vessel

base info - اطلاعات اولیه

vessel - کشتی

noun - اسم

/ˈvesl/

UK :

/ˈvesl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [vessel] در گوگل
description - توضیح

  • یک کشتی یا قایق بزرگ

  • a vein in your body


    یک رگ در بدن شما

  • a container for holding liquids


    ظرفی برای نگهداری مایعات


  • یک قایق بزرگ یا یک کشتی

  • a curved container that is used to hold liquid


    ظرف خمیده ای که برای نگهداری مایعات استفاده می شود


  • شخصی که کیفیت خاصی دارد یا برای هدف خاصی استفاده می شود

  • a tube that carries liquids such as blood through the body


    لوله ای که مایعاتی مانند خون را در بدن حمل می کند


  • یک قایق یا کشتی بزرگ

  • a container used to hold liquids


    ظرفی که برای نگهداری مایعات استفاده می شود

  • a tube that carries liquid, esp. blood through the body


    لوله ای که مایع را حمل می کند. خون، از طریق بدن

  • You have more sweat glands and blood vessels per square inch in your scalp than any other part of your body.


    شما در هر اینچ مربع از هر قسمت دیگر بدنتان غدد عرق و رگ های خونی بیشتری در پوست سر خود دارید.

  • When caffeine blocks these receptors, blood vessels dilate, increasing the filtration rate and producing more urine.


    وقتی کافئین این گیرنده‌ها را مسدود می‌کند، رگ‌های خونی گشاد می‌شوند و میزان فیلتراسیون را افزایش می‌دهند و ادرار بیشتری تولید می‌کنند.

  • Some ritual vessels have shields painted on them.


    روی برخی از ظروف آیینی سپرهایی نقش بسته است.

  • a sailing vessel


    یک کشتی بادبانی

  • Whatever had been on its prow was now gone, sheared off when the sleek vessel had been driven among the trees.


    هر چیزی که بر روی آن بود، اکنون از بین رفته بود، زمانی که کشتی براق در میان درختان رانده شده بود، بریده شد.

  • And the Navy wants the vessel cheap -- by Pentagon standards at least.


    و نیروی دریایی این کشتی را ارزان می‌خواهد - حداقل طبق استانداردهای پنتاگون.

  • The vessel is about 30 miles off the Baja California coast in international waters.


    این کشتی در حدود 30 مایلی سواحل باجا کالیفرنیا، در آب های بین المللی است.

example - مثال
  • to burst/rupture a blood vessel


    ترکیدن/پارگی رگ خونی

  • ocean-going vessels


    کشتی های اقیانوس پیما


  • یک کشتی ماهیگیری کوچک

  • a Bronze Age drinking vessel


    ظرف نوشیدنی عصر برنز

  • ancient bronze ritual vessels


    ظروف آیینی برنزی باستانی

  • A fire broke out on board the vessel.


    آتش سوزی در کشتی رخ داد.

  • A rescue boat managed to come alongside the crippled vessel.


    یک قایق نجات توانست در کنار کشتی فلج شده بیاید.

  • A salvage team failed to refloat the vessel.


    یک تیم نجات نتوانست کشتی را دوباره شناور کند.

  • He was accused of operating the vessel while drunk.


    او متهم شد که کشتی را در حالت مستی اداره می کرد.

  • Huge waves swamped the vessel.


    امواج عظیم کشتی را زیر گرفت.

  • It was one of the largest vessels afloat.


    این یکی از بزرگترین کشتی های شناور بود.

  • Police boarded and searched the vessel.


    پلیس سوار کشتی شد و به جستجو پرداخت.

  • The Navy seized any vessel caught trading with the enemy.


    نیروی دریایی هر کشتی را که در تجارت با دشمن دستگیر می شد، توقیف می کرد.

  • The captain of the boat was accused of ramming a patrol vessel.


    کاپیتان قایق متهم به برخورد با یک کشتی گشتی بود.

  • The damaged vessel sailed on for another 50 miles.


    کشتی آسیب دیده 50 مایل دیگر حرکت کرد.

  • The vessel carried a crew of 130.


    کشتی حامل 130 خدمه بود.

  • The vessel finally entered port after thirty days at sea.


    کشتی سرانجام پس از سی روز در دریا وارد بندر شد.

  • The vessel flooded and began to sink.


    کشتی آب گرفت و شروع به غرق شدن کرد.

  • The vessel was registered in Bermuda.


    این کشتی در برمودا به ثبت رسیده است.

  • They managed to haul the survivors aboard the vessel.


    آنها توانستند بازماندگان را سوار کشتی کنند.

  • a French vessel bound for Nigeria


    یک کشتی فرانسوی به مقصد نیجریه

  • a cargo/fishing/naval/patrol/sailing/supply vessel


    یک کشتی باری / ماهیگیری / دریایی / گشتی / قایقرانی / کشتی تامین

  • The remains of some Roman earthenware vessels were found during the dig.


    بقایای برخی از ظروف سفالی رومی در حین حفاری پیدا شد.

  • As a young and spirited politician he seems a worthy vessel for the nation's hopes.


    او به عنوان یک سیاستمدار جوان و با روحیه، ظرف شایسته ای برای امیدهای ملت به نظر می رسد.

  • A heart attack is caused by the blood vessels that supply the blood to the heart muscle getting blocked.


    حمله قلبی به دلیل مسدود شدن رگ های خونی که خون را به عضله قلب می رسانند ایجاد می شود.

  • A scattering of vessels anchored in the harbor.


    پراکندگی کشتی هایی که در بندر لنگر انداخته اند.

  • We used bowls, pots, bottles, pitchers – any vessels we could find.


    ما از کاسه ها، گلدان ها، بطری ها، پارچ ها استفاده می کردیم - هر ظرفی که می توانستیم پیدا کنیم.

  • Blood clots clogged the vessels.


    لخته های خون رگ ها را مسدود کرده است.

  • Two tugboats guided the 70,000 ton vessel into port.


    دو یدک‌کش کشتی 70000 تنی را به بندر هدایت کردند.

  • a cargo/container/freight vessel


    یک کشتی باری / کانتینری / باری

  • a commercial/merchant/naval vessel


    یک کشتی تجاری / تجاری / دریایی

synonyms - مترادف

  • قایق


  • مهارت


  • کشتی

  • watercraft


    کشتی های آبی

  • barque


    بارک


  • پایین

  • keel


    قرقره

  • yacht


    قایق بادبانی

  • barge


    بارج

  • bark


    پارس سگ

  • bateau


    باتو

  • bucket


    سطل

  • liner


    آستر

  • sailing boat


    بخار پز

  • steamer


    تانکر

  • tanker


    کشتی اقیانوس پیما

  • ocean liner


    قیچی

  • sailboat


    اسکون

  • clipper


    خم شدن

  • schooner


    کچ

  • sloop


    کاتاماران

  • ketch


    اسکیف

  • catamaran


    خمیازه کشیدن

  • skiff


    دوری

  • dinghy


    نوک

  • yawl


    وسیله نقلیه

  • dory


    بادگیر

  • pinnace


  • ark



  • windjammer


antonyms - متضاد

  • افزایش دادن


  • بالا آمدن


  • جامد

لغت پیشنهادی

joined

لغت پیشنهادی

pathways

لغت پیشنهادی

constantly