breathe
breathe - نفس کشیدن
verb - فعل
UK :
US :
استراحت، تنفس
نفس كشيدن
بی نفس
نفس گیر
---
تا هوا را وارد ریه های شما کند و دوباره آن را بیرون بفرستد
دمیدن هوا یا دود از دهان
اگر پوست شما بتواند نفس بکشد، هوا می تواند به آن برسد
if cloth or clothing breathes, air can pass through it so that your body feels pleasantly cool and dry
اگر پارچه یا لباس تنفس کند، هوا می تواند از آن عبور کند تا بدن شما احساس خنکی و خشکی دلپذیری داشته باشد
اگر اجازه دهید شراب نفس بکشد، در بطری را باز می کنید تا هوا قبل از نوشیدن به آن برسد
گفتن چیزی خیلی آرام، تقریباً در یک زمزمه
به آرامی نفس خود را بیرون بیاورید و صدایی ایجاد کنید که نشان دهد شما ناامید، خسته، راحت شده اید و غیره
از طریق دهان خود سریع و پر سر و صدا نفس بکشید، زیرا تلاش زیادی کرده اید
نفس کشیدن خیلی سریع و عمیق و به سختی
در هنگام خواب با صدای بلند نفس بکشید
به سختی نفس بکشید و در گلو و سینه صدا ایجاد کنید، زیرا شما بیمار هستید
نمی توانید به راحتی نفس بکشید، به خصوص به این دلیل که می دویدید یا ورزش دیگری انجام می دادید
نتوانید به راحتی نفس بکشید، به خصوص به دلیل ناسالم بودن
برای انتقال هوا به داخل و خارج از ریه ها
برای گفتن چیزی بسیار آرام
If you allow wine to breathe you open the bottle for a short time before you drink from it in order to improve the wine's flavour.
اگر اجازه دهید شراب نفس بکشد، برای بهبود طعم شراب، بطری را برای مدت کوتاهی قبل از نوشیدن از آن باز می کنید.
تا هوا را وارد ریه ها کند و دوباره آن را خارج کند
نفس کشید: «بیا نزدیکتر.»
چشمام شروع به سوزش کرد و نمیتونستم نفس بکشم.
هوا به قدری دود گرفته بود که نفس کشیدن سخت بود.
پسر بیهوش بود اما همچنان نفس می کشید.
بیلی بچه را بوسید، دستانش حرکت کردند و راب نفس کشید.
ما نه تنها برای نفس کشیدن بلکه برای محافظت از ما به آن نیاز داریم.
هوا سرد بود و همه از ابرهای بخار نفس کشیدند.
ماهیچه های گلوی او بی فایده بود، او نمی توانست به تنهایی نفس بکشد، سرفه کند یا قورت دهد.
من از شما می خواهم که عمیق نفس بکشید و آرام باشید.
یا به شدت نفس میکشید یا باد در درختان بود.
Colonel Fergusson had his eyes closed and was breathing out through his nose in long smooth puffs like a bellows.
سرهنگ فرگوسن چشمانش را بسته بود و با پف های بلند و صاف مانند دمش از بینی خود بیرون می داد.
او بیهوش است، خودبهخود نفس میکشد، در اثر قرار گرفتن در معرض کمی هیپوترمی است.
قبل از صحبت کردن دوباره نفس عمیقی کشید.
هوا آنقدر سرد بود که به سختی می توانستیم نفس بکشیم.
داشت راحتتر نفس میکشید.
او بعد از تلاش هایش به شدت نفس می کشید.
بیشتر مردم متوجه نیستند که هوای آلوده تنفس می کنند.
او از نزدیک آمد و بخارهای الکل را در سراسر من تنفس کرد.
او با هجوم آتش به دفتر من هجوم آورد و با وکیل مرا تهدید کرد.
او نفس کشید: من اینجا هستم.
لباس های نخی به پوست شما اجازه تنفس می دهد.
Her performance breathed wit and charm.
اجرای او دم از شوخ طبعی و جذابیت می زد.
هنگامی که او به سلامت به زندان بازگشت، او توانست دوباره به راحتی نفس بکشد.
با نفس کشیدن تو از گردن من نمی توانم کاری را انجام دهم.
خیالت راحت باشد - من به کسی نمی گویم.
من می توانم راحت بخوابم که بدانم او در خانه امن است.
نتایج تحقیقات آنها جان تازه ای به بحث دمیده است.
او فقط با فوتبال زندگی می کند و نفس می کشد.
همیشه از طریق بینی نفس بکشید.
با دهان باز نفس می کشید.
اینجا به سختی نفس می کشم.
من نمی توانم درست نفس بکشم - دارم نفس می کشم!
هر دو از شیب تند به سختی نفس می کشیدند.
سعی کنید به طور طبیعی نفس بکشید.
او به سختی جرأت نفس کشیدن را داشت تا آنها او را بشنوند.
مردان هوایی را تنفس می کنند که فیلتر شده است تا هرگونه گرد و غبار یا گاز را از بین ببرد.
کلمات را کنار گوش او نفس کشید.
صدایی در تاریکی دمید: کجایی؟
نفس راحتی کشیدم.
تو میدونی که من هیچوقت یه کلمه برای کسی نفس نمیکشم
او امیدوار است که این توسعه روح تازه ای به جامعه بدهد.
آنها به تعدادی کارمند جدید و جوانتر نیاز دارند تا به شرکت جان بدهند.
اینجا خیلی بی هواست - به سختی می توانم نفس بکشم.
inhale
استنشاق
gasp
نفس کشیدن
شلوار
respire
بازدم
exhale
فوت کردن، دمیدن
پف کردن
puff
خس خس سینه
wheeze
منقضی شود
expire
خرخر کردن
snort
الهام بخشیدن
قورت دادن
gulp
مشکوک شدن
suspire
بو کشیدن
sniff
خروپف کردن
snore
دم کردن
insufflate
رایحه
scent
نفس بکش
قرعه کشی
مکیدن هوا
در نفس کشیدن
دم و بازدم
از ریه ها استفاده کنید
هوا بگیر
inhale and exhale
بالا بردن
take breaths
هوف
use lungs
هوف و پفک
تهویه بیش از حد
heave
huff
huff and puff
hyperventilate