ride
ride - سوار شدن
verb - فعل
UK :
US :
نشستن روی حیوان مخصوصاً اسب و حرکت دادن آن
برای سفر با دوچرخه یا موتور
برای سفر با اتوبوس، ماشین یا وسیله نقلیه دیگری که رانندگی نمی کنید
بالا یا پایین رفتن با آسانسور
در آب یا هوا شناور بودن
روی یک موج شناور شود و با آن به جلو حرکت کند
برای آزار دادن کسی با اغلب انتقاد کردن یا درخواست از او برای انجام کاری
سفر با وسیله نقلیه، زمانی که رانندگی نمی کنید
سفر با دوچرخه، اسب یا حیوانی مشابه
ماشین بزرگی که مردم برای تفریح در نمایشگاه سوار آن می شوند
مسیری برای سوار شدن بر اسب در حومه شهر
بسیار موفق یا با اعتماد به نفس
انجام کاری غیرعاقلانه که می تواند منجر به شکست شود
برای کسب مزیت برای خود بدون انجام کاری برای کسب آن
برای این که بگوییم یک فرآیند یا دوره زمانی برای کسی چقدر آسان یا دشوار است
اگر کسی یک سواری رایگان دریافت کند، بدون اینکه مجبور باشد برای آن کار کند، از مزیت برخوردار می شود
فریب دادن کسی، اغلب به منظور دریافت پول از او
to sit on something such as a bicycle, motorbike, or horse and travel along on it controlling its movements
روی چیزی مانند دوچرخه، موتور یا اسب نشستن و با آن حرکت کرد و حرکات آن را کنترل کرد
برای راندن یک اسب
برای سفر با وسیله نقلیه، مانند ماشین، اتوبوس یا قطار
تلاش برای کنترل کسی و مجبور کردن او به کار
سفر با اسب یا دوچرخه یا وسیله نقلیه
یک سفر رایگان با ماشین به جایی که می خواهید بروید
شخصی که شما را سوار ماشینش می کند
someone's car
ماشین کسی
ماشینی در یک شهربازی که افراد برای سرگرمی در آن رفت و آمد می کنند یا با آن جابه جا می شوند
to sit on a horse bicycle, etc. and travel on it while controlling its movements, or to travel in a vehicle such as a car bus or train
نشستن بر روی اسب، دوچرخه و غیره و حرکت بر روی آن در حالی که حرکات آن را کنترل می کنید، یا با وسیله نقلیه ای مانند ماشین، اتوبوس یا قطار سفر کنید.
To ride someone is to criticize someone esp. to forcefully persuade that person to do more or to do what you want
سوار شدن به کسی به معنای انتقاد از کسی است. به زور آن شخص را متقاعد کنید که کارهای بیشتری انجام دهد یا کاری را که شما می خواهید انجام دهد
سفر با حیوان یا دوچرخه و غیره یا با وسیله نقلیه
راید نیز ماشینی در یک شهربازی است که افراد را برای سرگرمی می چرخاند یا حرکت می دهد
to deal effectively with a situation that changes quickly or is difficult usually getting an advantage from it
برای مقابله موثر با موقعیتی که به سرعت تغییر می کند یا دشوار است، معمولاً از آن مزیت می گیرد
من از کودکی سوارکاری را یاد گرفتم.
آنها در مسیرهای باریک روستایی سوار شدند.
او سوار بر اسب سیاه و بزرگی بود.
پنجاه مایل سوار بر اسب رفت.
برای راندن یک اسب
اسب سواری / خر / شتر
او قبلاً هرگز اسب سواری نکرده بود.
او در این سال تاکنون شش برنده را سوار کرده است (= در مسابقات اسب دوانی).
چند وقت یکبار سوار می شوید؟
پسرها با دوچرخه در خیابان ها می چرخیدند.
او سوار یک هارلی دیویدسون شد.
مثل دوچرخه سواری است: یک روز نمی توانید و روز دیگر می توانید.
زمین آنجا خیلی ناهموار است که نمی توان روی آن سوار شد.
من به عقب برگشتم در حالی که بقیه سوار ماشین شدند.
سوار شدن به قطار/ مترو/ آسانسور
او هر روز با اتوبوس به مدرسه می رفت.
ما بالون را که در بالای مزارع بالا میرفت تماشا کردیم.
کشتی سوار بر لنگر در بندر بود.
surfers riding the waves
موج سواران سوار بر امواج
پرنده بزرگی سوار بر جریان های هوای زیر آن بود.
سوار مسیرهای کوهستانی شدیم.
چرا امروز همه سوار من هستند؟
این شرکت در سال جاری در حال صعود است.
او با من بی ادب بود اما این بار اجازه دادم سوار شود.
گروه در آخرین تور خود سوار می شود.
پلیس بر روی انبوه جوانان در خیابان ها سوار می شود
مدارس در حال سوار شدن بر موج تجدید علاقه عمومی هستند.
جاده اطراف را به سمت چپ دنبال کنید.
وقتی در تعطیلات بودم سوار شتر شدم.
پاروها را گرفت و به سرعت از رودخانه پارو زد.
در پایان فیلم آنها سوار بر غروب خورشید می شوند.
سفر
راندن
گشت و گذار
excursion
اعزام
expedition
جست و خیز
jaunt
بلند کردن
گردش
outing
اجرا کن
چرخش
تور
جویراید
joyride
رفت و آمد
commute
آشغال
junket
سالی
sally
دور زدن
چرخیدن
whirl
پخش می شود
airing
پرتاب کردن
hurl
ابزار
tootle
tootle
حمل و نقل
چرخه
یکشنبه رانندگی
Sunday drive
پرسه زدن
ramble
راه رفتن
sortie
گذر
سرگردان
ساشای
wandering
جریان
sashay
circuit
discourage
دلسرد کردن
dissuade
منصرف کردن
رایگان
mismanage
سوء مدیریت
neglect
بی توجهی
رهایی
ماندن
اقامت کردن
متوقف کردن
راه رفتن
crawl
خزیدن
creep
بهم زدن
poke
سونگر
saunter
برش
از کار انداختن
deactivate
کشتن
خاموش کردن
محدود کردن
curb
نگه دارید
سرکوب کردن
repress
قطع کردن
ایستادن
عقب مانده
retard
بررسی
مکث
نگاه داشتن
halt