lap
lap - دامان
noun - اسم
UK :
US :
قسمت بالای پاهای خود را هنگامی که نشسته اید
یک سفر در اطراف یک مسیر مسابقه
یک سفر از یک سر یک استخر به انتهای دیگر
بخشی از یک سفر طولانی
if water laps something or laps against something such as the shore or a boat it moves against it or hits it in small waves
اگر آب چیزی را بپیچد یا به چیزی مانند ساحل یا قایق بپیچد، به سمت آن حرکت می کند یا در امواج کوچک به آن برخورد می کند.
اگر حیوانی آب و شیر و غیره را بپیچد با گذاشتن زبان آن را می نوشد
برای عبور از رقیبی در یک مسابقه که یک دور کامل از شما عقب است
سطح بالای قسمت بالای پاهای فردی که نشسته است
یک سفر کامل در اطراف یک مسیر مسابقه که چندین بار در طول یک مسابقه تکرار می شود
a run around a track or sports field that is made by a winner of a race or a team that has won a game
دویدن در اطراف یک پیست یا زمین ورزشی که توسط برنده یک مسابقه یا تیمی که در یک بازی برنده شده است ساخته می شود
عبور از کنار کسی در یک مسابقه که یک بار کمتر از شما دور پیست بوده است
برای انجام یک سفر کامل در اطراف یک مسیر
(of an animal) to drink a liquid by taking it in small amounts into the mouth with a lot of short quick movements of the tongue
(از حیوان) نوشیدن مایعی با بردن مقدار کمی آن در دهان با حرکات کوتاه و سریع زبان.
(از امواج) به آرامی به چیزی برخورد کند و صداهای آرامی تولید کند
یک سفر کامل در اطراف یک مسیر مسابقه یا از یک سر یک استخر شنا به سر دیگر
(از امواج) به آرامی به چیزی ضربه زدن و صداهای کم تولید می کند
او هر روز صبح پنجاه دور در استخر شنا می کند.
She put her fists into her lap and crouched in her chair the way people die in sparsely furnished rooms.
او مشت هایش را در بغلش گذاشت و روی صندلی خود خم شد، همان طور که مردم در اتاق های کم مبلمان می میرند.
رابین روی زمین کنار آتش نشست و بشقابش را روی بغلش گذاشت و داخل آن جا نشست.
دوروتیا در حالی که سرش در دامان او بود، پای او نشست.
From a three-hour flight at the outside when he'd only flown from London to Helsinki on the last lap?
از یک پرواز سه ساعته، در خارج، زمانی که او فقط در آخرین دور از لندن به هلسینکی پرواز کرده بود؟
برگشت و در حالی که پیراهنش باز شده بود به بغلم خم شد.
روکش ها را روی بغلم کشیدم بالا.
در فاصله یک دور مانده به مسابقه، ماشین پتی یک لاستیک منفجر کرد.
شانون روی بغل مادرش نشست و برای دوربین لبخند زد.
فقط یک صندلی هست، پس باید روی بغل من بنشینی.
با دستانش در بغلش نشست.
سریع ترین دور ثبت شده
او شش دور را کامل کرده است.
او در دور آخر سبقت گرفت.
انجام یک دور افتخار (= دوباره دور پیست بروید تا پیروزی را جشن بگیرید)
برای انجام یک دور پیروزی
آنها در اولین دور تور دور جهان خود حرکت می کنند.
ما تقریباً تمام کرده ایم. ما در دور آخر هستیم
آنها مشکل را محکم در دامان من انداختند.
شغل رویایی من به دامانم افتاد.
ما دو هفته را در هتل گذراندیم و در دامان لوکس زندگی کردیم.
دور پیست خالی یک دور زد.
او زمین خورد و در دور آخر افتاد.
او در استخر شنا می کرد.
دور پیست یک دور پیروزی اسکیت زدم.
سریع ترین دور با سرعت 208 مایل در ساعت انجام شد.
دارنده مدال نقره در یک دور افتخار به برنده پیوست.
برنده یک دور افتخار انجام داد.
یک استخر آب گرم سرپوشیده
آلونسو در پایان دور پنجم پیشتاز بود.
او بلافاصله سریع ترین دور مسابقه را رقم زد.
800 متر دو دور پیست است.
در حالی که ورزشکاران در دامان افتخار خود می دویدند، جمعیت تشویق می کردند.
بیا روی بغلم بنشین تا برایت داستان بخوانم.
او در گرندپری مجارستان آخر هفته گذشته سریع ترین دور را ثبت کرد.
پس از یک شروع قوی، او توسط چندین دونده در/در دور نهایی/آخرین عبور کرد و نهم شد.
یکی از هواداران پرچمی به من داد و من در دامان افتخارم به راه افتادم.
او پس از دو بار دور زدن توسط دوندگان پیشرو، آخر شد.
آب به کناره استخر می کوبید.
امواج به آرامی ساحل را در هم می کوبیدند.
دایره
گرد
loop
حلقه
انقلاب
orbit
مدار
circuit
جریان
تور
چرخه
rotation
چرخش
whirl
چرخیدن
دور زدن
twirl
چرخ
gyre
حلقه زدن
gyration
دور چرخشی
پیچ
پیروت
circling
قرقره
circumvolution
رول
circulation
پا
turning
دامنه
pirouette
حال چرخش
reel
پیچیدگی
swivellingUK
swirl
ambit
spinning
whirling
convolution
swivellingUK
twirling