survive
survive - زنده ماندن
verb - فعل
UK :
US :
برای ادامه زندگی پس از حادثه، جنگ یا بیماری
با وجود مشکلات فراوان به زندگی عادی خود ادامه دهد
برای داشتن یک زندگی عادی با وجود اینکه پول بسیار کمی دارید
برای ادامه حیات پس از مدتی طولانی
برای ادامه موفقیت
طولانی تر از دیگران زندگی کنید، معمولاً کسی که از نزدیک با شما مرتبط است
if a business survives, it manages to continue operating even though it is in a very difficult situation
اگر یک کسب و کار زنده بماند، با وجود اینکه در شرایط بسیار دشواری قرار دارد، به فعالیت خود ادامه می دهد
if you survive you continue to live. If you survive someone you continue to live after they have died
اگر زنده بمانی، به زندگی خود ادامه می دهی. اگر از کسی جان سالم به در ببرید، پس از مرگ او به زندگی خود ادامه می دهید
to continue to live or exist especially after coming close to dying or being destroyed or after being in a difficult or threatening situation
ادامه زندگی یا وجود، به ویژه پس از نزدیک شدن به مرگ یا نابود شدن یا پس از قرار گرفتن در یک موقعیت دشوار یا تهدیدآمیز
ادامه زندگی پس از مرگ کسی، به ویژه یکی از اعضای خانواده شما
برای ادامه زندگی یا وجود، به ویژه. پس از یک اتفاق خطرناک
If someone is survived by family members, those family members are still alive when that person dies
اگر فردی از اعضای خانواده اش باقی بماند، آن اعضای خانواده در زمان فوت آن شخص هنوز زنده هستند
برای ادامه وجود، و نه شکست یا نابود شدن
بیشتر از دیگری زندگی کند
بسیاری از کسب و کارهای کوچک و مستقل برای بقا در تلاش هستند.
از 140 مسافر هواپیما فقط 12 نفر زنده ماندند.
تنها تعداد کمی از نقاشی های قبلی لئوناردو هنوز باقی مانده است.
به دلیل ماهیت تأثیرات اقیانوسی، ناظران نزدیک برخوردهای بزرگ نمی توانند زنده بمانند.
تحلیلگران انتظار دارند خطوط هوایی باقی مانده قوی تر از همیشه باشند.
My grandmother wouldn't survive another operation.
مادربزرگ من از یک عمل جراحی دیگر جان سالم به در نمی برد.
فکر نمی کنم بتوانم یک سال دیگر به عنوان معلم زنده بمانم. فقط خیلی استرس داره
به همه نشان خواهم داد که می توانم به عنوان یک والد مجرد زنده بمانم.
Noell was survived by five sons, two daughters, and his wife Elizabeth who died two weeks after his own death.
از نوئل پنج پسر، دو دختر و همسرش الیزابت که دو هفته پس از مرگ خودش درگذشت.
از مونرو همسرش رجینا و دو پسر استنلی و جان به یادگار مانده است.
زبان انگلیسی شامل بسیاری از کلمات ساکسونی است که برای بیش از 1000 سال باقی مانده است.
چارلز سه ماه از همسرش زنده ماند.
Few sites that I visited had reached a point where they clearly would survive if these extra start-up funds disappeared.
تعداد کمی از سایتهایی که من بازدید کردم به نقطهای رسیدهاند که اگر این سرمایههای راهاندازی اضافی ناپدید شوند، به وضوح زنده میمانند.
به عنوان مستاجر مشترک بازمانده، مری تن ساختمان را به ارث می برد.
زنده ماندن با 120 پوند در هفته در لندن واقعاً دشوار است.
نمی دانم چگونه انتظار دارند با حقوقم زنده بمانم.
They had taken professional risks, had survived personal disasters.
آنها خطرات حرفه ای را پذیرفته بودند، از بلایای شخصی جان سالم به در برده بودند.
او آخرین بازمانده خانواده بود.
از مجروح شش نفر در این تصادف، تنها دو نفر زنده ماندند.
بسیاری از این معلمان برای بقای مالی دست و پنجه نرم می کنند.
او برای زنده ماندن باید به دوستش خیانت کند.
بچه ها مجبور بودند با گدایی و دزدی زنده بمانند.
«این روزها چطوری؟» «اوه، زنده ماندهای.»
نگران نباشید، این فقط یک خراش است - شما زنده خواهید ماند.
برخی از آداب و رسوم عجیب از زمان های گذشته باقی مانده است.
من نمی توانم با 40 پوند در هفته زنده بمانم (= برای نیازهای اولیه من کافی نیست).
آنها دو ماه را در جنگل گذراندند و با حیوانات کوچک و میوه زنده ماندند.
او به عنوان رهبر حزب تا دومین شکست خود در انتخابات زنده ماند.
پسر 5 ساله او به طور معجزه آسایی از این تصادف جان سالم به در برد.
او تنها به دلیل پوشیدن زره بدن از این حمله جان سالم به در برد.
بسیاری از پرندگان در زمستان سخت جان سالم به در نبردند.
این شرکت توانست از بحران جان سالم به در ببرد.
تعداد کمی از ساختمان ها از جنگ سالم مانده اند.
او ده سال از شوهرش زنده ماند.
از او همسر و دو پسر به یادگار مانده است (= تازه از دنیا رفته ولی آنها زنده اند).
تنها یک نسخه از کتاب هنوز باقی مانده است.
شرکت ها برای بقا و پیشرفت باید به ضرب الاجل ها پایبند باشند.
چهار جوجه از پنج جوجه آنها تا بزرگسالی زنده ماندند.
هیچ کس نمی تواند بدون آب برای مدت طولانی زنده بماند.
زمانی که بیماری سرطان ریه تشخیص داده می شود، خوش شانس است که پنج سال زنده می ماند.
نهال ها در خاک سنگی بهتر زنده می مانند.
او نمی تواند امیدوار باشد که برای مدت طولانی در قدرت زنده بماند.
او از دو جنگ جهانی جان سالم به در برد.
نقاشی های دیواری به طور قابل توجهی زنده مانده اند.
جزایری ها به سختی می توانستند بدون محصول صادراتی زنده بمانند.
درخت اصلی سیب تا سال 1911 زنده ماند.
از این دوره از تاریخ بسیار اندک باقی مانده است.
من فقط می توانم با چیزی که به دست می آورم زنده بمانم.
زنده
وجود داشته باشد
endure
تحمل کن
prevail
غالب شدن پیروز شدن چیره شدن
subsist
زندگی کردن
persist
اصرار ورزیدن
بودن
آخر
ماندن
برای زندگیت بجنگ
زندگی کن
زنده ماندن
خود را حفظ کند
sustain oneself
به زندگی بچسب
زندگی داشته باشد
زنده بودن
جاندار باشید
be animate
در این دنیا باشد
ادامه دادن
روی زمین قدم بزن
موجود باشد
be extant
نفس کشیدن
اقامت در اطراف
حفظ زندگی
در سرزمین زندگان باشد
فریب مرگ
فرار از مرگ
cheat death
صبر کن
evade death
بمیر
perish
از بین رفتن
succumb
تسلیم شدن
برو
فوت شدن
گذشت
مرده رها کن
وارسی
be taken
گرفته شود
cark it
آن را حمل کنید
relinquish life
زندگی را رها کن
این زندگی را ترک کن
لگد زدن به سطل
آخرین نفس کشیدن
گرد و غبار را گاز بگیر
sicken for
مریض برای
demise
مرگ
decease
منقضی شود
expire
رفتن
depart
خروج
exit
خط صاف
flatline
غرغر کردن
croak
شش فوت زیر باشد
دیگر نباشد
متوقف شود
گم شده