briefly
briefly - به طور خلاصه
adverb - قید
UK :
US :
برای مدت کوتاهی
در کمترین کلمه ممکن
با استفاده از کلمات کم یا بدون ارائه جزئیات زیاد
برای مدت کوتاه یا با استفاده از کلمات کمی
بنابراین، تعدادی از سریال های دسته بندی عاشقانه در زیر فهرست شده و به طور خلاصه شرح داده شده است.
او مدت کوتاهی برای استودیو والت دیزنی کار کرد.
سونیا به طور خلاصه نحوه کار دستگاه را توضیح داد.
در یک تابه کوچک سیر و پیاز سبز را در 3 قاشق غذاخوری روغن کمی تفت دهید تا نرم شود اما قهوه ای نشود.
In a small skillet, saute garlic and green onion briefly in 3 tablespoons of oil until soft but not browned.
در اینجا، به طور خلاصه، چگونه اتفاق افتاد.
در نهایت به طور خلاصه به معنای تعادل در اقتصاد کلان پرداختیم.
خلاصه مشکل این بود که من بچه می خواستم و او نمی خواست.
او برگشت تا تشکر کند و به طور خلاصه با خلبان صحبت کند.
از قضا، معرفی اندی رودی به دلایل اشتباه، بازی را به طور خلاصه به سود آنها تبدیل کرد.
Ironically, substitute Andy Roddie's introduction for all the wrong reasons briefly turned the game to their advantage.
او فقط به طور خلاصه با اما صحبت کرده بود.
او جمعه شب برای مدت کوتاهی با جان ملاقات کرد.
به طور خلاصه، استدلال به شرح زیر است…
بگذارید به طور خلاصه به شما بگویم چه اتفاقی افتاده است.
خلاصه در مورد آب و هوا صحبت کردیم.
به طور خلاصه، شرکت باید هزینه های خود را کاهش دهد.
fleetingly
زودگذر
cursorily
به صورت گذرا
momentarily
لحظه ای
temporarily
به طور موقت
به سرعت
hastily
با عجله
briskly
گذرا
transiently
برای چند لحظه
hurriedly
برای چند ثانیه
برای مدت کمی
در گذر
به صورت ناخودآگاه
in passing
سرتاسر
perfunctorily
به صورت طرح دار
superficially
به طور ناگهانی
sketchily
به صورت توهین آمیز
in haste
به زودی
precipitately
به طور ناپایدار
در حال پرواز
desultorily
فراری
transitorily
به طور فزاینده
ephemerally
به طرز فراری
کمی
passingly
impermanently
flyingly
fugitively
fastly
evanescently
fugaciously
littly