aim

base info - اطلاعات اولیه

aim - هدف

verb - فعل

/eɪm/

UK :

/eɪm/

US :

family - خانواده
aimlessness
بی هدفی
aimless
بی هدف
aim
هدف
aimlessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [aim] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He has always aimed high (= tried to achieve a lot).


    او همیشه هدف بلندی داشته است (= برای رسیدن به بسیاری تلاش کرده است).

  • We should aim for a bigger share of the market.


    ما باید سهم بیشتری از بازار را در نظر بگیریم.

  • The team is aiming for the top this season.


    این تیم در این فصل به دنبال صعود است.

  • Don't try to aim for perfection.


    سعی نکنید کمال را هدف بگیرید.

  • The government is aiming at a 50% reduction in unemployment.


    دولت درصدد کاهش 50 درصدی بیکاری است.

  • They are aiming to reduce unemployment by 50%.


    هدف آنها کاهش 50 درصدی بیکاری است.


  • هدف از این پروژه ایجاد اشتغال برای افراد دارای مشکلات یادگیری است.


  • هدف ما این است که حدود شش آنجا باشیم.

  • The training programme aims at raising employees' awareness about human rights.


    هدف این برنامه آموزشی افزایش آگاهی کارکنان در مورد حقوق بشر است.

  • The initiative is specifically aimed at helping young people.


    این ابتکار به طور خاص با هدف کمک به جوانان است.

  • These measures are aimed at preventing violent crime.


    این اقدامات با هدف پیشگیری از جرایم خشونت آمیز انجام می شود.

  • The courses are aimed primarily at older people.


    این دوره ها عمدتاً برای افراد مسن برگزار می شود.

  • My criticism wasn't aimed at you.


    انتقاد من متوجه شما نبود.

  • The book is aimed at very young children.


    این کتاب برای کودکان بسیار خردسال طراحی شده است.

  • I was aiming at the tree but hit the car by mistake.


    درخت را نشانه گرفتم اما اشتباهی به ماشین ضربه زدم.

  • Aim for the middle of the target.


    وسط هدف را نشانه بگیرید.

  • The gun was aimed at her head.


    اسلحه به سمت سر او نشانه رفته بود.

  • She aimed the gun straight at the intruder.


    او اسلحه را مستقیماً به سمت مهاجم نشانه رفت.

  • I aimed my camera and got one shot.


    دوربینم را نشانه گرفتم و یک عکس گرفتم.


  • تفنگ را به سمت هدف گرفت و شلیک کرد.

  • He is aiming for a win in this race.


    او به دنبال پیروزی در این مسابقه است.

  • She's aiming at a scholarship this year.


    او امسال قصد دارد بورسیه تحصیلی بگیرد.

  • They're aiming at training everybody by the end of the year.


    آنها قصد دارند تا پایان سال همه را آموزش دهند.

  • My main aim in life is to be a good husband and father.


    هدف اصلی من در زندگی این است که شوهر و پدر خوبی باشم.

  • Our short-term aim is to deal with our current financial difficulties, but our long-term aim is to improve the company's profitability.


    هدف کوتاه مدت ما مقابله با مشکلات مالی فعلی است، اما هدف بلندمدت ما بهبود سودآوری شرکت است.

  • The leaflet has been produced with the aim of increasing public awareness of the disease.


    این جزوه با هدف افزایش آگاهی عمومی از این بیماری تهیه شده است.

  • He fired six shots at the target but his aim was terrible and he missed all of them.


    او شش تیر به سمت هدف شلیک کرد، اما هدفش وحشتناک بود و همه آنها را از دست داد.

  • She raised her gun took aim and fired.


    اسلحه اش را بالا گرفت، نشانه گرفت و شلیک کرد.

  • I aim to be a millionaire by the time I'm 35.


    من قصد دارم تا 35 سالگی میلیونر شوم.

  • We are aiming for (= planning to achieve) a 50 percent share of the German market.


    ما به دنبال (= برنامه ریزی برای دستیابی به) سهم 50 درصدی از بازار آلمان هستیم.

  • Aim (the arrow) a little above the target.


    (فلش) را کمی بالاتر از هدف نشانه گیری کنید.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • aimlessness


    بی هدفی

  • avoidance


    اجتناب

  • dislike


    دوست نداشتن


  • نفرت

  • hatred


    بی توجهی

  • neglect


    بی فکری

  • purposelessness


  • thoughtlessness


لغت پیشنهادی

wrinkling

لغت پیشنهادی

byline

لغت پیشنهادی

burdens