settle
settle - حل کن
verb - فعل
UK :
US :
برای پایان دادن به بحث یا حل اختلاف
تصمیم بگیرید که قرار است چه کاری انجام دهید، به خصوص برای اینکه بتوانید ترتیبات قطعی بدهید
برای رفتن به جایی که قبلاً هیچ فردی به طور دائم در آن زندگی نکرده است و شروع به زندگی در آنجا کند
رفتن برای زندگی در یک مکان جدید و ماندن در آنجا برای مدت طولانی
برای قرار دادن خود یا شخص دیگری در موقعیتی راحت
ساکت و آرام شدن یا ساکت و آرام کردن کسی
اگر گرد و غبار، برف و غیره بنشیند، پایین می آید و در یک مکان می ماند
اگر پرنده، حشره و غیره ته نشین شود، پرواز می کند و روی چیزی قرار می گیرد
اگر چیزی مانند ساختمان یا زمین ته نشین شود، به آرامی به سطح پایین تر فرو می رود
برای پرداخت پولی که بدهکار است
to deal with all the details of a business or of someone’s money or property so that nothing further needs to be done
رسیدگی به تمام جزئیات یک کسب و کار یا پول یا دارایی شخصی، به طوری که نیازی به انجام هیچ کاری بیشتر نباشد
اگر کیفیت یا احساسی بر یک مکان یا شخصی نشست، شروع می شود و تأثیر قوی دارد
if a particular expression settles on your face it stays there
اگر حالت خاصی روی صورت شما بنشیند، همانجا می ماند
if your stomach settles, or if something settles it it stops feeling uncomfortable or making you sick
اگر معده شما آرام شود، یا اگر چیزی آن را آرام کند، دیگر احساس ناراحتی نمی کند یا شما را بیمار می کند.
پایان دادن به بحث با موافقت برای انجام کاری
if prices on a market settle they stop rising or falling and stay at a particular level for a period of time
اگر قیمت ها در بازار ثابت شود، افزایش یا کاهش را متوقف می کنند و برای مدتی در یک سطح خاص باقی می مانند
رسیدن به یک تصمیم یا توافق در مورد چیزی یا پایان دادن به اختلاف
ترتیب دادن چیزی
برای استراحت در یک موقعیت راحت
برای شروع بازی در حالتی آرام و راحت
برای رفتن و زندگی در جایی، به خصوص برای همیشه
به خصوص از کشوری دیگر به مکانی جدید برسند و در آنجا زندگی کنند و از زمین استفاده کنند
رفتن به سطح پایین تر و ماندن در آنجا؛ رها کردن
پرداخت کنید، به خصوص پولی که مدیون هستید
ساکت شدن و آرام شدن، یا وادار کردن چیزی یا کسی به این کار
رسیدن و ماندن در یک سطح یا در یک وضعیت خاص
به دست آوردن یا راحت شدن
اگر خارج از دادگاه تسویه حساب کنید، در یک پرونده حقوقی بدون برگزاری محاکمه در دادگاه به توافق می رسید
برای پرداخت پول بدهی
زندگی کردن در مکانی یا رفتن به جایی برای زندگی، به ویژه. به طور دائم
حل و فصل یک اختلاف / یک موضوع / یک موضوع
برای حل و فصل یک پرونده / دعوی / دعوی
حل و فصل یک بحث/اختلاف
وقت آن است که اختلافات خود را با پدرت حل کنی.
میخوام این قضیه حل بشه
فشار بر اتحادیه ها برای حل و فصل وجود دارد.
شرکت به توافق خارج از دادگاه (= بدون مراجعه به دادگاه به توافق رسیده است).
بسیاری از پرونده ها از طریق مذاکره حل و فصل می شوند.
این شرکت بعداً با خواننده 1.5 میلیون دلار معامله کرد.
همه چیز حل شده است - ما با هواپیمای ساعت نه حرکت می کنیم.
Good that's settled, then.
خوب پس حل شد
باب آنجا خواهد بود؟ که آن را حل می کند. من نمیام.
He had to settle his affairs (= arrange all his personal business) in Paris before he could return home.
او باید قبل از اینکه بتواند به خانه بازگردد، امور خود را (= همه امور شخصی خود را ترتیب دهد) در پاریس.
قرار شد با هواپیمای ساعت نه حرکت کنیم.
تمام انتهای شل باید ظرف 48 ساعت حل شوند.
او پس از مرگ پدرش در وین ساکن شد.
او یک آمریکایی است که چند سال پیش در اینجا ساکن شد.
این زوج پس از آن در نزدیکی بورنموث ساکن شدند.
او اکنون به طور دائم در لندن اقامت گزیده است.
ازدواج کرد و در کلبه ای کنار دریا ساکن شد.
His parents eventually settled in Paris.
والدین او سرانجام در پاریس ساکن شدند.
این منطقه توسط هلندی ها در قرن نوزدهم سکونت گزیده شد.
منطقه ای حاصلخیز که در زمان های اولیه به طور متراکم سکونت داشت
آنها در زمین های توسعه نیافته در امتداد می سی سی پی مستقر شدند.
این بدترین خشکسالی از زمان استقرار بریتانیایی ها در استرالیا در سال 1788 بود.
زمانی که اولین اروپایی ها در آنجا ساکن شدند، تعداد بسیار کمی از مائوری ها در این منطقه زندگی می کردند.
الی دوباره روی صندلیش نشست.
آماده شدند تا شب را مستقر کنند (= خود را برای یک عصر در خانه راحت کنند).
خودش را راحت روی صندلی همیشگی اش جا داد.
او را روی مبل خواباندم و یک پتو روی او انداختم.
پتو را دور زانوهایش گذاشت.
برطرف کردن
reconcile
وفق دادن
remedy
درمان
حل
ثابت
rectify
اصلاح کردن
پاکسازی
ساختن
مرتب کردن
سر و کار دارد با
درست قرار دادن
درست تنظیم کنید
صاف کردن
کار کردن
را به پایان برساند
یافتن پاسخ برای
راه حلی برای
اتو کردن
وصله کردن
به حقوق گذاشته شود
straighten out
روی حقوق تنظیم شود
تمامش کن
رسیدن به توافق در مورد
درست
بهبودی یافتن
mend
تعمیر
repair
مربع
خوب کردن
بهبود بخشد
ameliorate
prolong
طولانی کردن
lengthen
توسعه دادن، گسترش
protract
ادامه هید
ماندگار کردن
غرفه
perpetuate
تاخیر انداختن
stall
کش آمدن
حفظ کنند
ادامه دادن
رشته کردن
تمدید مدت زمان
چیزی را ادامه بده
ادامه دادن با
سیم کشی
بکشید
wire-draw
بیرون کشیدن
prolongate