case
case - مورد
noun - اسم
UK :
US :
نمونه ای از یک موقعیت خاص یا چیزی که اتفاق می افتد
وضعیتی که وجود دارد، به خصوص که بر یک فرد یا گروه خاص تأثیر می گذارد
مجموعه ای از دلایلی که چرا باید اتفاقی بیفتد یا انجام شود
یک سوال یا مشکلی که توسط دادگاه حقوقی رسیدگی خواهد شد
تمام دلایلی که یک طرف در یک استدلال حقوقی می تواند علیه طرف دیگر ارائه دهد
an event or set of events that need to be dealt with by the police in order to find out if a crime has been committed and who committed it
یک رویداد یا مجموعه ای از وقایع که باید توسط پلیس رسیدگی شود تا مشخص شود آیا جرمی مرتکب شده است و چه کسی آن را مرتکب شده است.
جعبه یا ظرف بزرگی که می توان وسایل را در آن ذخیره کرد یا جابه جا کرد
جعبه مخصوصی که به عنوان ظرفی برای نگهداری یا محافظت از چیزی استفاده می شود
a suitcase
یک چمدان
نمونه ای از یک بیماری یا فردی که بیماری دارد
نحوه تغییر شکل یک کلمه و نشان دادن رابطه آن با سایر کلمات در یک جمله
شخصی که توسط پزشک، مددکار اجتماعی، پلیس و غیره با او برخورد می شود
سوال یا مشکلی که توسط دادگاه رسیدگی خواهد شد
موقعیت یا مثال خاصی از چیزی
به دلیل وضعیت ذکر شده
(درست نیست
(not) true
همچنین
به دلیل احتمال وقوع چیزی، مورد نیاز بودن و غیره
اگر اتفاقی بیفتد یا در آمادگی برای زمانی که اتفاقی بیفتد
در ارتباط با کسی یا چیزی یا در موقعیت چیزی
زمانی استفاده می شود که یک موقعیت از نوع خاصی باشد
مثالی که نشان می دهد آنچه شما می گویید درست است یا به توضیح دلیل بیان آن کمک می کند
یکی از احتمالات گفته شده که درست است
یک مشکل، یک سری اتفاقات، یا فردی که پلیس، پزشکان، وکلا و غیره با او برخورد می کنند.
موضوعی که باید توسط قاضی در دادگاه حقوقی تصمیم گیری شود
ظرف یا جعبه ای برای نگهداری چیزی در آن
ظرف بزرگ و مستطیلی با دسته برای حمل لباس و اموال در سفر
یک جعبه حاوی دوازده یا بیشتر بطری شراب یا نوع دیگری از نوشیدنی، یا بطری ها و محتویات آنها
a box holding twelve or more bottles of wine or another type of drink or the bottles and their contents
استدلال ها، حقایق، و دلایل در حمایت یا علیه چیزی
در برخی از زبانها، هر یک از اشکال مختلف اسم، ضمیر یا صفت که کار آن را در جمله نشان میدهد، برای مثال با پایان یک کلمه خاص.
in some languages, any of the various forms of a noun, pronoun, or adjective that show the work it does in a sentence for example by a special word ending
در برخی موارد افراد مجبور شده اند چندین هفته برای قرار ملاقات منتظر بمانند.
در بیشتر موارد افزایش ها جزئی بوده است.
در بسیاری از موارد این فشار شغلی است که باعث می شود مدیران این گونه رفتار کنند.
در چنین مواقعی چه باید کرد؟
این مواد باعث حالت تهوع، بیماری و در موارد شدید مرگ می شود.
این شرکت تنها در صورت تخلف فاحش کارکنان خود را اخراج می کند.
در مورد بانک ها، قانون می تواند فعالیت ها را محدود کند.
گاهی اوقات کمپوست کافی نیست، در این صورت ممکن است از محصولات مصنوعی استفاده شود.
این یک مورد کلاسیک (= یک مورد بسیار معمول) از برنامه ریزی بد است.
به نظر می رسد این یک مورد از هویت اشتباه است.
اگر چنین است (= اگر وضعیت توصیف شده درست باشد)، به کارکنان بیشتری نیاز داریم.
این طور نیست که شرایط زندان در حال بهبود باشد.
همچنان که فارغ التحصیلان به اندازه کافی وارد تدریس نمی شوند.
من نمی توانم در مورد شما (= برای شما و نه برای دیگران) استثنا قائل شوم.
در مورد شما، ما آماده ایم که نرمش کنیم.
قدرت قلم یا در این مورد قدرت صفحه کلید را دست کم نگیرید.
در مورد فعلی، حقایق مورد مناقشه نیست.
Every application will be decided on a case-by-case basis (= each one will be considered separately).
هر درخواست بر اساس مورد به مورد تصمیم گیری می شود (= هر یک به طور جداگانه در نظر گرفته می شود).
آنها هرگز پرونده قتل جونز را حل نکردند.
پلیس معتقد است این یک مورد ساده سرقت است.
چهار مامور در حال بررسی این پرونده هستند.
یک پرونده دادگاه
یک پرونده جنایی / مدنی
این پرونده هفته آینده رسیدگی خواهد شد.
دیوان عالی کشور دیروز به این پرونده رسیدگی کرد.
برنده شدن/باختن یک پرونده
پرونده او چه زمانی به دادگاه می آید؟
وکیل ما فکر نمی کرد ما پرونده ای داریم (= به اندازه کافی استدلال خوب برای برنده شدن در دادگاه داشتیم).
پرونده برای دفاع / تعقیب قضایی
پرونده علیه او بسیار ضعیف بود.
اجازه دهید پرونده موافق و مخالف آموزش خصوصی را بررسی کنیم.
ظرف
جعبه
holder
دارنده
receptacle
قوطی
canister
گهواره
cradle
پاكت نامه
envelope
مخزن
repository
کشتی
لفاف
wrapper
کاغذ بسته بندی
wrapping
صندوقچه
bin
کیدی
caddy
می توان
کارتریج
cartridge
پوشش
casing
چلیک
cask
نوار کاست
cassette
قالب
قفسه سینه
پوشه
folder
قاب
قفسه
locker
غلاف
sheath
آستین
sheathing
ذخیره سازی
sleeve
تنه
کپسول
trunk
کارتن
capsule
تابوت
carton
casket
certainty
یقین - اطمینان - قطعیت
خوش شانسی
راه حل
مزیت - فایده - سود - منفعت
disarrangement
به هم ریختگی
unemployment
بیکاری
impossibility
عدم امکان
improbability
غیر احتمالی
misfortune
بد شانسی
unlikelihood
بعید
حقیقت
واقعیت
surety
تضمین
inevitability
اجتناب ناپذیری
طرح
definiteness
قطعیت
ببخشید
boon
سود
برکت
blessing