democracy

base info - اطلاعات اولیه

democracy - دموکراسی

noun - اسم

/dɪˈmɑːkrəsi/

UK :

/dɪˈmɒkrəsi/

US :

family - خانواده
democrat
دموکرات
democratization
دموکراسی سازی
democratic
دموکراتیک
democratically
به صورت دموکراتیک
google image
نتیجه جستجوی لغت [democracy] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • parliamentary democracy


    دموکراسی پارلمانی

  • the principles of democracy


    اصول دموکراسی

  • Western democracies


    دموکراسی های غربی

  • I thought we were supposed to be living in a democracy.


    من فکر می کردم که قرار است در یک دموکراسی زندگی کنیم.

  • We live in a multi-party democracy.


    ما در یک دموکراسی چند حزبی زندگی می کنیم.


  • مبارزه برای عدالت و دموکراسی


  • افرادی که به دموکراسی واقعی اعتقاد دارند

  • a pro-democracy demonstration in the capital


    تظاهرات دموکراسی خواهانه در پایتخت


  • نیاز به غلبه بر بی تفاوتی سیاسی و پیشروی در مسیر دموکراسی

  • The government has promised to uphold the principles of democracy.


    دولت وعده داده است که اصول دموکراسی را حفظ کند.

  • The early 1990s saw the spread of democracy in Eastern Europe.


    اوایل دهه 1990 شاهد گسترش دموکراسی در اروپای شرقی بود.

  • Few of the Western democracies still have a royal family.


    تعداد کمی از دموکراسی های غربی هنوز خانواده سلطنتی دارند.


  • دموکراسی شرکتی

  • shareholder democracy


    دموکراسی سهامدار

  • The country was celebrating its return to democracy.


    این کشور بازگشت به دموکراسی را جشن می گرفت.

  • It is now a stable well-governed democracy.


    اکنون این کشور یک دموکراسی باثبات است که به خوبی اداره می شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • dictatorship


    دیکتاتوری

  • tyranny


    ستم

  • inequality


    نابرابری

  • unfairness


    بی انصافی

لغت پیشنهادی

overflowing

لغت پیشنهادی

sort

لغت پیشنهادی

nippy