muscle
muscle - ماهیچه
noun - اسم
UK :
US :
one of the pieces of flesh inside your body that you use in order to move and that connect your bones together
یکی از تکههای گوشت داخل بدن که برای حرکت از آن استفاده میکنید و استخوانهای شما را به هم متصل میکند
قدرت یا نفوذ
قدرت و قدرت بدنی
یکی از بسیاری از بافتهای بدن است که میتواند برای ایجاد حرکت سفت و شل شود
برای آسیب رساندن به ماهیچه با کشش بیش از حد آن به طوری که بسیار دردناک است
قدرت انجام کارهای دشوار یا وادار کردن مردم به رفتاری خاص
one or more people who are and look strong and powerful especially people employed to protect someone or frighten other people
یک یا چند نفر که قوی و قدرتمند هستند و به نظر می رسند، به ویژه افرادی که برای محافظت از کسی یا ترساندن دیگران به کار می روند
a mass of tissue in the body often attached to bones, that can tighten and relax to produce movement
تودهای از بافت در بدن که اغلب به استخوانها متصل میشود و میتواند برای ایجاد حرکت سفت و شل شود
عضله همچنین قدرت انجام کارها یا وادار کردن افراد به رفتار خاصی است
به زور وارد یک مکان یا موقعیت شوید
گروه مثل یک عضله تقویت شد.
مفصل و عضله همه چیز خوب بود.
پانتا از عضلات خود برای دست نخورده نگه داشتن توافقنامه بودجه استفاده کرد.
عضله نظامی ایالات متحده
آنها مجبور شدند هفت اینچ از عضلات پاهای من را برش دهند.
همچنین ممکن است بی حسی یا ضعف عضلانی در یک الگوی سگمنتال رخ دهد.
جمهوری خواهان قدرت سیاسی لازم برای جلوگیری از رد این معاهده توسط کنگره را ندارند.
دولت سالهاست که تلاش میکند عضله اتحادیههای کارگری را از بین ببرد.
هانسون تراست توانایی خرید برخی از بزرگترین شرکت های آمریکایی را دارد.
بدنش سفت شد و ماهیچه ها به سمت خود کشیده شدند.
این تمرین روی عضلات پای شما کار می کند.
حالا، پاها را کشیده و r-o-l-l آن عضلات را به عقب برگردانید.
گروه ماهیچه ذوزنقه ای به شکل بادبادک است و اساسا سر و شانه ها را به عقب می کشد.
ویتامین D پایین نیز با ضعف عضلانی مرتبط است که می تواند به زمین خوردن کمک کند.
ماهیچه ساق پا/گردن/ران
همه اینها بر عضله قلب فشار وارد می کند.
کشیدن / پاره کردن / کشیدگی عضله
او ژست می گیرد و عضلاتش را در آینه خم می کند.
این تمرین عضلات کمر را تحت تأثیر قرار می دهد.
ماهیچه های انگشتان را چند بار منقبض و شل کنید.
سعی کرد ماهیچه های منقبضش را شل کند.
احساس کرد که تمام ماهیچه های بدنش سفت شده است.
He didn't move a muscle (= stood completely still).
عضله ای را تکان نداد (= کاملاً بی حرکت ایستاد).
برای عضله سازی وزنه بردارید.
muscle fibre/tissue/mass
فیبر/بافت/توده عضلانی
او بازیکن باهوشی است، اما قدرت رقبای قدیمی را ندارد.
من تمام اونس از قدرت عضلانی بدبختم را به کار بردم.
برای تمرین عضلات سیاسی/صنعتی/مالی
The countries tried to flex their collective muscle.
کشورها سعی کردند عضله جمعی خود را منعطف کنند.
این نمایش به هنرمند این فرصت را می دهد که عضله خلاق خود را منعطف کند.
برای جلوگیری از آسیب عضلانی باید قبل از ورزش کشش دهید.
اجازه ندهید آن عضله قلدر در موفقیت شما دخالت کند!
Grandad's mussel linguine recipe was absolutely mouth-watering.
دستور العمل لینگوین صدفی پدربزرگ کاملاً لذت بخش بود.
این بیماری بر عضله قلب فشار وارد می کند.
در حین کار، عضلات زیر تی شرتش موج می زد.
آنقدر خندیدم که نزدیک بود عضله ای را بکشم.
در راهرو بالا و پایین می رفتم تا ماهیچه های گرفتگی ام را بکشم.
یاد بگیرید چگونه ماهیچه های منقبض را آرام کنید.
Lifting weights sculpts muscle.
وزنه برداری عضله را حجاری می کند.
ناگهان درد عضلانی ام اعتراض کرد و ناله ای کشیدم.
ماهیچه های صورتم منقبض شد.
مکمل های غذایی برای عضله سازی
the muscles controlling speech production
عضلات کنترل کننده تولید گفتار
neck/back/leg/stomach muscles
عضلات گردن / پشت / ساق / شکم
facial muscles
عضلات صورت
impotence
ناتوانی جنسی
impotency
ناتوانی
powerlessness
ضعف
weakness
عدم
تنبلی
laziness
بی حالی
lethargy
عجز
inability
بی کفایتی
incompetence
عدم فعالیت
inactivity
انرژی
enervation
بیکاری، تنبلی
idleness
بی اثر بودن
ineffectiveness
درماندگی
بی فایده بودن
helplessness
ناکارآمدی
uselessness
بی تفاوتی
inefficiency
ناامیدی
incapacity
feebleness
apathy
frailty
ineptitude
incapability
inadequacy
ineptness
inaptitude
incompetency
ineffectualness
insufficiency
inefficacy
hopelessness