده می شود

  • belonging to or connected with me; the possessive form of I, used before a noun


    متعلق به من یا مرتبط با من؛ شکل ملکی I که قبل از اسم استفاده می شود

  • My own is used to emphasize that something belongs to or is connected with me and no one else


    مال من برای تاکید بر اینکه چیزی متعلق به من است یا به هیچ کس دیگری مربوط است استفاده می شود

  • I've gotta get my own back.


    من باید خودم را پس بگیرم

  • I do not propose to open my own door to any such snooping interlopers, disturbers of my peace.


    من پیشنهاد نمی‌کنم که درهای خودم را به روی چنین جاسوسانی که آرامشم را برهم می‌زنند باز کنم.

  • I know she's my own flesh and blood but I hope she got whatever was coming to her.


    می‌دانم که او گوشت و خون من است، اما امیدوارم هر چه به سراغش می‌آمد به او برسد.

  • I always feel in my own little way I am doing something for Free Trade.


    من همیشه احساس می‌کنم، به روش کوچک خودم، کاری برای تجارت آزاد انجام می‌دهم.

  • I have been too much with myself and my own projects and thoughts.


    من بیش از حد با خودم و پروژه ها و افکار خودم برخورد کرده ام.

  • I do not apologise for raising the matter on more than one occasion in interventions and again in my own speech.


    من عذرخواهی نمی‌کنم که بیش از یک بار موضوع را در مداخلات و باز هم در سخنرانی خودم مطرح کردم.

  • How long is it since my own thoughts were carried off in such a way?


    چقدر می گذرد که افکار خودم به این شکل کشیده شده است؟

example - مثال
  • Where's my passport?


    پاسپورت من کجاست؟

  • My feet are cold.


    پاهام سرده

  • My goodness! Look at the time.


    خدای من! ساعت رو ببین.

  • Oh my! What are we going to do?


    ای وای! چه کاری میخواهیم انجام دهیم؟

  • My my Megan, I do believe you 're jealous!


    مگان من، من باور دارم که تو حسودی!

  • my dear/darling/love


    عزیزم/عزیزم/عشق

  • My dear girl you're wrong.


    دختر عزیزم اشتباه میکنی

  • my parents


    والدین من

  • my feet


    پای من


  • نام من


  • ژاکت من

  • It wasn't my fault.


    تقصیر من نبود

  • She was somewhat surprised at my asking (= that I asked) for the book to be returned.


    او تا حدودی از درخواست من (= این که درخواست کردم) برای بازگرداندن کتاب تعجب کرد.

  • I want my own car.


    من ماشین خودم را می خواهم.

  • My darling!


    عزیزم!

  • Do you want any help my dear?


    کمکی میخوای عزیزم؟

  • My what delicious food!


    من، چه غذاهای خوشمزه ای!

  • My oh my what a busy day!


    من، اوه، من، چه روز شلوغی!

  • I think about my father and my mother.


    به پدر و مادرم فکر می کنم.

  • He wanted to be my friend.


    او می خواست دوست من باشد.

  • My mind went absolutely blank.


    ذهنم کاملا خالی شد

  • I bit my own hand.


    دست خودم را گاز گرفتم

synonyms - مترادف

  • مال خودم


  • شخصی من


  • خود من

  • one's


    یکی

  • ma


    مادر

  • mah


    ماه

  • me


    من

  • muh


    خیلی

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

part

لغت پیشنهادی

softened

لغت پیشنهادی

hamster