jury

base info - اطلاعات اولیه

jury - هیئت داوران

noun - اسم

/ˈdʒʊri/

UK :

/ˈdʒʊəri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [jury] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • members of the jury


    اعضای هیئت داوران

  • The jury has/have returned a verdict of guilty.


    هیئت منصفه حکم مجرم بودن را بازگردانده است/

  • to be/sit/serve on a jury


    در هیئت منصفه بودن/نشستن/خدمت کردن


  • حق محاکمه توسط هیئت منصفه

  • He was on the jury for this year's Booker Prize.


    او در هیئت داوران جایزه بوکر امسال حضور داشت.


  • هیئت منصفه هنوز در مورد اینکه آیا شراب می تواند برای شما مفید باشد یا خیر، صحبت نمی کند.

  • A retrial was necessary after the original trial ended with a hung jury.


    پس از پایان محاکمه اولیه با هیئت منصفه، محاکمه مجدد ضروری بود.

  • He was indicted by a federal grand jury on charges of distributing illegal steroids.


    او توسط یک هیئت منصفه فدرال به اتهام توزیع استروئیدهای غیرقانونی متهم شد.

  • Her evidence finally swayed the jury.


    شواهد او در نهایت هیئت منصفه را تحت تاثیر قرار داد.

  • The jury awarded her damages of £30 000.


    هیئت منصفه 30000 پوند به او غرامت داد.

  • The jury convicted Menzies of assaulting Smith.


    هیئت منصفه، منزیس را به اتهام حمله به اسمیت محکوم کرد.

  • The jury delivered a unanimous verdict.


    هیئت منصفه به اتفاق آرا رای صادر کرد.

  • The jury were unanimous in their verdict.


    هیئت منصفه در رأی خود اتفاق نظر داشتند.

  • The new jury were sworn in.


    هیئت منصفه جدید سوگند یاد کردند.

  • There were only three women on the jury.


    فقط سه زن در هیئت منصفه حضور داشتند.

  • He was on a jury judging a songwriting competition.


    او در هیئت داوران مسابقه ترانه سرایی را قضاوت می کرد.

  • The jury consisted of an architect a photographer and an artist.


    هیئت داوران متشکل از یک معمار، یک عکاس و یک هنرمند بود.

  • The jury has awarded the prize for best exhibit in the show to Harry Pearson.


    هیئت داوران جایزه بهترین نمایشگاه در این نمایشگاه را به هری پیرسون اهدا کرده است.

  • The jury is selected from the winners in previous years.


    هیئت داوران از بین برندگان سال های گذشته انتخاب می شوند.

  • The jury has/have been unable to return a verdict (= reach a decision).


    هیئت منصفه نتوانسته است رای را بازگرداند (= تصمیم گیری).

  • Police officers aren't usually allowed to be/sit/serve on a jury.


    افسران پلیس معمولاً مجاز به حضور / نشستن / خدمت در هیئت منصفه نیستند.

  • a trial by jury/a jury trial


    محاکمه توسط هیئت منصفه / محاکمه هیئت منصفه

  • My husband served on a jury in a criminal case a few months ago.


    شوهرم چند ماه پیش در یک پرونده جنایی در هیئت منصفه حضور داشت.

  • The jury chose an unexpected winner for the literary prize.


    هیئت داوران یک برنده غیرمنتظره را برای جایزه ادبی انتخاب کردند.

  • He was flanked by two prison officers as he awaited the jury's verdict.


    دو افسر زندان در کنار او بودند و منتظر حکم هیئت منصفه بودند.

  • Last year a California jury awarded $172m to staff who had been forced to work through meal breaks.


    سال گذشته هیئت منصفه کالیفرنیا به کارکنانی که مجبور به کار در زمان استراحت غذا شده بودند، 172 میلیون دلار جایزه داد.

  • The jury convicted seven of the men of conspiracy, but acquitted nine others.


    هیئت منصفه هفت نفر از این افراد را به جرم توطئه مجرم شناخت، اما 9 نفر دیگر را تبرئه کرد.

  • A series of suspicious phone calls took place between the defendants, a jury heard yesterday.


    دیروز یک سری تماس های تلفنی مشکوک بین متهمان صورت گرفت.

  • The jury is still out on whether she is the right person to revive the company's fortunes.


    هیئت منصفه هنوز در مورد اینکه آیا او فرد مناسبی برای احیای ثروت شرکت است یا خیر، صحبت نمی کند.

synonyms - مترادف
  • adjudicators


    داوران


  • نیمکت


  • هیئت مدیره


  • پانل

  • tribunal


    دادگاه

  • judges


    قضات

  • peers


    همسالان

antonyms - متضاد

  • دائمی

  • finished


    تمام شده

  • solved


    حل کرد

  • completed


    تکمیل شد


  • اصلی


  • آماده


  • کامل

لغت پیشنهادی

inputs

لغت پیشنهادی

Angolan

لغت پیشنهادی

leopards