relax

base info - اطلاعات اولیه

relax - آروم باش

verb - فعل

/rɪˈlæks/

UK :

/rɪˈlæks/

US :

family - خانواده
relaxation
آرامش
relaxed
آرام
relaxing
آرامش بخش
google image
نتیجه جستجوی لغت [relax] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • فقط استراحت کنید و از فیلم لذت ببرید.

  • I'm going to spend the weekend just relaxing.


    من می خواهم آخر هفته را صرف استراحت کنم.

  • He was relaxing at home watching TV.


    او در خانه استراحت می کرد و تلویزیون تماشا می کرد.

  • She finished her lunch and then relaxed in the sun.


    ناهارش را تمام کرد و بعد زیر آفتاب استراحت کرد.

  • The boys had been relaxing on the beach at their resort.


    پسرها در ساحل استراحتگاه خود در حال استراحت بودند.


  • شما به زمان کمی برای استراحت و آرامش نیاز دارید.

  • When I get home from work I like to relax with the newspaper.


    وقتی از سر کار به خانه برمی گردم، دوست دارم با روزنامه استراحت کنم.


  • بنشینید و با یک فنجان چای استراحت کنید.

  • I'll only relax when I know you're safe.


    من فقط زمانی آرام می گیرم که بدانم در امان هستید.

  • I can't relax until I've spoken to her myself.


    تا زمانی که خودم با او صحبت نکنم نمی توانم آرام بگیرم.

  • 'You need to try and relax,' Jane said.


    جین گفت: شما باید سعی کنید و استراحت کنید.

  • Relax! Everything will be OK.


    آروم باش! همه چیز درست میشه.

  • A herbal tea will relax you.


    یک چای گیاهی به شما آرامش می دهد.

  • Allow your muscles to relax completely.


    اجازه دهید ماهیچه هایتان کاملا شل شوند.

  • The massage relaxed my tense back muscles.


    ماساژ عضلات منقبض کمرم را شل کرد.

  • He relaxed his grip on her arm.


    دستش را روی بازوی او شل کرد.

  • He closed his eyes and forced himself to relax his tensed body.


    چشمانش را بست و خود را مجبور کرد تا بدن پر تنش را آرام کند.

  • The dictator refuses to relax his grip on power.


    دیکتاتور حاضر نیست کنترل خود را بر قدرت کاهش دهد.

  • His severe expression relaxed into a half-smile.


    قیافه ی شدید او به یک لبخند نیمه آرام تبدیل شد.

  • to relax rules/restrictions/regulations/requirements


    برای کاهش قوانین / محدودیت ها / مقررات / الزامات

  • government plans to relax the licensing laws to allow round-the-clock drinking


    دولت قصد دارد قوانین صدور مجوز را کاهش دهد تا نوشیدن شبانه روزی مجاز باشد

  • The council has relaxed the ban on dogs in city parks.


    این شورا ممنوعیت سگ در پارک های شهر را کاهش داده است.


  • شما نمی توانید برای یک لحظه تمرکز خود را آرام کنید.

  • He gradually relaxed and began to enjoy himself.


    او به تدریج آرام شد و شروع به لذت بردن کرد.

  • He was relaxing on the couch with a book.


    روی مبل با کتاب استراحت می کرد.

  • Jenna relaxed against the pillows.


    جنا روی بالش شل شد.

  • Just relax and take it easy.


    فقط استراحت کن و راحت باش.

  • Just try to relax completely.


    فقط سعی کنید کاملا آرام باشید.

  • Use music to help you relax.


    از موسیقی برای کمک به آرامش استفاده کنید.

  • Julie seems to be relaxing a little now.


    به نظر می رسد جولی اکنون کمی آرام شده است.

  • She instantly relaxed at the sight of him.


    او بلافاصله با دیدن او آرام شد.

synonyms - مترادف
  • unwind


    باز کردن از پیچ


  • باقی مانده

  • laze


    تنبلی

  • repose


    آرام گرفتن

  • lounge


    سالن استراحت

  • chill


    سرد شدن

  • idle


    بیکار

  • loll


    لول

  • luxuriate


    مجلل کردن

  • loaf


    قرص نان

  • unbend


    خم شدن

  • bask


    حمام کردن


  • بازی

  • recline


    لم دادن

  • decompress


    را از حالت فشرده خارج کنید

  • de-stress


    استرس زدایی

  • flop


    فلاپ

  • groove


    شیار

  • lollop


    آب نبات چوبی

  • slump


    سقوط

  • unlax


    رها کردن

  • chill out


    آرام باش


  • راحت کردن


  • آسان کردن

  • entertain oneself


    خود را سرگرم کند


  • شل کردن

  • loosen up


    بنشین


  • سست شدن

  • slack off


    کند کردن


  • سخت نگیر


antonyms - متضاد

  • فشار


  • نگران بودن

  • fret


    عصبانی شدن

  • fuss


    سر و صدا

  • panic


    وحشت

  • obsess


    وسواس

  • tense


    زمان فعل

  • dwell


    ساکن

  • excite


    برانگیختن

  • agoniseUK


    agoniseUK

  • agonizeUS


    agonizeUS

  • brood


    نوزاد

  • stew


    خورشت

  • be anxious


    مضطرب بودن


  • نگران باشید


  • بیش از حد کار می کنند

  • get overwrought


    مضطرب شدن

  • get stressed


    کار کردن

  • get worked up


    متشنج کردن

  • tense up


    هشدار داده شود

  • be alarmed


    به گوش باش

  • be alert


    متشنج باش

  • be tense


    فعال باش


  • روانی

  • psych up


    عرق

  • sweat


    پریشانی

  • distress


    فشرده کردن

  • compress


    بیخال بابا

  • clam up


لغت پیشنهادی

routes

لغت پیشنهادی

banal

لغت پیشنهادی

bole