democracy
democracy - دموکراسی
noun - اسم
UK :
US :
دموکرات
دموکراسی سازی
به صورت دموکراتیک
a system of government in which every citizen in the country can vote to elect its government officials
سیستم حکومتی که در آن هر شهروند کشور می تواند برای انتخاب مقامات دولتی خود رای دهد
کشوری که دارای حکومتی است که توسط مردم کشور انتخاب شده است
وضعیت یا سیستمی که در آن همه برابر هستند و حق رای، تصمیم گیری و غیره دارند
سیستم حکومتی که در آن اعضای دولت توسط مردم یک کشور انتخاب می شوند
وضعیت یا سیستمی که در آن همه حق دارند در تصمیم گیری مشارکت داشته باشند
the belief in freedom and equality between people or a system of government based on this belief in which power is either held by elected representatives or directly by the people themselves
اعتقاد به آزادی و برابری بین مردم یا سیستم حکومتی مبتنی بر این باور که در آن قدرت یا در اختیار نمایندگان منتخب یا مستقیماً توسط خود مردم است.
کشوری که در آن قدرت در اختیار نمایندگان منتخب است
the belief in freedom and equality between people or a system of government based on this belief in which power is either held by elected representatives or directly by the people themselves
دموکراسی کشوری است که در آن قدرت در اختیار نمایندگان منتخب است.
موقعیت، سیستم یا سازمانی که در آن همه از حقوق و فرصت های برابر برخوردارند و می توانند در تصمیم گیری کمک کنند
a situation system or organization in which everyone has equal rights and opportunities, and can help make decisions
اعتقاد به این که همه افراد در یک کشور حق دارند نظرات خود را بیان کنند و این که قدرت باید در اختیار افرادی باشد که انتخاب می شوند یا یک سیستم حکومتی مبتنی بر این باور
the belief that everyone in a country has the right to express their opinions, and that power should be held by people who are elected, or a system of government based on this belief
کشوری که در آن قدرت در اختیار مردمی است که انتخاب می شوند
مشارکت تیم یک دموکراسی نیست. مدیران اجرایی لری بائر و باب کوین کسانی هستند که تصمیم می گیرند.
The team's partnership is not a democracy; executives Larry Baer and Bob Quinn are the ones who make decisions.
و رشد یک دموکراسی نوظهور در دو سال گذشته، دریچه ای برای محکومیت های منتقدان او فراهم می کند.
And the growth of an emerging democracy over the past two years provides an outlet for his critics' denunciations.
پاسخ این است: دموکراسی صنعتی.
The answer is: industrial democracy.
تجزیه و تحلیل آماری او تأثیر مثبت قوی درآمد سرانه را بر سطح دموکراسی نشان می دهد.
His statistical analysis reveals a strong positive effect of per capita income on the level of democracy.
ما موافقیم که این بهترین راه برای کمک به این کشورها برای ایجاد دموکراسی سالم و اقتصاد سالم است.
We agree that it is the best way to help those countries to establish sound democracies and a sound economy.
دموکراسی های اروپای غربی
شما می گویید که این درگیری تا حدی نتیجه تضعیف دموکراسی در این ایالت توسط دولت های دهلی نو است.
You say that this conflict is partly the result of governments in New Delhi undermining democracy in the state.
تا دهه گذشته، فناوری که دموکراسی برای حدود 2500 سال بر آن عمل کرده بود، تغییر چندانی نکرده بود.
Until the past decade the technology on which democracy had operated for some 2,500 years had not changed much.
parliamentary democracy
دموکراسی پارلمانی
اصول دموکراسی
Western democracies
دموکراسی های غربی
من فکر می کردم که قرار است در یک دموکراسی زندگی کنیم.
ما در یک دموکراسی چند حزبی زندگی می کنیم.
مبارزه برای عدالت و دموکراسی
افرادی که به دموکراسی واقعی اعتقاد دارند
a pro-democracy demonstration in the capital
تظاهرات دموکراسی خواهانه در پایتخت
نیاز به غلبه بر بی تفاوتی سیاسی و پیشروی در مسیر دموکراسی
The government has promised to uphold the principles of democracy.
دولت وعده داده است که اصول دموکراسی را حفظ کند.
اوایل دهه 1990 شاهد گسترش دموکراسی در اروپای شرقی بود.
تعداد کمی از دموکراسی های غربی هنوز خانواده سلطنتی دارند.
دموکراسی شرکتی
shareholder democracy
دموکراسی سهامدار
این کشور بازگشت به دموکراسی را جشن می گرفت.
اکنون این کشور یک دموکراسی باثبات است که به خوبی اداره می شود.
republic
جمهوری
commonwealth
مشترک المنافع
اجماع، وفاق
democratism
دمکراسی
self-government
خودگردانی
self-rule
خود فرمانروایی
دولت نماینده
سازمان دموکراتیک
دولت دموکراتیک
parliamentary government
دولت پارلمانی
حکومت مشروطه
elective government
دولت انتخابی
حکومت مردمی
نظام دموکراتیک
دولت لیبرال
شکل نمایندگی دولت
social equality
برابری اجتماعی
حکومت توسط مردم
dictatorship
دیکتاتوری
tyranny
ستم
inequality
نابرابری
unfairness
بی انصافی