investment

base info - اطلاعات اولیه

investment - سرمایه گذاری

noun - اسم

/ɪnˈvestmənt/

UK :

/ɪnˈvestmənt/

US :

family - خانواده
investor
سرمایه گذار
invest
سرمایه گذاری
google image
نتیجه جستجوی لغت [investment] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • foreign/private investment


    سرمایه گذاری خارجی/خصوصی

  • capital/business/property investment


    سرمایه / کسب و کار / سرمایه گذاری املاک

  • to attract/encourage investment


    برای جذب/تشویق سرمایه گذاری

  • This country needs investment in education.


    این کشور به سرمایه گذاری در آموزش نیاز دارد.


  • این ابتکار شامل سرمایه گذاری بلندمدت قابل توجهی توسط دانشگاه است.

  • an investment trust/fund/firm


    یک تراست/صندوق/شرکت سرمایه گذاری

  • investment opportunities/decisions/strategies


    فرصت ها / تصمیمات / استراتژی های سرمایه گذاری

  • a minimum investment of $10 000


    حداقل سرمایه گذاری 10000 دلار

  • a substantial/significant/major investment


    یک سرمایه گذاری قابل توجه / قابل توجه / عمده

  • Our investments are not doing well.


    سرمایه گذاری های ما خوب نیست.

  • We bought the house as an investment (= to make money).


    خانه را به عنوان سرمایه (= پول درآوردن) خریدیم.

  • The area is trying to attract £11 million of private investment to stimulate the local economy.


    این منطقه در تلاش برای جذب 11 میلیون پوند سرمایه گذاری خصوصی برای تحریک اقتصاد محلی است.


  • بازگشت سرمایه بالا

  • investment returns/income


    بازده / درآمد سرمایه گذاری

  • Bonds should be part of your investment portfolio.


    اوراق قرضه باید بخشی از سبد سرمایه گذاری شما باشد.

  • A microwave is a good investment.


    مایکروویو یک سرمایه گذاری خوب است.

  • The project has demanded considerable investment of time and effort.


    این پروژه مستلزم سرمایه گذاری قابل توجهی در زمان و تلاش است.

  • parents' emotional investment in their children


    سرمایه گذاری عاطفی والدین روی فرزندانشان

  • The country's infrastructure is crumbling because of inadequate investment.


    زیرساخت های کشور به دلیل سرمایه گذاری ناکافی در حال فروپاشی است.

  • The president has called for massive investment to rebuild the country's economy.


    رئیس جمهور خواستار سرمایه گذاری گسترده برای بازسازی اقتصاد کشور شده است.

  • We can help you identify investment opportunities.


    ما می توانیم به شما در شناسایی فرصت های سرمایه گذاری کمک کنیم.


  • یک طرح تجاری برای تشویق سرمایه گذاری جدید

  • He lost a lot of money through poor investments.


    او با سرمایه گذاری ضعیف پول زیادی از دست داد.

  • He was making a living from his real estate investments.


    او از طریق سرمایه گذاری در املاک خود امرار معاش می کرد.

  • I don't really like modern art but I bought it as an investment.


    من واقعاً هنر مدرن را دوست ندارم اما آن را به عنوان سرمایه خریدم.

  • It took two years before I recouped my investment.


    دو سال طول کشید تا سرمایه‌ام را جبران کنم.

  • My investment yielded almost 20% annually.


    سرمایه گذاری من سالانه تقریباً 20 درصد سود داشت.

  • She felt the time was right to realize her investment and sold all her shares.


    او احساس کرد که زمان مناسبی برای تحقق سرمایه گذاری اش فرا رسیده است و تمام سهام خود را فروخت.

  • When buying shares, it's wise to spread your investment over several companies.


    هنگام خرید سهام، عاقلانه است که سرمایه گذاری خود را در چندین شرکت تقسیم کنید.

  • The government wanted an inflow of foreign investment.


    دولت خواهان ورود سرمایه خارجی بود.

  • Stocks are regarded as good long-term investments.


    سهام به عنوان سرمایه گذاری بلند مدت خوب در نظر گرفته می شود.

synonyms - مترادف

  • سرمایه، پایتخت


  • منابع مالی

  • backing


    پشتیبان

  • investing


    سرمایه گذاری


  • مشارکت

  • financing


    تامین مالی

  • outlay


    هزینه

  • endowment


    وقف


  • دارایی، مالیه، سرمایه گذاری

  • funds


    اعطا کردن


  • پذیره نویسی

  • underwriting


    پیشرفت


  • پول نقد


  • معامله


  • مخارج

  • expenditure


    امنیت


  • وام


  • پول


  • منابع

  • resources


    حمایت

  • sponsorship


    یارانه

  • subsidy


    حمایت کردن


  • پشتوانه مالی

  • transaction


    سرمایه گذاری خطرپذیر

  • financial backing


    سرمایه سرمایه گذاری


  • پشتیبانی مالی


  • منافع اختصاصی


  • وثیقه

  • vested interests


    اهدا

  • bail out


  • donation


antonyms - متضاد
  • divestment


    واگذاری

  • divestiture


لغت پیشنهادی

freeze

لغت پیشنهادی

Borders

لغت پیشنهادی

minors