quickly
quickly - به سرعت
adverb - قید
UK :
US :
سریع
بعد از مدتی بسیار کوتاه
برای مدت کوتاهی
با سرعت بالا یا بدون صرف زمان زیاد
با سرعت بالا - به ویژه هنگام صحبت در مورد نحوه حرکت چیزی استفاده می شود
به سرعت - در تعجب یا در مقایسه استفاده می شود
به سرعت
quickly – used especially about changes, increases, improvements etc
به سرعت – به خصوص در مورد تغییرات، افزایش ها، بهبودها و غیره استفاده می شود
سریع و در نتیجه کارآمد
سریع و پر انرژی
با سرعت بسیار بالا - به ویژه در توضیحات فنی استفاده می شود
به سرعت - در مورد تغییرات، افزایش ها، بهبودها و غیره استفاده می شود
فوق العاده سریع
حرکت فوق العاده سریع
با سریع ترین سرعت ممکن
با سرعت بالا
خیلی سریع غذا نخورید
سریع لباسش را در آورد و به رختخواب رفت.
فارقوهر که به غیر از توده ای بزرگ روی سرش آسیبی ندیده بود، قبل از اینکه به او در پاروها بپیوندد، به سرعت زخم های لاچلان را پانسمان کرد.
Farquhar, unhurt apart from a huge lump on his head bandaged Lachlan's wounds quickly before joining him at the oars.
اجازه بده قبل از رفتن سریع با ایو صحبت کنم.
سپس او را دید که به سرعت به اطراف نگاه می کند، اما در تمام جهات اشتباه.
آب موجود در آکواریوم به سرعت با دمای هوای محیط برابر می شود.
سلول های مخمری که در شرایط خفگی برای زنده ماندن تلاش می کنند به سرعت قطعات اتانول را دفع می کنند زیرا اساساً سمی هستند.
Yeast cells struggling to survive under suffocating conditions quickly excrete the ethanol fragments because they are basically poisonous.
اداره جنگلداری کالیفرنیا گفت که این تصادف باعث آتش سوزی کوچکی شد که به سرعت خاموش شد.
The California Department of Forestry said the crash sparked a small brush fire that was quickly extinguished.
پیازها را سریع تفت دهید سپس گوشت را اضافه کنید.
به سرعت خوانده می شود، مانند داستان دیاز، یک لذت ساده و مستقیم.
الکس به زمین زده شد، اما او به سرعت بهبود یافت.
این مهم است که بدانیم این بیماری با چه سرعتی می تواند گسترش یابد.
او به سرعت دور شد.
این بیماری به سرعت گسترش می یابد.
چند هفته گذشته به سرعت گذشت (= به نظر می رسد زمان به سرعت گذشته است).
این ابزار امکان ایجاد سریع و آسان وب سایت ها را فراهم می کند.
او به سرعت و کارآمد کار کرد.
سریع عمل کردن/پاسخ دادن
مقامات به سرعت برای فرونشاندن خشونت اقدام کردند.
سریع گفت: هی، من فقط شوخی کردم.
او خیلی سریع به نامه من پاسخ داد.
به سرعت مشخص شد که او در حال مرگ است.
ما آن را در اسرع وقت تعمیر خواهیم کرد.
من به سرعت متوجه شدم که این یک اشتباه بزرگ است.
همه ما به سرعت فهمیدیم که موفقیت فقط با سخت کوشی به دست می آید.
او به سرعت به عنوان یک فروشنده کار پیدا کرد.
Things quickly turned ugly.
اوضاع به سرعت زشت شد.
او یک گل خیره کننده به ثمر رساند و به سرعت گل دیگری به ثمر رساند.
او به سرعت به عنوان یک نقاش شهرت پیدا کرد.
وقتی دیدند چقدر پول می توانند پس انداز کنند، به سرعت نظرشان عوض شد
سریع متوجه شدم که در قطار اشتباهی هستم.
قلبم تندتر شروع به تپیدن کرد.
بیا دیگه! سریع! آنها ما را خواهند دید!
قلبم خیلی سریعتر شروع به تپیدن کرد.
هر چه زودتر تو را از اینجا دور کنم، بهتر است.
یوزپلنگ با چه سرعتی می تواند بدود؟
نمی توانید سریع تر رانندگی کنید؟
باید سریع پیاده روی کنیم تا به موقع به آنجا برسیم.
به سرعت حالا شما دو نفر، بابا در ماشین منتظر هستید!
خیلی سریع جواب داد.
او به سرعت متوجه شد که او حقیقت را نمی گوید.
سریع
به طور سریع
speedily
به سرعت
swiftly
با عجله
hastily
عجولانه
posthaste
ناوگان
briskly
پا داغ
نوک سینه
apace
دیوانه وار
hurriedly
PDQ
fleetly
پس از عجله
snappily
شکافته
swift
در شیب کامل
expeditiously
دو برابر سریع
hotfoot
مثل باد
nippily
شیب کامل
madly
با سرعت تمام
PDQ
جهنمی برای چرم
post-haste
با سرعت
lickety-split
جهنم برای چرم
مثل کف زدن ها
double-quick
مثل رعد و برق چرب شده
full tilt
hell-for-leather
in haste
like greased lightning
به آرامی
آهسته. تدریجی
laggardly
با تاخیر
unhurriedly
بدون عجله
lethargically
بی حال
listlessly
به طور اتفاقی
tardily
به صورت انبساطی
casually
بی حوصله
dilatorily
تنبلی
indolently
بی تعارف
languidly
به طرز فجیعی
lazily
کند
nonchalantly
وقت گرفتن
ploddingly
به صورت وزش
sluggishly
با سرعت خودش
taking one's time
به راحتی شما
torpidly
در اوقات فراغت خود
without haste
با سرعت خودت
without hurry
به عمد
به تدریج
با فراغت
با آرامش
به طور پیوسته
اینچ آرد
deliberately
leisurely
calmly
steadily
inchmeal