acquittal
acquittal - تبرئه
noun - اسم
UK :
US :
بیانیه رسمی در دادگاه حقوقی مبنی بر اینکه کسی گناهکار نیست
تصمیم دادگاه مبنی بر اینکه کسی مجرم نیست
تصمیم رسمی در دادگاه حقوقی مبنی بر اینکه شخصی در جرم خاصی مجرم نیست
اما عملاً غیرقابل تصور است که ممکن است به تبرئه و حتی کمتر به یک محاکمه بد ختم شود.
It is by no means certain that the courts would always be willing to redefine the mens rea requirement in order to secure an acquittal.
این به هیچ وجه مطمئن نیست که دادگاه ها همیشه مایل به تعریف مجدد شرط mens rea برای تضمین تبرئه باشند.
بنابراین، لکی امیدوار بود که فیف از تبرئه خود چه پیامی دریافت کند؟
لکی به خبرنگاران گفت که امیدوار است تبرئه او به افراد دیگری در موقعیت های مشابه امیدوار باشد.
لکی به خبرنگاران گفت امیدوار است که تبرئه وی پیام امیدی به فرماندار ارسال کند.
سیمپسون از زمان تبرئه شدنش در این پرونده بارها این را گفته است.
از 52 مورد تعقیب قضایی برای خشونت پلیس، 46 مورد به تبرئه ختم شد.
با این حال، نظرات متناقض چند پزشک باعث تبرئه آنها شد.
With regard to acquittal rates in the magistrates' courts, our data are too uncertain to draw firm conclusions as they are incomplete.
با توجه به میزان تبرئه در دادگاههای قضایی، دادههای ما برای نتیجهگیری قطعی آنقدر نامشخص هستند، زیرا ناقص هستند.
این پرونده منجر به تبرئه شد.
هیئت منصفه به تبرئه رای داد.
قاضی حکم تبرئه آنها را تایید کرد.
هیئت منصفه تنها پس از 22 دقیقه حکم تبرئه را اعلام کرد.
قاضی پرونده حکم تبرئه صادر کرده بود.
محاکمه منجر به تبرئه شد.
اولین محاکمه با هیئت منصفه حلق آویز و دومی با تبرئه به پایان رسید.
از سه پرونده ای که به دادگاه رفت، دو پرونده به تبرئه ختم شد.
او امیدوار بود که تبرئه شود.
exculpation
تبرئه
exoneration
آزاد کردن
freeing
رهایی
توجیه
vindication
پاکسازی
clearing
تخلیه
discharge
عفو
liberation
ترخیص کالا از گمرک
absolution
رهایی، رستگاری
clearance
تسکین
deliverance
رها کردن
pardon
تبرئه کردن
اخراج
let-off
اخراج کردن
acquitting
معافیت
amnesty
مهلت دادن
discharging
اعلام بی گناهی
dismissal
رهایی از
dismissing
بخشش
exemption
تحویل
letting off
رحم
releasing
بهبودی
reprieve
declaration of innocence
forgiveness
pardoning
clemency
remission
محکومیت
سرزنش کردن
censure
انتقاد
condemnation
محکوم کردن
denunciation
عذاب
doom
استخدام
نگه دارید
hiring
حفظ
جمله
retention
شارژ
اعلام جرم
محاکمه
indictment
گناه
arraignment
گرفتن
blaming
پیامد
guilt
درخواست
سوال
مخالفت
