air

base info - اطلاعات اولیه

air - هوا

noun - اسم

/er/

UK :

/eə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [air] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Let's go out for some fresh air.


    بیا بریم بیرون هوای تازه بگیریم

  • a blast of hot air


    انفجار هوای گرم

  • currents of warm air


    جریان های هوای گرم

  • He stood outside breathing the cold night air.


    بیرون ایستاده بود و هوای سرد شب را نفس می کشید.

  • She was gasping for air as she ran out of the burning house.


    وقتی از خانه در حال سوختن بیرون می دوید، نفس نفس می زد.

  • whales coming up for air (= in order to breathe)


    نهنگ هایی که برای هوا می آیند (= برای نفس کشیدن)

  • I need to put some air in my tyres.


    باید کمی هوا در لاستیک هایم بریزم.

  • The agreement requires reductions in air pollution.


    این توافق مستلزم کاهش آلودگی هوا است.

  • The Act lays down a minimum standard for air quality.


    این قانون حداقل استانداردی را برای کیفیت هوا تعیین می کند.

  • Music filled the night air.


    موسیقی فضای شب را پر کرده بود.

  • Wave your hands in the air!


    دستان خود را در هوا تکان دهید!

  • I kicked the ball high into the air.


    توپ را به هوا زدم.

  • Spicy smells wafted through the air.


    بوهای تند در فضا پیچید.

  • He punched the air in triumph.


    او با مشت به هوا پیروز شد.

  • The air was thick with cigarette smoke.


    هوا غلیظ از دود سیگار بود.

  • The temple was clearly visible from the air.


    معبد به وضوح از هوا قابل مشاهده بود.

  • We watched as the helicopter took to the air.


    ما نگاه کردیم که هلیکوپتر به هوا رفت.

  • It only takes three hours by air (= in a plane).


    فقط سه ساعت با هوا (= در هواپیما) طول می کشد.

  • air travel/traffic


    سفر هوایی / ترافیک

  • air defence systems (= weapons that defend against attacks from the air)


    سیستم های دفاع هوایی (= سلاح هایی که در برابر حملات هوایی دفاع می کنند)

  • A surprise air attack (= from aircraft) was launched at night.


    حمله هوایی غافلگیرانه (= از هواپیما) در شب انجام شد.

  • She looked at him with a defiant air.


    با هوای سرکشی به او نگاه کرد.

  • The room had an air of luxury.


    اتاق هوای تجملی داشت.


  • یک هوای اعتماد به نفس کامل در مورد او وجود داشت.

  • Bach’s Air on a G string


    Bach’s Air روی یک رشته G

  • I hate the way she puts on airs.


    من از نحوه پخش او متنفرم.

  • Even when he became a star he didn’t have any airs and graces.


    حتی زمانی که او یک ستاره شد، هیچ هوا و لطفی نداشت.

  • We'll get a breath of fresh air at lunchtime.


    موقع ناهار هوای تازه می گیریم.

  • I'm going outside for a breath of fresh air.


    دارم میرم بیرون تا یه نفس تازه کنم.

  • As a child he would wander round the boatyards, building castles in the air about owning a boat one day.


    در کودکی در قایق‌خانه‌ها پرسه می‌زد و در هوا قلعه‌هایی می‌ساخت تا روزی صاحب قایق شود.


  • این جلسه فرصتی برای پاکسازی هوا و شروع روند بهبودی خواهد بود.

synonyms - مترادف
  • breeze


    نسیم


  • باد


  • نفس

  • draughtUK


    draughtUK

  • puff


    پف کردن

  • blast


    انفجار

  • waft


    زفیر

  • zephyr


    وزش

  • gust


    بو کردن

  • whiff


    پیش نویس ایالات متحده

  • draftUS


    گاز

  • gas


    تهویه

  • ventilation


    نفس هوا


  • وزش هوا

  • gust of air


    انفجار هوا

  • blast of air


    جریان هوا


  • توفان هوا

  • flurry of air


    پف باد

  • puff of wind


    موج هوا

  • waft of air


    بوی هوا

  • whiff of air


    جاری

  • air-current


    سر و صدا


  • فوت کردن، دمیدن

  • flurry


    بال بال زدن


  • شوریدن

  • gale


    نفس باد

  • flutter


    آه

  • squall


  • airflow




antonyms - متضاد
  • calm


    آرام

  • stillness


    سکون

  • calmness


    آرامش

  • lull


    هنوز


  • بی حرکتی

  • immobility


لغت پیشنهادی

grain

لغت پیشنهادی

yelled

لغت پیشنهادی

entire