lap

base info - اطلاعات اولیه

lap - دامان

noun - اسم

/læp/

UK :

/læp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [lap] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There's only one seat so you'll have to sit on my lap.


    فقط یک صندلی هست، پس باید روی بغل من بنشینی.

  • She sat with her hands in her lap.


    با دستانش در بغلش نشست.

  • the fastest lap on record


    سریع ترین دور ثبت شده

  • She has completed six laps.


    او شش دور را کامل کرده است.

  • He was overtaken on the final lap.


    او در دور آخر سبقت گرفت.

  • to do a lap of honour (= go around the track again to celebrate winning)


    انجام یک دور افتخار (= دوباره دور پیست بروید تا پیروزی را جشن بگیرید)


  • برای انجام یک دور پیروزی

  • They're off on the first lap of their round-the-world tour.


    آنها در اولین دور تور دور جهان خود حرکت می کنند.

  • We've nearly finished. We're on the last lap.


    ما تقریباً تمام کرده ایم. ما در دور آخر هستیم

  • They dropped the problem firmly back in my lap.


    آنها مشکل را محکم در دامان من انداختند.

  • My dream job just fell into my lap.


    شغل رویایی من به دامانم افتاد.

  • We spent two weeks in the hotel living in the lap of luxury.


    ما دو هفته را در هتل گذراندیم و در دامان لوکس زندگی کردیم.

  • He took a quick lap around the empty rink.


    دور پیست خالی یک دور زد.

  • He tripped and fell on the final lap.


    او زمین خورد و در دور آخر افتاد.

  • He was swimming laps in the pool.


    او در استخر شنا می کرد.

  • I skated a victory lap around the rink.


    دور پیست یک دور پیروزی اسکیت زدم.

  • The fastest lap was completed at 208 mph.


    سریع ترین دور با سرعت 208 مایل در ساعت انجام شد.

  • The silver medallist joined the winner in a lap of honour.


    دارنده مدال نقره در یک دور افتخار به برنده پیوست.

  • The winner did a lap of honour.


    برنده یک دور افتخار انجام داد.

  • an indoor heated lap pool


    یک استخر آب گرم سرپوشیده

  • Alonso was leading at the end of lap five.


    آلونسو در پایان دور پنجم پیشتاز بود.

  • He immediately set the fastest lap of the race.


    او بلافاصله سریع ترین دور مسابقه را رقم زد.

  • The 800m is two laps of the track.


    800 متر دو دور پیست است.

  • The crowd cheered while the athletes ran their lap of honour.


    در حالی که ورزشکاران در دامان افتخار خود می دویدند، جمعیت تشویق می کردند.

  • Come and sit on my lap and I'll read you a story.


    بیا روی بغلم بنشین تا برایت داستان بخوانم.

  • He recorded the fastest lap in last weekend's Hungarian Grand Prix.


    او در گرندپری مجارستان آخر هفته گذشته سریع ترین دور را ثبت کرد.

  • After a strong start she was passed by several runners in/on the final/last lap and finished ninth.


    پس از یک شروع قوی، او توسط چندین دونده در/در دور نهایی/آخرین عبور کرد و نهم شد.

  • A supporter gave me a flag and I set off on my lap of honour.


    یکی از هواداران پرچمی به من داد و من در دامان افتخارم به راه افتادم.

  • He finished last after being lapped twice by the leading runners.


    او پس از دو بار دور زدن توسط دوندگان پیشرو، آخر شد.

  • The water lapped against the side of the pool.


    آب به کناره استخر می کوبید.

  • The waves gently lapped the shore.


    امواج به آرامی ساحل را در هم می کوبیدند.

synonyms - مترادف

  • دایره


  • گرد

  • loop


    حلقه


  • انقلاب

  • orbit


    مدار

  • circuit


    جریان


  • تور


  • چرخه

  • rotation


    چرخش

  • whirl


    چرخیدن


  • دور زدن

  • twirl


    چرخ

  • gyre


    حلقه زدن

  • gyration


    دور چرخشی


  • پیچ


  • پیروت

  • circling


    قرقره

  • circumvolution


    رول

  • circulation


    پا

  • turning


    دامنه

  • pirouette


    حال چرخش

  • reel


    پیچیدگی


  • swivellingUK

  • swirl


  • leg


  • ambit


  • spinning


  • whirling


  • convolution


  • swivellingUK


  • twirling


antonyms - متضاد

  • ریختن


  • رول


  • جریان

  • glide


    سر خوردن

لغت پیشنهادی

turbulent

لغت پیشنهادی

kernel

لغت پیشنهادی

bullheaded