contribute
contribute - مشارکت
verb - فعل
UK :
US :
دادن پول، کمک، ایده و غیره به چیزی که افراد زیادی نیز در آن دخیل هستند
برای کمک به اتفاق افتادن چیزی
برای نوشتن مقاله، داستان، شعر و غیره برای یک روزنامه یا مجله
دادن پول، کمک، ایده و غیره به چیزی که افراد زیادی در آن دخیل هستند
to give something especially money in order to provide or achieve something together with other people
دادن چیزی، به ویژه پول، به منظور تأمین یا به دست آوردن چیزی همراه با افراد دیگر
برای نوشتن مقاله برای یک روزنامه، مجله یا کتاب
برای کمک با ارائه پول یا پشتیبانی، به ویژه. زمانی که افراد یا شرایط دیگر نیز کمک می کنند
If you contribute something you wrote or created, you allow it to be published or shown with pieces by other people
اگر چیزی را که نوشته اید یا ایجاد کرده اید مشارکت می دهید، اجازه می دهید آن را با قطعاتی توسط افراد دیگر منتشر یا نشان دهید
یکی از دلایلی باشد که چرا اتفاقی می افتد
to add new plans or ideas, or help make improvements to something so that it becomes more valuable or successful
برای افزودن طرحها یا ایدههای جدید، یا کمک به بهبود چیزی بهگونهای که ارزشمندتر یا موفقتر شود
ارائه پول یا پشتیبانی برای کمک به شخص، شرکت یا سازمان دیگری برای رسیدن به هدفش
هرچه ایده های بیشتری بیشتر باشد بهتر است، می توان از دانش آموزان و همکاران درخواست کرد که مشارکت کنند. 4.
در طول بحثها، مک دونالد به نظر میرسید که گوش میدهد، اما چیزی برای مشارکت نداشت.
وقتی بحثهای کلاسی داریم، سعی میکنیم همه بچهها را تشویق کنیم.
احساس خوبی دارم که می توانم کمک کنم.
صدها نفر در مقالات، عکس ها و کارتون ها مشارکت کردند.
All these contributed much to a sense of fellowship and corporate social identity as well as providing opportunities for personal development and individual enrichment.
همه اینها کمک زیادی به احساس مشارکت و هویت اجتماعی شرکتی و همچنین ایجاد فرصت هایی برای توسعه شخصی و غنی سازی فردی کرد.
Product delays contributed nearly $ 400 million in sales that would have normally come in the third quarter analysts said.
به گفته تحلیلگران، تاخیر در تولید نزدیک به 400 میلیون دلار در فروش کمک کرد که معمولاً در سه ماهه سوم رخ می داد.
والدینم گفتند که برای هزینه درس های رانندگی من کمک می کنند.
از خوانندگان دعوت می شود نظرات خود را در مورد هر یک از موضوعاتی که در اینجا مورد بحث قرار می گیرد، ارائه دهند.
She chose the Council because she felt she wanted something where she could contribute to the community.
او شورا را انتخاب کرد زیرا احساس می کرد چیزی می خواهد که بتواند به جامعه کمک کند.
من می خواهم از همه شما که در درخواست بیمارستان کمک کردید تشکر کنم.
او امیدوار است که مشاغل خصوصی به نگهداری کمک کنند.
Examiner correspondent Sandra Ann Harris contributed to this report.
ساندرا آن هریس، خبرنگار اگزمینر در این گزارش مشارکت داشت.
این مزیت زمینهای خانگی را برای خردهفروشان خانگی نفی میکند و به گسترش شهری کمک میکند.
آیا مایل به مشارکت هستید؟
آیا می خواهید در مجموعه ما مشارکت کنید؟
to contribute to your pension
برای کمک به حقوق بازنشستگی شما
با برنامه ریز مالی خود مشورت کنید تا مطمئن شوید که مبالغ صحیحی را پرداخت می کنید.
ما 5000 پوند به صندوق زلزله کمک کردیم.
خطای انسانی ممکن است یکی از عوامل موثر باشد.
به خوبی شناخته شده است که اشعه ماوراء بنفش در ایجاد سرطان پوست نقش دارد.
Investment in transport contributes to overall economic growth.
سرمایه گذاری در حمل و نقل به رشد کلی اقتصادی کمک می کند.
گفته می شود سهل انگاری پزشکی در مرگ او نقش داشته است.
هواداران انگلیس سهم زیادی در موفقیت این رویداد دارند.
سیاست ایالات متحده به این مشکل کمک کرده است.
عوامل متعددی ممکن است در کاهش تعداد متقاضیان موثر باشد.
مهاجران از طرق مختلف به فرهنگ بریتانیا کمک کرده اند.
Parental involvement contributes significantly to children's learning.
مشارکت والدین کمک قابل توجهی به یادگیری کودکان می کند.
کار هال کمک زیادی به شناخت ما از این بیماری کرد.
این کتاب کمک چندانی به درک ما از موضوع نمی کند.
این وبلاگ در حال حاضر دارای حدود 20 نفر است که به طور منظم مشارکت می کنند.
یک ویرایشگر مشارکت کننده
امیدواریم همه در بحث مشارکت داشته باشند.
آسوشیتدپرس در این گزارش مشارکت داشته است.
او مقاله ای در مورد قوانین کانادا ارائه کرد.
او مقالات متعددی را به مجله ارائه کرد.
من می خواهم به صندوق بازسازی کلیسا کمک کنم.
بسیاری از مردم سخاوتمندانه به درخواست تجدید نظر کمک کردند.
این شرکت 50000 دلار به هزینه های آموزشی کمک کرد.
وضعیتی که در آن زن و شوهر به طور مساوی به بودجه خانواده کمک می کنند
The writer personally contributed £5 000 to the earthquake fund.
نویسنده شخصاً 5000 پوند به صندوق زلزله کمک کرد.
چاقی در دوران کودکی می تواند باعث ایجاد یا منجر به مشکلات سلامتی طولانی مدت شود.
Changes in lifestyle and diet over the last twenty years have caused/led to/resulted in a sharp increase in childhood obesity.
تغییرات در سبک زندگی و رژیم غذایی در بیست سال گذشته باعث/به/منجر به افزایش شدید چاقی دوران کودکی شده است.
Several factors, including changes in diet and lifestyle have contributed to the increase in childhood obesity.
عوامل متعددی از جمله تغییر در رژیم غذایی و سبک زندگی در افزایش چاقی کودکان نقش داشته است.
تحقیقات نشان می دهد که فست فودها و نوشابه ها به طور مستقیم در چاقی کودکان نقش دارند.
دادن
donate
اهدا کنند
قرار دادن
اعطا کردن
bestow
عطا کردن
حاضر
هدیه
accord
توافق
جزوه
فراهم کند
عرضه
furnish
مبله کردن
تراشه در
رسیدن به
cough up
سرفه کردن
ظرف خارج کردن
fork out
چنگال کردن
دست
زمین در
پرداختن
stump up
کنده شدن
جایزه
bequeath
وصیت کند
bequest
وصیت
اختصاص
endow
وقف کردن
سرمایه
impart
به اشتراک بگذارد
لگد زدن در
پرداخت
sacrifice
قربانی
دريافت كردن
تایید کنید
گرفتن
بدست آوردن
جمع آوری کنید
به دست آوردن
قرعه کشی
کسب کردن
دارند
امن است
مناسب
استخراج
جمع آوری
سوار کردن
جیب
تهیه کنند
درو
procure
تصاحب کردن
reap
داده شده
دریافتی باشد
بیا داخل
جمع شدن
دستت را بگیر
حمل کردن
چفت کردن به
دراز کشیدن از
haul in
کشیدن
پایین کشیدن