case

base info - اطلاعات اولیه

case - مورد

noun - اسم

/keɪs/

UK :

/keɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [case] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • In some cases people have had to wait several weeks for an appointment.


    در برخی موارد افراد مجبور شده اند چندین هفته برای قرار ملاقات منتظر بمانند.

  • In most cases the increases have been marginal.


    در بیشتر موارد افزایش ها جزئی بوده است.

  • In many cases it is the pressure of the job that causes managers to behave like this.


    در بسیاری از موارد این فشار شغلی است که باعث می شود مدیران این گونه رفتار کنند.

  • What should be done in such cases?


    در چنین مواقعی چه باید کرد؟

  • The substances causes nausea, sickness and in extreme cases, death.


    این مواد باعث حالت تهوع، بیماری و در موارد شدید مرگ می شود.

  • The company only dismisses its employees in cases of gross misconduct.


    این شرکت تنها در صورت تخلف فاحش کارکنان خود را اخراج می کند.

  • In the case of banks, the law can limit activities.


    در مورد بانک ها، قانون می تواند فعالیت ها را محدود کند.

  • Sometimes compost isn't enough in which case artificial products may have to be used.


    گاهی اوقات کمپوست کافی نیست، در این صورت ممکن است از محصولات مصنوعی استفاده شود.

  • It's a classic case (= a very typical case) of bad planning.


    این یک مورد کلاسیک (= یک مورد بسیار معمول) از برنامه ریزی بد است.

  • This appears to be a case of mistaken identity.


    به نظر می رسد این یک مورد از هویت اشتباه است.

  • If that is the case (= if the situation described is true), we need more staff.


    اگر چنین است (= اگر وضعیت توصیف شده درست باشد)، به کارکنان بیشتری نیاز داریم.

  • It is simply not the case that prison conditions are improving.


    این طور نیست که شرایط زندان در حال بهبود باشد.

  • It remains the case that not enough graduates are going into teaching.


    همچنان که فارغ التحصیلان به اندازه کافی وارد تدریس نمی شوند.

  • I cannot make an exception in your case (= for you and not for others).


    من نمی توانم در مورد شما (= برای شما و نه برای دیگران) استثنا قائل شوم.

  • In your case we are prepared to be lenient.


    در مورد شما، ما آماده ایم که نرمش کنیم.

  • Don't underestimate the power of the pen, or in this case the power of the keyboard.


    قدرت قلم یا در این مورد قدرت صفحه کلید را دست کم نگیرید.

  • In the present case the facts are not disputed.


    در مورد فعلی، حقایق مورد مناقشه نیست.

  • Every application will be decided on a case-by-case basis (= each one will be considered separately).


    هر درخواست بر اساس مورد به مورد تصمیم گیری می شود (= هر یک به طور جداگانه در نظر گرفته می شود).

  • They never solved the Jones murder case.


    آنها هرگز پرونده قتل جونز را حل نکردند.


  • پلیس معتقد است این یک مورد ساده سرقت است.

  • Four officers are investigating the case.


    چهار مامور در حال بررسی این پرونده هستند.


  • یک پرونده دادگاه

  • a criminal/civil case


    یک پرونده جنایی / مدنی

  • The case will be heard next week.


    این پرونده هفته آینده رسیدگی خواهد شد.

  • The Supreme Court heard the case yesterday.


    دیوان عالی کشور دیروز به این پرونده رسیدگی کرد.

  • to win/lose a case


    برنده شدن/باختن یک پرونده

  • When does her case come before the court?


    پرونده او چه زمانی به دادگاه می آید؟

  • Our lawyer didn't think we had a case (= had enough good arguments to win in a court of law).


    وکیل ما فکر نمی کرد ما پرونده ای داریم (= به اندازه کافی استدلال خوب برای برنده شدن در دادگاه داشتیم).

  • the case for the defence/prosecution


    پرونده برای دفاع / تعقیب قضایی

  • The case against her was very weak.


    پرونده علیه او بسیار ضعیف بود.


  • اجازه دهید پرونده موافق و مخالف آموزش خصوصی را بررسی کنیم.

synonyms - مترادف

  • ظرف

  • box


    جعبه

  • holder


    دارنده

  • receptacle


    قوطی

  • canister


    گهواره

  • cradle


    پاكت نامه

  • envelope


    مخزن

  • repository


    کشتی


  • لفاف

  • wrapper


    کاغذ بسته بندی

  • wrapping


    صندوقچه

  • bin


    کیدی

  • caddy


    می توان

  • can


    کارتریج

  • cartridge


    پوشش

  • casing


    چلیک

  • cask


    نوار کاست

  • cassette


    قالب


  • قفسه سینه


  • پوشه

  • folder


    قاب


  • قفسه

  • locker


    غلاف

  • sheath


    آستین

  • sheathing


    ذخیره سازی

  • sleeve


    تنه


  • کپسول

  • trunk


    کارتن

  • capsule


    تابوت

  • carton


  • casket


antonyms - متضاد
  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • خوش شانسی


  • راه حل


  • مزیت - فایده - سود - منفعت

  • disarrangement


    به هم ریختگی

  • unemployment


    بیکاری

  • impossibility


    عدم امکان

  • improbability


    غیر احتمالی

  • misfortune


    بد شانسی

  • unlikelihood


    بعید


  • حقیقت


  • واقعیت

  • surety


    تضمین

  • inevitability


    اجتناب ناپذیری


  • طرح

  • definiteness


    قطعیت


  • ببخشید

  • boon


    سود


  • برکت

  • blessing


لغت پیشنهادی

deletions

لغت پیشنهادی

macintosh

لغت پیشنهادی

coded