believe
believe - ایمان داشتن
verb - فعل
UK :
US :
ناباوری
مومن
قابل باور
باور نکردنی
کافر
کافر شدن
---
مطمئن شوید که چیزی درست است یا اینکه کسی حقیقت را می گوید
فکر کنید که چیزی درست یا ممکن است، اگرچه کاملا مطمئن نیستید
برای داشتن ایمان مذهبی
باور کنید که چیزی درست است، به خصوص به این دلیل که کسی شما را متقاعد کرده است که آن را باور کنید
باور کردن آنچه که کسی می گوید درست است، حتی اگر هیچ مدرک یا تجربه ای در مورد آن نداشته باشید
باور کردن چیزی که کسی می گوید، حتی اگر فکر می کنید ممکن است درست نباشد
فریب خوردن چیزی که درست نیست
باور کردن داستان یا توضیحی که درست نیست، مخصوصاً زمانی که شما را احمقانه نشان دهد
فکر کردن به اینکه چیزی درست، درست یا واقعی است
باور نکردن اینکه چیزی درست است
وقتی به کسی درباره چیزی میگوید که درست است، اگرچه بعید به نظر میرسد
وقتی تاکید می کند که چیزی درست است گفت
چیزی که شما می گویید تا تأکید کنید که چیزی آشکارا درست نیست
وانمود کردن یا تصور کردن
فکر کردن به اینکه چیزی درست یا درست است
اگر به چیزی اعتقاد دارید، احساس می کنید که درست است
اگر به کسی اعتقاد دارید به توانایی های آن شخص اطمینان دارید
دانش آموزان مطمئن نبودند که چه کسی را باور کنند.
من همیشه معتقد بودم کاترین در مسائل مالی کاملاً صادق است.
شما نمی توانید هر چیزی را که در روزنامه ها می خوانید باور کنید.
خوب، او آن چیزی نبود که شولا معتقد بود.
آیا پلیس داستان او را باور کرد؟
ما معتقدیم حقوق بشر مهمتر از ملاحظات اقتصادی است.
من از آنها 10000 دلار وام خواستم و باور کنید یا نه، آنها گفتند بله.
من به آنها گفتم که این کار را نکردم، اما هیچ کس مرا باور نکرد.
این حزب قویاً معتقد است که مراقبت های بهداشتی باید برای همه فراهم شود.
هر دو طرف قاطعانه بر این باورند که حل و فصل صلح اکنون امکان پذیر است.
Some experts believe that adrenaline provides the body with the extra boost it needs to make up for lost sleep.
برخی از کارشناسان معتقدند که آدرنالین تقویت اضافی مورد نیاز بدن برای جبران خواب از دست رفته را فراهم می کند.
Labour still believes that it has a better story about its own plans for improving public services than the Tories.
حزب کارگر همچنان معتقد است که نسبت به محافظهکاران داستان بهتری در مورد برنامههای خود برای بهبود خدمات عمومی دارد.
پلیس معتقد است که این پول توسط یک باند از جوانان به سرقت رفته است.
مردم قبلاً معتقد بودند که خورشید در اطراف زمین حرکت می کند.
I don't believe you!
من شما را باور نمی کنم!
مرد ادعا می کرد که یک مددکار اجتماعی است و او او را باور کرد.
آیا واقعا او را باور داری؟
باور کن او برای تو مناسب نیست.
من سال ها دروغ هایش را باور کردم.
باورکردنش برایم سخت بود.
یک کلمه از آن را باور نکنید (= هیچ بخشی از آنچه کسی می گوید را باور نکنید).
مردم معتقد بودند (که) زمین صاف است.
او قبول نکرد (که) پسرش درگیر مواد مخدر بوده است.
من معتقدم حق با شماست (= فکر می کنم چیزی درست است، حتی اگر تعجب آور باشد).
او از کجا می آید؟ من معتقدم اسپانیا.
«آیا او هنوز آنجا کار میکند؟» «باور دارم/نه.»
پلیس معتقد است (که) این مرد ممکن است مسلح باشد.
کارشناسان معتقدند که این الماس تنها در نوع خود است.
من کاملاً معتقدم که او هنوز زنده است.
هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم او خطرناک است.
گفته می شود که این زوج کشور را ترک کرده اند.
باور عمومی بر این است که او مجبور به استعفا شد.
تعداد کمی از مردم این ادعا را باور می کنند که هزینه های زندگی از سال گذشته افزایش نیافته است.
اعتقاد بر این است که ارزش هر گلدان بیش از 20000 دلار است.
Three sailors are missing, believed drowned.
سه ملوان ناپدید شده اند و گمان می رود غرق شده اند.
این حزب معتقد است (که) آموزش مهمترین مسئله پیش روی دولت است.
او معتقد است که کشتن حیوانات برای غذا یا خز کاملا غیر اخلاقی است.
من به شدت معتقدم که رقابت چیز خوبی است.
او واقعاً معتقد است که عشق می تواند جهان را تغییر دهد.
او نمی توانست باور کند (که) همه چیز دوباره اتفاق می افتد.
I don't believe I'm doing this!
من باور نمی کنم دارم این کار را می کنم!
نمی توانم باور کنم که چقدر احساس بهتری دارم.
چیزی را که می شنیدم باور نمی کردم.
خدا فقط برای کسانی ظاهر می شود که ایمان دارند.
باور کنید یا نه، از من خواست با او ازدواج کنم!
اعتماد
تایید کنید
خرید
swallow
بلع
accredit
اعتبار
affirm
تایید کردن
اذعان
favorUS
طرفدار ایالات متحده
favourUK
favourUK
approbate
تایید
صورت
countenance
تفننی
fancy
پسندیدن
لذت بردن
relish
بستگی دارد
وابسته به
سقوط برای
ایمان داشتن به
روی
خرید به
برو برای
قانع شدن توسط
اعتماد داشته باشید
حساب کنید
به عنوان حقیقت انجیل
اعتبار دادن به
دور زدن
اعتماد به نفس در
قسم بخور
را به عنوان انجیل
شک
اختلاف نظر
سوال
چالش
hesitate
تردید کنید
query
پرس و جو
skepticize
شک و تردید
تعجب
تعجب در
ترس
be puzzled
گیج شدن
be uncertain
نامطمئن بودن
تماس بگیرید
harbor suspicion
مشکوک بودن
have doubts
شک داشته باشید
have reservations
رزرو داشته باشید
نگران باشید
کنجکاو باشید
be dubious
مشکوک باشید
در بلاتکلیفی قرار گرفتن
have qualms
تردید دارند
distrust
بی اعتمادی
مشکوک
disbelieve
کافر شدن
رد کردن
mistrust
بی اعتبار کردن
discredit
تخفیف
repudiate
سوءظن
discount
misdoubt