stay
stay - اقامت کردن
verb - فعل
UK :
US :
ماندن در یک مکان به جای ترک
ادامه دادن به موقعیت، مکان یا وضعیت خاص، بدون تغییر
برای مدت کوتاهی به عنوان بازدیدکننده یا مهمان در مکانی زندگی کنید
جایی را ترک نکنند یا برای مدت زمان خاصی در مکانی باشند
to stay somewhere. In written English, people often prefer to use remain rather than stay because it sounds more formal
برای ماندن در جایی در زبان انگلیسی نوشتاری، مردم اغلب ترجیح می دهند از ماندن به جای ماندن استفاده کنند، زیرا رسمی تر به نظر می رسد
to stay in a place a little longer than you need to because you are enjoying yourself or because you hope to see someone or something
کمی بیشتر از آنچه نیاز دارید در مکانی بمانید، زیرا از خودتان لذت می برید یا به این دلیل که امیدوارید کسی یا چیزی را ببینید
to stay in a place not doing anything – used when you think someone is waiting for the chance to do something bad or illegal
ماندن در مکانی بدون انجام کاری – زمانی استفاده می شود که فکر می کنید شخصی منتظر فرصتی برای انجام کار بد یا غیرقانونی است
برای ماندن در جایی بدون انجام هیچ کاری
to stay in the same place or situation for a period of time especially while you are waiting for something to happen or someone to arrive
ماندن در همان مکان یا موقعیت برای مدتی خاص، به خصوص زمانی که منتظر اتفاقی هستید یا کسی برای رسیدن
به سگ می گفت حرکت نکن
زمان محدود زندگی در یک مکان
توقف یا تأخیر یک عمل به دلیل دستور قاضی
سیم یا طناب محکمی که برای نگه داشتن دکل کشتی استفاده می شود
یک تکه پلاستیک یا سیم کوتاه که برای سفت نگه داشتن یقه پیراهن استفاده می شود
از یک مکان یا موقعیت دور نشوید یا آن را ترک نکنید
ادامه دادن به انجام کاری یا ادامه دادن به وضعیت خاصی
برای مدت کوتاهی به عنوان بازدیدکننده در مکانی زندگی کنید یا باشید
یک شب در جایی بخوابم
برای زندگی دائم در جایی
مدت زمانی که در یک مکان می گذرانید
دستور قاضی که اجرای حکم را تا زمانی که اطلاعات جدید قابل بررسی نباشد متوقف می کند
از جایی دور نشوید یا آن را ترک نکنید
ادامه دادن به وضعیت یا موقعیت خاص یا ادامه دادن به انجام کاری
برای مدت کوتاهی به عنوان یک بازدید کننده در مکانی زندگی کنید یا فقط در آنجا بخوابید
تا دور نشویم یا نرویم
چه مدت شما اقامت؟
من می گویم این یک ترفند است که او را متقاعد کنم که بماند.
لابی ها گرم نشده بودند و بنابراین اگر کت خود را خیس آویزان می کردید، خیس می ماند.
مطمئنی نمیتونی یه کم بیشتر بمونی؟
یکی دو هفته در خانه برادرم ماندم.
جان فقط چند ساعت در مهمانی ماند.
آنجا بمان و تکان نخور!
من فقط می خواهم امروز در رختخواب بمانم.
او در خانه ماند (= برای کار بیرون نمی رفت) در حالی که بچه ها خردسال بودند.
خانه ماندن
در نهایت برای شام ماندیم.
به مردم توصیه می شود در خانه بمانند.
آیا میتوانی بعد از رفتن دیگران پشت سر بمانی و به من کمک کنی تا من را پاک کنم؟
امشب تا دیر وقت در دفتر می مانم.
کلاه من روی سرم نمی ماند!
I can't stay long.
نمیتونم زیاد بمونم
من می توانم چند دقیقه بیشتر بمانم.
من می توانم چند دقیقه دیگر بمانم.
«نوشیدنی میخواهی؟» «نه، ممنون، نمیتوانم بمانم.»
ما ماندیم تا ببینیم چه می شود.
آنها تا پاسی از شب با هم صحبت کردند.
خواهرم هفته بعد میاد که بمونه
او دو هفته است که اینجا کار می کند و به جایی برای ماندن نیاز دارد.
متوجه شدیم که در همان هتل اقامت داریم.
او این آخر هفته با دوستانش می ماند.
آخرین اتوبوس را از دست دادم و مجبور شدم شب بمانم.
من سه شب در خانه پسر عمویم ماندم.
دیگه نمیتونم بیدار بمونم
فروشگاه تا دیروقت پنجشنبه ها باز می ماند.
برای سالم ماندن / زنده / آرام / ساکت / امن
او هرگز برای مدت طولانی عصبانی نمی ماند.
Stay tuned (= used to ask people to continue listening to or watching a particular programme on the radio or television).
در جریان باشید (= برای درخواست از مردم برای ادامه گوش دادن یا تماشای یک برنامه خاص در رادیو یا تلویزیون).
نمی دانم چرا با هم می مانند (= متاهل یا در یک رابطه باقی می مانند).
تورم در ماه گذشته زیر 4 درصد باقی ماند.
خداحافظی کردیم و قول دادیم در ارتباط باشیم.
او نمی خواست تمام عمرش در پرستاری بماند.
تلویزیون تمام روز در خانه آنها روشن است.
ماندن
صبر کن
linger
درنگ
bide
بده
tarry
پایبند بودن
abide
سرگردان
loiter
ایستادن
ساکن
dwell
شناور
hover
باقی مانده
حل کن
چوب
در انتظار
await
دلتنگ
dally
آویزان شدن
مکث
اقامت داشتن
reside
متوقف کردن
کلبه
halt
تختخواب
lodge
ادامه هید
bunk
تاخیر انداختن
تحمل کن
تاخیر
endure
لانه
lag
بیرون ماندن
nest
سوف
outstay
خروس
perch
چمباتمه زدن
roost
squat
ترک کردن
depart
رفتن
exit
خروج
bail
وثیقه
رها کردن
گمشو
صرفنظر از
حرکت
برو
خالی کردن
vacate
سفالی
vamoose
پاک کردن
در آوردن
تخلیه
بیرون رفتن
evacuate
در رفتن
بکش بیرون
پرتاب کردن
پوست کندن
shove off
رفع اشکال
peel off
فشار بر روی
bug out
پیاده شدن
هل دادن
وزوز کردن
بسته بندی کردن
bail out
قطع کردن
buzz off
اردوگاه کردن
decamp