market

base info - اطلاعات اولیه

market - بازار

noun - اسم

/ˈmɑːrkɪt/

UK :

/ˈmɑːkɪt/

US :

family - خانواده
marketing
بازار یابی
marketable
قابل فروش
market
بازار
google image
نتیجه جستجوی لغت [market] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a fruit/flower/fish market


    بازار میوه/گل/ماهی

  • an antiques market


    یک بازار عتیقه جات

  • an indoor/a street market


    یک بازار سرپوشیده/خیابانی

  • market stalls/traders


    غرفه های بازار / معامله گران

  • We buy our fruit and vegetables at the market.


    ما میوه و سبزیجات خود را از بازار می خریم.

  • Thursday is market day.


    پنجشنبه روز بازار است.


  • بازار جهانی قهوه


  • آنها سهم خود از بازار را 10 درصد افزایش داده اند.


  • این شرکت اندازه خود را گسترش خواهد داد تا سهم بیشتری از بازار را به خود اختصاص دهد.

  • the property/housing/job market (= the number and type of houses, jobs, etc. that are available)


    بازار ملک/مسکن/کار (= تعداد و نوع خانه‌ها، مشاغل و غیره موجود)

  • They have cornered the market in sportswear (= sell the most).


    بازار پوشاک ورزشی (=بیشترین فروش) را گرفته اند.

  • New companies have entered the market.


    شرکت های جدیدی وارد بازار شده اند.

  • The big players still dominate the market.


    بازیگران بزرگ همچنان بر بازار تسلط دارند.

  • exporters who want to access the Japanese market


    صادرکنندگانی که می خواهند به بازار ژاپن دسترسی پیدا کنند


  • گسترش به بازار جهانی ریسک بیشتری را به همراه دارد.

  • They supply beef to the domestic market.


    آنها گوشت گاو را به بازار داخلی عرضه می کنند.

  • The young health-conscious female consumer is our target market.


    مصرف کننده زن جوان و آگاه به سلامت بازار هدف ما است.

  • a growing/declining market for second-hand cars


    بازار رو به رشد/نزولی برای خودروهای دست دوم

  • There's not much of a market for tourist art on the island.


    در این جزیره بازار زیادی برای هنر توریستی وجود ندارد.

  • New Zealand is competing in an international market for medical graduates.


    نیوزلند در یک بازار بین المللی برای فارغ التحصیلان پزشکی رقابت می کند.

  • The market will decide if the TV station has any future.


    بازار تصمیم خواهد گرفت که آیا ایستگاه تلویزیون آینده ای دارد یا خیر.

  • a market-based/market-led/market-driven economy


    اقتصاد مبتنی بر بازار/بازار محور/بازار محور

  • innovative products at the forefront of market trends


    محصولات نوآورانه در خط مقدم روند بازار

  • the futures market


    بازار آتی


  • سقوط بازار

  • The market closed weaker.


    بازار ضعیف تر بسته شد.

  • The markets reacted quickly to the negative publicity.


    بازارها به سرعت به تبلیغات منفی واکنش نشان دادند.

  • In a buyer's market the commodity is plentiful and so its price is not high.


    در بازار خریدار، کالا فراوان است و بنابراین قیمت آن بالا نیست.

  • I'm not in the market for a new car at the moment.


    من در حال حاضر در بازار برای یک ماشین جدید نیستم.


  • تا خانه خود را به بازار عرضه کنید

  • The house came on the market last year.


    این خانه پارسال وارد بازار شد.

synonyms - مترادف
  • bazaar


    بازار

  • marketplace


    نمایشگاه


  • مارت

  • mart


    تبادل


  • بازار کک فروشی

  • flea market


    میدان

  • piazza


    مربع

  • plaza


    آگورا


  • بازار سرپوشیده

  • agora


    بازار آزاد

  • souk


    سوق

  • covered market


    محل بازار


  • بازار روباز

  • souq


    انجمن


  • فروش

  • open-air market


    امپریوم

  • forum



  • emporium


  • indoor market


antonyms - متضاد
  • buy


    خرید


  • پنهان شدن


  • نگاه داشتن


  • نگه دارید


  • وارد كردن

  • import


    کشیدن


  • حفظ


  • انکار


  • رد کردن


  • موافق


  • پنهان کردن، پوشاندن

  • conceal


لغت پیشنهادی

bioscopy

لغت پیشنهادی

alkene

لغت پیشنهادی

Blighty