visible

base info - اطلاعات اولیه

visible - قابل رویت

adjective - صفت

/ˈvɪzəbl/

UK :

/ˈvɪzəbl/

US :

family - خانواده
visibility
دید
invisibility
نامرئی بودن
invisible
نامرئی
visibly
به طور قابل مشاهده
invisibly
به صورت نامرئی
google image
نتیجه جستجوی لغت [visible] در گوگل
description - توضیح

  • چیزی که قابل مشاهده است دیده می شود

  • an effect that is visible is great enough to be noticed


    اثری که قابل مشاهده است به اندازه کافی عالی است که قابل توجه باشد


  • کسی که قابل مشاهده است در موقعیتی است که افراد زیادی متوجه او می شوند

  • able to be seen


    قابل دیده شدن


  • بتواند یا احتمالاً توجه عمومی را به خود جلب کند و مورد توجه قرار گیرد


  • قابل مشاهده همچنین به معنای توانایی یا تمایل به جلب توجه عمومی است

  • He lit the cigarette keeping both his hands high and visible.


    سیگار را روشن کرد و هر دو دستش را بالا و نمایان نگه داشت.

  • I could feel the blood gone from my face and I knew that my panic was visible.


    می‌توانستم احساس کنم خون از صورتم رفته و می‌دانستم که هراسم نمایان است.

  • The stages overlap with each other and the process is both continuous and deliberately visible.


    مراحل با یکدیگر همپوشانی دارند و این فرآیند هم پیوسته و هم عمداً قابل مشاهده است.

  • The marks are in faint gold and hardly visible.


    نشانه ها به رنگ طلای کم رنگ هستند و به سختی قابل مشاهده هستند.

  • The results of the housing policy are clearly visible.


    نتایج سیاست مسکن به وضوح قابل مشاهده است.


  • فقط بالای سرش بالای آب نمایان بود.


  • همانطور که جدول 8-7 نشان می دهد، تأثیر بر توزیع ثروت در پایان سال 1992 قابل مشاهده بود.

  • The other important but less visible change is that those who operate the robots and computers are part-time women workers.


    تغییر مهم دیگر اما کمتر قابل مشاهده این است که کسانی که ربات ها و رایانه ها را اداره می کنند، کارگران زن پاره وقت هستند.

  • A single headlight was suddenly visible far below them.


    یک چراغ جلو ناگهان بسیار زیر آنها نمایان شد.

  • Trim any visible fat before frying the meat.


    قبل از سرخ کردن گوشت، چربی قابل مشاهده را جدا کنید.


  • برج کلیسا از روستای بعدی قابل مشاهده است.

  • No stitching is visible from the right side.


    هیچ بخیه ای از سمت راست دیده نمی شود.

  • No solar eclipses will be visible from the United States in 1996, and only two will be visible from Earth.


    هیچ خورشید گرفتگی در سال 1996 از ایالات متحده قابل مشاهده نخواهد بود و تنها دو مورد از زمین قابل مشاهده خواهد بود.

  • The bullet holes are still clearly visible in the walls.


    سوراخ های گلوله هنوز در دیوارها به وضوح قابل مشاهده است.

  • Black performers have become much more visible on Broadway.


    نوازندگان سیاه‌پوست در برادوی بسیار بیشتر دیده می‌شوند.

  • Detectives found no visible signs of a struggle.


    کارآگاهان هیچ نشانه ای از درگیری پیدا نکردند.

  • The stars were barely visible that night.


    آن شب ستاره ها به سختی دیده می شدند.

  • These stars are barely visible to the naked eye.


    این ستارگان به سختی با چشم غیر مسلح قابل مشاهده هستند.

example - مثال

  • خانه به وضوح از ساحل قابل مشاهده است.

  • Most stars are not visible to the naked eye.


    بیشتر ستارگان با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیستند.

  • The moon was just visible between the clouds.


    ماه فقط بین ابرها دیده می شد.

  • We have not noticed any visible benefits from the new system.


    ما متوجه هیچ مزیت قابل مشاهده ای از سیستم جدید نشده ایم.

  • A more visible police presence in communities is essential to combat crime.


    حضور بیشتر پلیس در جوامع برای مبارزه با جرم ضروری است.

  • He showed no visible sign of emotion.


    هیچ نشانه قابل مشاهده ای از احساسات نشان نداد.

  • She made a visible effort to control her anger.


    او تلاش آشکاری برای کنترل خشم خود انجام داد.

  • After using the cream for a month I could see no visible difference.


    بعد از یک ماه استفاده از کرم، هیچ تفاوت قابل مشاهده ای مشاهده نکردم.

  • Its contents were visible to all of them.


    محتوای آن برای همه آنها قابل مشاهده بود.

  • She stood, half visible in the dim light.


    او ایستاده بود، نیمه قابل مشاهده در نور کم.

  • The election poster was clearly visible from the street.


    پوستر انتخاباتی به وضوح از خیابان نمایان بود.

  • The flat boats were barely visible.


    قایق های تخت به سختی قابل مشاهده بودند.

  • The mountains were just visible dusky and black.


    کوه ها فقط قابل مشاهده بودند، تاریک و سیاه.

  • The sea was now out leaving the wreck fully visible.


    اکنون دریا بیرون بود و کشتی به طور کامل قابل مشاهده بود.

  • Their house is not visible from the street.


    خانه آنها از خیابان قابل مشاهده نیست.


  • از پنجره ردیفی از خانه های کوچک قابل مشاهده است.


  • درختان را قطع کردیم تا دریاچه از خانه نمایان شود.

  • Women are advised to wait where they are not immediately visible to approaching traffic.


    به زنان توصیه می شود در جایی منتظر بمانند که در نزدیکی ترافیک قابل مشاهده نیست.


  • عنکبوت های ریز که به سختی با چشم غیر مسلح قابل مشاهده هستند

  • Ellie's quite visible embarrassment


    شرمندگی الی کاملا مشهود است

  • His relief was all too visible.


    تسکین او بیش از حد نمایان بود.

  • Italy has a highly visible environmental movement.


    ایتالیا جنبش زیست محیطی بسیار قابل مشاهده ای دارد.

  • The scars remained visible all her life.


    زخم ها در تمام زندگی او قابل مشاهده بودند.

  • You should wear something light-coloured when you're cycling at night so that you're more visible.


    هنگام دوچرخه سواری در شب باید لباسی با رنگ روشن بپوشید تا بیشتر دیده شوید.

  • The writing on the tombstone was barely visible.


    نوشته روی سنگ قبر به سختی دیده می شد.

  • There are few visible signs of the illness that kept her in hospital for so long.


    نشانه های کمی از بیماری وجود دارد که او را برای مدت طولانی در بیمارستان نگه داشته است.

  • The comet should be visible to the naked eye.


    دنباله دار باید با چشم غیر مسلح قابل مشاهده باشد.


  • در مدت زمان بسیار کوتاهی، او به یک رهبر ملی بسیار برجسته تبدیل شده است.

  • There are few visible signs of her recent illness.


    نشانه های کمی از بیماری اخیر او قابل مشاهده است.

  • The comet is visible to the naked eye as a fuzzy ball in the western sky.


    این دنباله دار با چشم غیرمسلح به عنوان یک توپ فازی در غرب آسمان قابل مشاهده است.

  • In a very short time she became a highly visible environmental spokesperson.


    در مدت زمان بسیار کوتاهی، او به یک سخنگوی محیط زیست بسیار قابل مشاهده تبدیل شد.

synonyms - مترادف
  • observable


    قابل مشاهده

  • noticeable


    قابل توجه

  • perceptible


    قابل درک


  • آشکار


  • روشن

  • evident


    مشهود


  • واضح

  • plain


    جلگه

  • seeable


    قابل دیدن

  • conspicuous


    قابل تشخیص

  • detectable


    ثبت اختراع

  • discernible


    غیر قابل اشتباه

  • manifest


    قابل لمس

  • patent


    برجسته

  • perceivable


    قابل تشخیص انگلستان

  • unmistakable


    قابل تشخیص ایالات متحده

  • distinguishable


    پنهان

  • palpable


    پررنگ

  • salient


    شفاف


  • متمایز

  • recognisableUK


    خیره کننده

  • recognizableUS


    قابل توجه، برجسته، موثر

  • unconcealed


    بدون مبدل

  • bold


    دستگیر کردن

  • transparent


  • blatant



  • glaring


  • striking


  • undisguised


  • arresting


antonyms - متضاد
  • invisible


    نامرئی

  • hidden


    پنهان شده است

  • imperceptible


    نامحسوس

  • unnoticeable


    غیر قابل توجه

  • ambiguous


    مبهم

  • indistinct


    نامشخص

  • unseen


    دیده نشده

  • indiscernible


    غیر قابل تشخیص

  • unclear


    غیر واضح

  • undetectable


    غیر قابل کشف

  • undisclosed


    فاش نشده

  • viewless


    بی دید

  • disguised


    مبدل شده

  • nonexistent


    وجود ندارد

  • unapparent


    غیر آشکار

  • unperceivable


    غیر قابل درک

  • obscure


    کور، نابینا

  • sightless


    مشاهده نشده

  • unobserved


    غیر قابل تقدیر

  • inappreciable


    نامعین

  • indefinite


    فاش نشده است

  • unrevealed


    کشف نشده

  • inconspicuous


    در معرض قرار نگرفته

  • undetected


    محجوب

  • vague


    نا معلوم

  • obscured


    غیر قابل دیدن

  • unexposed


  • unobtrusive


  • concealed


  • uncertain


  • unseeable


لغت پیشنهادی

assaying

لغت پیشنهادی

unstructured

لغت پیشنهادی

unlawful