fifty

base info - اطلاعات اولیه

fifty - پنجاه

number - عدد

/ˈfɪfti/

UK :

/ˈfɪfti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fifty] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She was born in the fifties.


    او در دهه پنجاه به دنیا آمد.

  • He retired in his fifties.


    در پنجاه سالگی بازنشسته شد.

  • forty-nine, fifty fifty-one


    چهل و نه، پنجاه، پنجاه و یک

  • How fast were they driving? They were doing fifty (miles an hour).


    با چه سرعتی رانندگی می کردند؟ آنها پنجاه مایل در ساعت کار می کردند.

  • My father is fifty.


    پدرم پنجاه سالشه

  • a fifty-minute ride


    یک سواری پنجاه دقیقه ای

synonyms - مترادف
  • quinquagenarian


    پنج گانه

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

interconnected

لغت پیشنهادی

tactic

لغت پیشنهادی

paranoid