initiative

base info - اطلاعات اولیه

initiative - ابتکار عمل

noun - اسم

/ɪˈnɪʃətɪv/

UK :

/ɪˈnɪʃətɪv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [initiative] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a United Nations peace initiative


    ابتکار صلح سازمان ملل

  • Most policy initiatives come from the White House.


    بیشتر ابتکارات سیاسی از کاخ سفید سرچشمه می گیرد.


  • برای راه اندازی یک ابتکار عمل

  • The money was intended to support initiatives in bilingual education.


    این پول برای حمایت از ابتکارات در آموزش دو زبانه در نظر گرفته شده بود.

  • new initiatives to improve animal welfare


    ابتکارات جدید برای بهبود رفاه حیوانات

  • a government initiative to combat unemployment


    ابتکار دولت برای مبارزه با بیکاری

  • a joint initiative by the Scottish and UK governments


    ابتکار مشترک دولت های اسکاتلند و بریتانیا


  • ابتکاری برای صلح و حقوق بشر

  • He said I was lazy and had no initiative.


    گفت من تنبلم و ابتکار ندارم.

  • You won't get much help. You'll have to use your initiative.


    کمک زیادی دریافت نخواهید کرد. شما باید از ابتکار خود استفاده کنید.

  • She needs to show more initiative if she wants to succeed.


    اگر می خواهد موفق شود، باید ابتکار عمل بیشتری از خود نشان دهد.

  • Too much bureaucracy represses creativity and initiative.


    بوروکراسی بیش از حد، خلاقیت و ابتکار را سرکوب می کند.

  • She did it on her own initiative (= without anyone telling her to do it).


    او این کار را به ابتکار خود انجام داد (= بدون اینکه کسی به او بگوید این کار را انجام دهد).

  • to seize/regain the initiative


    به دست گرفتن/بازیابی ابتکار عمل

  • It was up to the US to take the initiative in repairing relations.


    این بر عهده ایالات متحده بود که در ترمیم روابط ابتکار عمل را به دست بگیرد.

  • a ballot initiative to establish a local minimum wage


    یک طرح رای گیری برای ایجاد حداقل دستمزد محلی

  • The rights of referendum and initiative foster active participation by citizens.


    حقوق همه پرسی و ابتکار مشارکت فعال شهروندان را تقویت می کند.

  • Ten schools have been involved in the initiative.


    ده مدرسه در این طرح مشارکت داشته اند.


  • کمیته ابتکار رئیس را برای ورود به بحث در مورد ادغام احتمالی تایید کرد.

  • The government has launched a new policy initiative.


    دولت سیاست جدیدی را آغاز کرده است.

  • The initiative foundered because there was no market interest in redevelopment.


    این ابتکار به این دلیل تأسیس شد که هیچ علاقه ای در بازار به توسعه مجدد وجود نداشت.

  • The peace initiative was rejected out of hand.


    ابتکار صلح بی‌سابقه رد شد.

  • The research initiative is being undertaken by a group of environmentalists.


    این طرح تحقیقاتی توسط گروهی از دوستداران محیط زیست انجام می شود.

  • We welcome the government's initiative to help the homeless.


    ما از ابتکار دولت برای کمک به بی خانمان ها استقبال می کنیم.

  • a local initiative aimed at economic regeneration


    یک ابتکار محلی با هدف بازسازی اقتصادی


  • ابتکاری جدید برای مبارزه با سرقت خودرو

  • a peace initiative sponsored by the Organization of African Unity


    یک ابتکار صلح با حمایت سازمان وحدت آفریقا

  • an initiative designed to promote collaborative research


    ابتکاری که برای ترویج تحقیقات مشترک طراحی شده است

  • fresh initiatives to find a peaceful end to the conflict


    ابتکارات تازه برای یافتن یک پایان مسالمت آمیز برای درگیری

  • The initiative to reopen negotiations came from Moscow.


    ابتکار بازگشایی مذاکرات از مسکو بود.

  • pioneering initiatives in bioengineering


    ابتکارات پیشگام در مهندسی زیستی

synonyms - مترادف

  • شرکت، پروژه


  • راندن

  • ambition


    هدف - آرزو


  • انرژی


  • فشار دادن


  • روح

  • dynamism


    پویایی

  • resourcefulness


    تدبیر

  • vigourUK


    vigourUK


  • منبع

  • zeal


    غیرت

  • ambitiousness


    جاه طلبی

  • daring


    شجاعانه

  • dash


    خط تیره

  • enthusiasm


    اشتیاق


  • رهبری


  • انگیزه

  • verve


    عجب


  • عمل

  • aggressiveness


    پرخاشگری

  • boldness


    جسارت


  • قابلیت

  • eagerness


    پپ

  • pep


    سرزندگی

  • vitality


    ماجراجویی

  • adventurousness


    گومپشن

  • gumption


    pzazzUK

  • pzazzUK


    pizzazzUS

  • pizzazzUS


    vigorUS

  • vigorUS


    عقل

  • wits


antonyms - متضاد
  • apathy


    بی تفاوتی

  • laziness


    تنبلی

  • ennui


    دلسوزی

  • unconcern


    بی توجهی

  • lassitude


    سستی

  • listlessness


    بی حالی

  • demotivation


    بی انگیزگی

  • nonchalance


    بی اعتنایی

  • boredom


    بی حوصلگی

  • indifference


    منفعل بودن

  • passiveness


    انفعال

  • passivity


    بی علاقگی

  • uninterestedness


    سردی

  • coldness


    بی طرفی

  • dispassion


    بی عاطفه بودن

  • disinterestedness


    رضایت

  • dispassionateness


    نیمه دلی

  • complacence


    عدم تحمل

  • halfheartedness


    اسیدی

  • disinterest


    نا امیدی

  • impassivity


    کسالت

  • sluggishness


    acedia

  • accidie


    بزدلی

  • dispiritedness


    کنجکاوی

  • languor


    عدم پاسخگویی

  • acedia


    عدم امکان عبور

  • cowardice


  • incuriosity


  • incuriousness


  • unresponsiveness


  • impassibility


لغت پیشنهادی

authored

لغت پیشنهادی

alum

لغت پیشنهادی

feeble