tube

base info - اطلاعات اولیه

tube - لوله

noun - اسم

/tuːb/

UK :

/tjuːb/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tube] در گوگل
description - توضیح
  • a round pipe made of metal glass rubber etc especially for liquids or gases to go through


    یک لوله گرد ساخته شده از فلز، شیشه، لاستیک و غیره، مخصوصا برای عبور مایعات یا گازها


  • یک جسم توخالی بلند که معمولا گرد است


  • ظرف باریکی که از پلاستیک یا فلز نرم ساخته شده و در یک سر آن بسته شده است که بین انگشتان خود فشار می دهید تا مواد نرم داخل آن را بیرون برانید.

  • a tube-shaped part inside your body


    یک قسمت لوله ای شکل در داخل بدن شما


  • بخشی از تلویزیون که تصویر را روی صفحه نمایش می دهد


  • برای تفریح ​​روی یک رودخانه روی یک لوله داخلی بزرگ شناور شوید

  • a long cylinder made from plastic metal rubber, or glass especially used for moving or containing liquids or gases


    سیلندر بلند ساخته شده از پلاستیک، فلز، لاستیک یا شیشه، مخصوصاً برای جابجایی یا حاوی مایعات یا گازها استفاده می شود.

  • in biology, any hollow, cylinder-shaped structure in the body that carries air or liquid


    در زیست شناسی، هر ساختار توخالی و استوانه ای شکل در بدن که هوا یا مایع را حمل می کند


  • ظرفی بلند و نازک ساخته شده از فلز نرم یا پلاستیک که در یک انتها بسته شده و در سر دیگر دارای سوراخ کوچکی است که معمولاً درپوش دارد و برای نگهداری مایعات غلیظ استفاده می شود.

  • informal for a can or bottle of beer


    غیر رسمی برای یک قوطی یا بطری آبجو

  • London's underground train system


    سیستم قطار زیرزمینی لندن


  • تلویزیون

  • a long hollow cylinder of plastic metal rubber, or glass used for moving or containing liquids or gases


    یک استوانه توخالی طولانی از پلاستیک، فلز، لاستیک یا شیشه که برای جابجایی یا محتوی مایعات یا گازها استفاده می شود.

  • A tube is also one of the body’s hollow cylindrical structures that carries air or liquid


    لوله همچنین یکی از ساختارهای استوانه ای توخالی بدن است که هوا یا مایع را حمل می کند

  • a cylindrical container made of soft metal or plastic which is closed at one end and has a small opening at the other usually with a cover and is used for holding thick liquids


    ظرف استوانه ای از فلز نرم یا پلاستیک که در یک سر آن بسته و در سر دیگر دهانه کوچکی دارد که معمولاً درپوش دارد و برای نگهداری مایعات غلیظ استفاده می شود.


  • متروی لندن سیستم قطارهایی است که در زیر زمین حرکت می کنند

  • the London Underground the system of trains that run under the ground there


    به طور کامل شکست بخورد


  • کیسی بیست یارد از ایستگاه متروی Balham فاصله دارد.

  • Casey is twenty yards from Balham tube station.


    موج به سمت جلو به سمت لوله ای بی عیب اما استخوان خردکننده حرکت کرد.

  • The wave spiralled forwards into a flawless but bone-crushing tube.


    لوله های فالوپ

  • Fallopian tubes


    صرف وجود لوله‌ها، کابل‌های MITerminator 3 را به یک آشفتگی شکننده تبدیل کرد.

  • The mere presence of tubes turned the MITerminator 3 cables to a brittle mess.


    ذرات ته نشین شده در سانتریفیوژ سر افقی باید تمام طول مایع داخل لوله را طی کنند.

  • Sedimenting particles in the horizontal-head centrifuge must travel the entire length of the liquid in the tube.


    علاوه بر این، هنگامی که یک سانتریفیوژ سر افقی متوقف می شود. لوله ها از حالت افقی به عمودی سقوط می کنند.

  • Additionally, when a horizontal-head centrifuge stops. the tubes fall from the horizontal to the vertical position.


    در ماده این لوله پهن تر از نر است.

  • In the female this tube is broader than in the male.


    به طور خلاصه، یک لوله عمودی یک چشم شیشه ای خالی را روی او چرخاند و عزرا و چشم شیشه ای همدیگر را در نظر گرفتند.

  • Briefly a vertical tube turned a blank glass eye on him and Ezra and the glass eye contemplated each other.


example - مثال
  • He had to be fed through a feeding tube for several months.


    او باید چندین ماه از طریق لوله تغذیه تغذیه می شد.

  • She poured the liquid down the tube.


    او مایع را در لوله ریخت.

  • the cardboard tube from the centre of a toilet roll


    لوله مقوایی از مرکز رول توالت

  • I put the poster back into its tube.


    پوستر را دوباره داخل لوله اش گذاشتم.

  • a tube of toothpaste


    یک تیوب خمیردندان

  • a tube of glue


    یک لوله چسب

  • a tube of lager


    یک لوله لاگر

  • bronchial tubes


    لوله های برونش

  • The oesophagus is the tube leading from the throat to the stomach.


    مری لوله ای است که از گلو به معده منتهی می شود.


  • من اغلب با لوله سفر می کنم

  • We came by tube.


    با تیوپ اومدیم

  • a tube station/train


    یک ایستگاه مترو/قطار

  • She caught the wrong tube (= tube train).


    او لوله اشتباهی (= قطار لوله ای) را گرفت.

  • The education system is going down the tubes.


    سیستم آموزشی در حال سقوط است.

  • I bumped into him on the tube.


    روی لوله با او برخورد کردم.

  • I had to cram myself into a packed tube carriage.


    مجبور شدم خودم را در یک کالسکه لوله‌ای پر شده جمع کنم.


  • سفر لوله من به محل کار

  • Gases produced in the reaction pass through this tube and can then be collected.


    گازهای تولید شده در واکنش از این لوله عبور کرده و سپس می توان آنها را جمع آوری کرد.

  • the bronchial tubes


    من لوله را به شهر کمدن گرفتم.

  • I got the Tube to Camden Town.


    من برای کار در تیوب می روم.

  • I go to work on the Tube.


    یک ایستگاه مترو


  • این آخر هفته چه خبر است؟

  • What's on the tube this weekend?


    یک لوله مسی

  • a copper tube


    او در بیمارستان دراز کشیده بود و لوله‌ها به داخل و خارج او می‌رفتند.

  • She lay in the hospital tubes going in and out of her.


    یک لوله خمیر دندان / پماد

  • a tube of toothpaste/ointment


    امشب چه خبر است؟

  • What’s on the tube tonight?


    بیایید لوله را بگیریم.

  • Let's get the Tube.


    سریعترین راه رفتن با لوله است.

  • It's quickest to go by Tube.


    تصمیم گرفتیم در ایستگاه متروی خیابان آکسفورد ملاقات کنیم.

  • We decided to meet at Oxford Street Tube station.


    اگر فروش به زودی بهبود پیدا نکند، شرکت از بین خواهد رفت.


synonyms - مترادف

  • لوله

  • duct


    مجرا

  • conduit


    کانال


  • ناودان

  • chute


    شلنگ

  • hose


    خط


  • پنستوک

  • penstock


    خط لوله

  • pipeline


    از طریق

  • trough


    کانول

  • cannula


    سیلندر

  • cylinder


    پیپت

  • pipette


    پوشال

  • straw


    تونل


  • رهبر


  • فواره زدن اب

  • spout


    گذر


  • شفت

  • shaft


    زه کشی

  • drain


    تهویه

  • vent


    دودکش

  • flue


    پریز

  • outlet


    قیف

  • funnel


    سوراخ


  • افتتاح


  • ورودی

  • inlet


    خوب

  • canal


    برش


  • شیار

  • cut


  • furrow


antonyms - متضاد
  • blockage


    انسداد

  • obstruction


لغت پیشنهادی

symbol

لغت پیشنهادی

cobwebs

لغت پیشنهادی

intricate