relax
relax - آروم باش
verb - فعل
UK :
US :
آرامش
آرام
آرامش بخش
استراحت کردن یا انجام کاری که لذت بخش است، به خصوص پس از انجام کار
ساکت شدن و آرام شدن بعد از ناراحتی یا عصبی شدن، یا وادار کردن کسی به این کار
اگر قسمتی از بدن خود را شل کنید یا شل شود، سفت یا سفت تر می شود
تا یک قاعده یا قانون سختتر شود
استراحت کردن یا انجام کاری که بعد از کار لذت بخش است
دست از کار بکشید یا فعال نباشید و بنشینید یا دراز بکشید تا کمتر خسته شوید
بعد از اینکه سخت کار می کنید یا احساس اضطراب می کنید، به تدریج آرام شوید
ریلکس شدن و انجام ندادن کار زیاد، به خصوص بعد از کار بسیار سخت یا مریض بودن
to rest for a short time after a tiring activity especially by sitting with your feet resting on something
برای مدت کوتاهی پس از یک فعالیت خسته کننده، به خصوص با نشستن در حالی که پاهای خود را روی چیزی قرار دهید، استراحت کنید
به طور کامل استراحت کنید، یا از نگرانی و آزار در مورد چیزهایی که عمدتاً توسط جوانان استفاده می شود، دست بردارید
آرام تر شوید و نگران چیزها نباشید
ایجاد احساس آرامش در کسی، به خصوص در موقعیتی که ممکن است کمی عصبی باشد
تا قوانین و غیره سختگیرانه تر شوند
( باعث می شود کسی) کمتر فعال و آرام و شادتر شود
تا ( باعث شود قسمتی از بدن ) سفت شود
برای ایجاد یک قانون یا کنترل با شدت کمتر
برای صاف کردن موهای مجعد با استفاده از یک ماده شیمیایی خاص
to become or cause someone to become calm and comfortable and not worried or nervous or to become or cause a muscle or the body to become less tight
آرام و راحت شدن و عدم نگرانی یا عصبی شدن کسی یا باعث سفت شدن یا سفت شدن عضله یا بدن
هنگامی که قوانین یا کنترل ها آرام می شوند، شدت آنها کمتر می شود.
تا قواعد، قوانین و غیره را کمتر کند
اینو بنوش این به شما کمک می کند تا آرام شوید.
با شنیدن صدای او چیزی در من آرام شد.
خدمه کابین، از جمله جو که قبلاً در طول عمرش هرگز در طوفان نبوده بود، شروع به استراحت کردند.
نفس عمیقی بکش و آرام باش.
فقط بنشینید و استراحت کنید و از موسیقی لذت ببرید.
کارکنان آموزش دیده از فرزندان شما مراقبت خواهند کرد تا بتوانید آرامش داشته باشید و از خود لذت ببرید.
آنها یک آخر هفته دوست داشتنی داشتند، استراحت و دراز کشیدن در کنار استخر.
یکی دو ساعتی نشستیم و استراحت کردیم.
به خاطر بهشت کیث، پنج دقیقه بنشینی و استراحت کنی!
چیزی که رابین نیاز داشت یک نوشیدنی خوب بود تا او را آرام کند.
نوشیدنی آنقدر او را آرام کرد که خوابش برد.
فقط استراحت کنید و از فیلم لذت ببرید.
من می خواهم آخر هفته را صرف استراحت کنم.
او در خانه استراحت می کرد و تلویزیون تماشا می کرد.
ناهارش را تمام کرد و بعد زیر آفتاب استراحت کرد.
پسرها در ساحل استراحتگاه خود در حال استراحت بودند.
شما به زمان کمی برای استراحت و آرامش نیاز دارید.
وقتی از سر کار به خانه برمی گردم، دوست دارم با روزنامه استراحت کنم.
بنشینید و با یک فنجان چای استراحت کنید.
من فقط زمانی آرام می گیرم که بدانم در امان هستید.
تا زمانی که خودم با او صحبت نکنم نمی توانم آرام بگیرم.
جین گفت: شما باید سعی کنید و استراحت کنید.
Relax! Everything will be OK.
آروم باش! همه چیز درست میشه.
یک چای گیاهی به شما آرامش می دهد.
اجازه دهید ماهیچه هایتان کاملا شل شوند.
ماساژ عضلات منقبض کمرم را شل کرد.
دستش را روی بازوی او شل کرد.
چشمانش را بست و خود را مجبور کرد تا بدن پر تنش را آرام کند.
دیکتاتور حاضر نیست کنترل خود را بر قدرت کاهش دهد.
His severe expression relaxed into a half-smile.
قیافه ی شدید او به یک لبخند نیمه آرام تبدیل شد.
برای کاهش قوانین / محدودیت ها / مقررات / الزامات
دولت قصد دارد قوانین صدور مجوز را کاهش دهد تا نوشیدن شبانه روزی مجاز باشد
این شورا ممنوعیت سگ در پارک های شهر را کاهش داده است.
شما نمی توانید برای یک لحظه تمرکز خود را آرام کنید.
او به تدریج آرام شد و شروع به لذت بردن کرد.
روی مبل با کتاب استراحت می کرد.
جنا روی بالش شل شد.
فقط استراحت کن و راحت باش.
فقط سعی کنید کاملا آرام باشید.
از موسیقی برای کمک به آرامش استفاده کنید.
به نظر می رسد جولی اکنون کمی آرام شده است.
او بلافاصله با دیدن او آرام شد.
unwind
باز کردن از پیچ
باقی مانده
laze
تنبلی
repose
آرام گرفتن
lounge
سالن استراحت
chill
سرد شدن
idle
بیکار
loll
لول
luxuriate
مجلل کردن
loaf
قرص نان
unbend
خم شدن
bask
حمام کردن
بازی
recline
لم دادن
decompress
را از حالت فشرده خارج کنید
de-stress
استرس زدایی
flop
فلاپ
groove
شیار
lollop
آب نبات چوبی
slump
سقوط
unlax
رها کردن
chill out
آرام باش
راحت کردن
آسان کردن
entertain oneself
خود را سرگرم کند
شل کردن
loosen up
بنشین
سست شدن
slack off
کند کردن
سخت نگیر
فشار
نگران بودن
fret
عصبانی شدن
fuss
سر و صدا
panic
وحشت
obsess
وسواس
tense
زمان فعل
dwell
ساکن
excite
برانگیختن
agoniseUK
agoniseUK
agonizeUS
agonizeUS
brood
نوزاد
stew
خورشت
be anxious
مضطرب بودن
نگران باشید
بیش از حد کار می کنند
get overwrought
مضطرب شدن
get stressed
کار کردن
متشنج کردن
tense up
هشدار داده شود
be alarmed
به گوش باش
be alert
متشنج باش
be tense
فعال باش
روانی
psych up
عرق
sweat
پریشانی
distress
فشرده کردن
compress
بیخال بابا
clam up