tourist

base info - اطلاعات اولیه

tourist - توریست

noun - اسم

/ˈtʊrɪst/

UK :

/ˈtʊərɪst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tourist] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که برای تفریح ​​در تعطیلات از مکانی بازدید می کند


  • کسی که به جایی سفر می کند


  • کسی که برای بازدید از یک کشور خاص، منطقه، موزه و غیره می آید


  • کسی که در جایی در تعطیلات است


  • توریستی که در حال بازدید از یک مکان معروف یا جالب است


  • کسی که برای تفریح، اقامت در اقامتگاه ارزان و همراه داشتن یک کوله پشتی سفر می کند

  • someone who is travelling for pleasure staying in cheap accommodation and carrying a backpack


    کسی که برای تفریح ​​یا تعطیلات به یک مکان سفر می کند


  • کسی که معمولاً در تعطیلات از مکانی برای تفریح ​​و علاقه بازدید می کند


  • عضو یک تیم ورزشی که از جایی به جای دیگر در یک کشور خارجی سفر می کند و بازی می کند

  • a member of a sports team who is travelling from place to place in a foreign country playing games


    شخصی که برای تفریح ​​و علاقه به سفر و بازدید از مکان ها می پردازد

  • a person who travels and visits places for pleasure and interest


    گردشگران می توانند از نقشه رنگی برای راهنمایی خود در پیاده روی در شهر استفاده کنند.


  • ویزای توریستی برای اکثر ملیت ها مورد نیاز است.

  • Tourists can use the colour-coded map to guide themselves on walks of the city.


    سالانه بیش از 3 میلیون گردشگر آمریکایی از بریتانیا دیدن می کنند.

  • A tourist visa is required for most nationalities.


    نه ممکن بود و نه ضروری بود که گردشگرانی را که به آبشار جذب می‌کردند از جاذبه‌هایی که انتظار داشتند محروم کرد.

  • More than 3 million American tourists visit Britain every year.


    بریتانیا یکی از پنج مقصد برتر گردشگری جهان است.

  • It was neither feasible nor necessary to deny tourists who were lured to the Falls the attractions they expected.


    در بازدید او، مقامات به بازدیدکنندگان غربی که خواستار سفر به خارج از نقاط اصلی توریستی بودند مشکوک بودند.

  • Britain is one of the world's top five tourist destinations.


    و پائو در بازار توریستی انبوه نیست.

  • On his visit the authorities had been suspicious of Western visitors who asked to travel outside the main tourist spots.


    سالانه میلیون ها گردشگر از آن بازدید می کنند.

  • And Pau is not in the mass tourist market.


    در استودیو بخوانید تصمیم برای کاهش بیش از نصف بودجه گردشگری یک شهر، خشم مغازه‌داران و هتلداران را برانگیخته است.

  • Millions of tourists visit it every year.


    یک پارکبان در حالی که گردشگران به دره نگاه می کردند به سؤالات پاسخ می داد.

  • Read in studio A decision to cut a town's tourist budget by more than half has angered shopkeepers and hoteliers.


    گزارش شده است که سه گردشگر بر اثر تیراندازی در حملات جداگانه به کشتی های تفریحی نیل در ماه اکتبر زخمی شده اند.

  • A park ranger was answering the tourists' questions as they looked out over the canyon.


    مطمئناً اکثریت گردشگران بودند.

  • Three tourists were reported to have been wounded by gunfire in separate attacks on Nile cruise ships during October.


  • Sure the majority were tourists.


example - مثال
  • busloads of foreign tourists


    اتوبوس های گردشگران خارجی

  • a popular tourist attraction/destination/resort


    یک جاذبه توریستی / مقصد / استراحتگاه محبوب

  • the tourist industry/sector


    صنعت/بخش گردشگری

  • The tourist season here peaks in spring.


    فصل گردشگری اینجا در بهار به اوج خود می رسد.

  • The island attracts tourists from all over the world.


    این جزیره گردشگران را از سراسر جهان جذب می کند.

  • The tourist information centre is right next to the mosque.


    مرکز اطلاعات گردشگری درست در کنار مسجد است.


  • تعویض گارد مورد علاقه گردشگران است.

  • Recently Edinburgh has become a popular tourist centre.


    اخیرا ادینبورگ به یک مرکز توریستی محبوب تبدیل شده است.

  • The Story of the Loch Ness Monster has attracted many tourists to the area.


    داستان هیولای دریاچه نس، گردشگران زیادی را به این منطقه جذب کرده است.

  • The city has unrealized tourist potential.


    این شهر دارای پتانسیل های گردشگری غیرقابل تحقق است.

  • The festival is accompanied by a huge influx of tourists.


    این جشنواره با هجوم زیادی از گردشگران همراه است.

  • The theme park is the region's most popular tourist facility.


    پارک موضوعی محبوب ترین مرکز گردشگری منطقه است.

  • The town is off the usual tourist route.


    این شهر از مسیر معمول توریستی خارج شده است.


  • اقتصاد آنها به دلار توریستی وابسته است.

  • the part of town most frequented by tourists


    قسمتی از شهر که بیشتر گردشگران از آن بازدید می کنند

  • He entered the country on a tourist visa.


    وی با ویزای توریستی وارد کشور شد.

  • It was the beginning of the tourist season.


    آغاز فصل گردشگری بود.

  • Local roads cannot cope with the increase in tourist traffic.


    جاده های محلی نمی توانند با افزایش ترافیک گردشگران مقابله کنند.

  • The Taj Mahal is one of the most important tourist sights in India.


    تاج محل یکی از مهمترین جاذبه های گردشگری هند است.

  • We have a large influx of tourists in the summer.


    در تابستان هجوم گردشگران زیادی داریم.

  • We travelled on minor roads and tracks, away from the tourist trail.


    ما در جاده ها و مسیرهای کوچک و دور از مسیر گردشگری حرکت کردیم.

  • We visited all the usual tourist spots.


    از تمام نقاط توریستی معمولی بازدید کردیم.

  • Millions of tourists visit Rome every year.


    سالانه میلیون ها گردشگر از رم بازدید می کنند.

  • Hordes (= very large groups) of tourists flock to the Mediterranean each year.


    انبوهی از گردشگران (= گروه های بسیار بزرگ) هر ساله به مدیترانه سرازیر می شوند.

  • Florida has a number of major tourist attractions.


    فلوریدا دارای تعدادی جاذبه گردشگری مهم است.


  • این جزیره در فصل گردشگری بسیار شلوغ است.

  • The West Indies easily defeated the tourists.


    هند غربی به راحتی گردشگران را شکست داد.

synonyms - مترادف
  • tripper


    تریپر

  • sightseer


    گردشگر

  • excursionist


    مسافر ایالات متحده

  • travelerUS


    travellerUK

  • travellerUK


    مسافر

  • vacationer


    تعطیل کننده

  • holidaymaker


    بازدید کننده


  • جهانگرد

  • voyager


    گردن لاستیکی

  • globetrotter


    رابرنکر

  • journeyer


    کوله گرد

  • rubberneck


    کاوشگر

  • rubbernecker


    زائر

  • backpacker


    مسافر تعطیلات

  • explorer


    امت

  • pilgrim


    غرغر کردن

  • vacationist


    غریبه

  • emmet


    جت ستتر

  • grockle


    مسافر روز


  • خارج از شهر

  • wayfarer


    تعطیلات ساز

  • jet-setter


    غیر محلی

  • day tripper


    ماجراجو

  • day-tripper


    کوهنورد

  • out-of-towner


    راهپیمایی

  • holiday-maker


  • non-local


  • adventurer


  • tourer


  • hiker


  • trekker


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

figuratively

لغت پیشنهادی

abstentions

لغت پیشنهادی

bray