free

base info - اطلاعات اولیه

free - رایگان

adjective - صفت

/friː/

UK :

/friː/

US :

family - خانواده
freebie
رایگان
freedom
آزادی
free
آزادانه
freely
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [free] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Are you free on Saturday? We're having a barbecue.


    شنبه آزاد هستی؟ داریم کباب می خوریم

  • We try to keep Sundays free.


    ما سعی می کنیم یکشنبه ها را آزاد نگه داریم.

  • If Sarah is free for lunch I'll take her out.


    اگر سارا برای ناهار آزاد باشد، او را بیرون می برم.

  • Keep Friday night free for my party.


    شب جمعه را برای مهمانی من رایگان نگه دارید.

  • What do you like to do in your free time (= when you are not working)?


    دوست دارید در اوقات فراغت خود (= زمانی که کار نمی کنید) چه کار کنید؟

  • He held out his free hand and I took it.


    دست آزادش را دراز کرد و من آن را گرفتم.

  • Is this seat free?


    آیا این صندلی رایگان است؟

  • Admission is free.


    پذیرش رایگان است.

  • free software/tickets


    نرم افزار رایگان / بلیط

  • We even offer a free web design service.


    ما حتی یک سرویس طراحی وب رایگان ارائه می دهیم.

  • We''ll give you a fabulous free gift with each copy you buy.


    ما با هر نسخه ای که خریداری می کنید یک هدیه رایگان شگفت انگیز به شما می دهیم.

  • Use of the pool is free to members.


    استفاده از استخر برای اعضا رایگان است.

  • Updates are free for registered users.


    به روز رسانی برای کاربران ثبت نام شده رایگان است.

  • You can't expect people to work for free (= without payment).


    شما نمی توانید انتظار داشته باشید که مردم به صورت رایگان (= بدون پرداخت) کار کنند.

  • I have no ambitions other than to have a happy life and be free.


    من هیچ آرزویی جز داشتن یک زندگی شاد و آزاد ندارم.

  • Students have a free choice of modules in their final year.


    دانش آموزان در سال آخر خود حق انتخاب آزادانه ای از ماژول ها دارند.

  • You are free to leave at any time.


    شما در هر زمان آزاد هستید که آنجا را ترک کنید.

  • The government wants to leave companies free to make their own decisions.


    دولت می خواهد شرکت ها را آزاد بگذارد تا خودشان تصمیم بگیرند.


  • این سازمان می خواهد از کنترل دولت آزاد بماند.

  • We want an independent state free of foreign interference.


    ما یک کشور مستقل و عاری از دخالت خارجی می خواهیم.

  • ‘Can I sit here?’ ‘Please, feel free (= of course you can).’


    «می‌توانم اینجا بنشینم؟» «لطفا، خیالتان راحت باشد (= البته که می‌توانید).»

  • Feel free to email me if you have any questions.


    در صورت داشتن هرگونه سوال به من ایمیل بزنید.

  • A true democracy needs free speech and a free press.


    یک دموکراسی واقعی به آزادی بیان و مطبوعات آزاد نیاز دارد.

  • He called for free and fair elections.


    او خواستار برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه شد.

  • They gave me free access to all the files.


    آنها به من دسترسی رایگان به همه پرونده ها دادند.

  • He walked out of jail a free man.


    او یک مرد آزاد از زندان بیرون رفت.

  • The hostages were all set free.


    گروگان ها همگی آزاد شدند.

  • The hacker is currently free on bail.


    هکر در حال حاضر با قید وثیقه آزاد است.

  • The researchers set the birds free.


    محققان این پرندگان را آزاد کردند.

  • Our livestock is free to roam.


    دام های ما آزادند که بگردند.


  • از جریان آزاد هوا در اطراف دستگاه اطمینان حاصل کنید.

synonyms - مترادف
  • complimentary


    تعارفی


  • رایگان


  • بدون هیچ هزینه ای

  • cost-free


    مجانی


  • برای هیچ چیز


  • بی تفاوتی

  • freebie


    بدون هزینه

  • gratis


    به عنوان هدیه

  • gratuitous


    بدون شارژ


  • هزینه کمتر


  • در خانه

  • chargeless


    حسن نیت

  • costless


    آزادانه داده می شود


  • به عنوان یک امتیاز

  • courtesy


    کمک کرد

  • freely given


    هیچ هزینه ای ندارد

  • as a perk


    اهدا کرد


  • روی کسی

  • contributed


    پرداخت نشده

  • costing nothing


    پرداخت نشده برای

  • donated


    داوطلبانه


  • بدون پاداش


  • ناهار رایگان

  • unpaid


    سواری مجانی

  • unpaid for


    بدون جبران

  • voluntary


  • without recompense





  • unrecompensed


antonyms - متضاد

  • گران

  • costly


    هزینه بر


  • عزیز

  • pricey


    گران قیمت

  • extortionate


    اخاذی

  • high-priced


    با قیمت بالا

  • overpriced


    بیش از حد

  • pricy


    حق بیمه

  • premium


    شیب تند

  • steep


    قیمت بیش از حد

  • excessively priced


    قیمت گزاف

  • exorbitantly priced


    قیمت نامتناسب

  • highly priced


    قیمت نامتعارف

  • immoderately priced


    بودجه کلان

  • inordinately priced


    بلیط های بزرگ

  • big-budget


    هزینه بالا

  • big-ticket


    سطح بالا

  • high-cost


    بلیط بالا

  • high-end


    گرانبها

  • high-ticket


    بسیار گرانبها

  • precious


    در حق بیمه

  • priceless


    دزدی در روز روشن

  • at a premium


    قیمت یک بمب

  • daylight robbery


    به قیمت یک دست و یک پا

  • costing a bomb


    هزینه زمین

  • costing an arm and a leg


    ارزش باج یک پادشاه را دارد

  • costing the earth


    ارزش طلا را دارد

  • extravagantly priced


  • worth a king's ransom



لغت پیشنهادی

violets

لغت پیشنهادی

napkin

لغت پیشنهادی

anyways