naked
naked - برهنه
adjective - صفت
UK :
US :
هیچ لباسی نپوشید یا با لباس پوشانده نشد
ضعیف و ناتوان از محافظت از خود
عدم پوشیدن لباس یا پوشاندن لباس - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که به نظر تکان دهنده باشد
to not be wearing any clothes. This phrase is very commonly used in everyday English instead of saying that someone is naked
هیچ لباسی نپوشید این عبارت در زبان انگلیسی روزمره به جای اینکه بگوییم کسی برهنه است بسیار رایج است
در مورد پاها، پاها، بازوها و غیره که با لباس پوشانده نشده اند استفاده می شود
برهنه - به ویژه هنگام صحبت در مورد افراد برهنه در نقاشی ها، فیلم ها و غیره استفاده می شود
not wearing any clothes especially because you have just taken them off in order to go to bed have a bath etc
نپوشیدن لباس مخصوصاً به این دلیل که به تازگی آنها را برای رفتن به رختخواب، حمام کردن و غیره درآورده اید
if a woman is topless, she is not wearing any clothes on the upper part of her body so that her breasts are not covered
اگر زنی برهنه باشد، در قسمت بالای بدنش لباس نمی پوشد تا سینه هایش پوشیده نشود.
هیچ لباسی نپوشیدن
هیچ لباس زیر نپوشید
پوشیدن هیچ لباسی - یک استفاده بسیار غیر رسمی
پوشیده از لباس نیست
چیزی که برهنه است پوشش معمول خود را ندارد
یک احساس یا کیفیت برهنه پنهان نیست، اگرچه بد است
همه ما مایو پوشیده بودیم، ما را برهنه نمی کردند.
او کاملا برهنه روی تخت دراز کشیده بود.
He was lying on the bed completely naked.
من وارد شدم و آقای تولیفرو برهنه آنجا ایستاده بود.
همچنین عدم تشویق فعلی او مانع از ادامه تصور برهنه او نشد.
کلر همیشه برهنه راه می رود.
بدون تشریفات او لباس ابریشمی خود را درآورد، برهنه ایستاده بود اما به خاطر شورت و خالکوبی هایش که همه مشکی بودند.
Without ceremony she dropped her silk gown, standing naked but for her briefs and her tattoos, which were all black.
دانش او ناچیز و با چشم غیر مسلح شفاف است.
بدنهای مرد، تقریباً برهنه، گوشتی سفت و سخت با سرما در زیر یک ماه نقرهای، تجربهای کاملاً جدید برای او بود.
Male bodies, nearly naked flesh rigid with cold beneath a silvery moon were a brand-new experience to her.
او احساس سکون کرد و به اولین دختر برهنه خود که بزرگ شده بود، بیرون از مجله نگاه کرد.
مجله پر از عکس مردان برهنه بود.
آن را درآورد و پشت سرش انداخت و خودش را تا کمر برهنه نشان داد.
ملحفه را دور بدن برهنهاش چنگ زده بود.
The photograph showed a naked man.
عکس مردی برهنه را نشان می داد.
از کمر به بالا برهنه بود.
آنها اغلب برهنه (= کاملاً برهنه) در خانه پرسه می زدند.
آنها او را نیمه برهنه و در حال خونریزی یافتند.
The prisoners were stripped naked.
زندانیان را برهنه کردند.
یک نور برهنه
یک شمشیر برهنه
موش ها برهنه به دنیا می آیند (= بدون خز).
یک شعله برهنه
naked aggression
تهاجم برهنه
فاش شد: حقیقت برهنه در مورد ستاره های صابون مورد علاقه شما.
او هنوز بعد از مصیبتش احساس برهنگی و تخلیه می کرد.
Never had he felt so completely naked.
هرگز او اینقدر احساس برهنگی نکرده بود.
سیاره باید با چشم غیر مسلح قابل مشاهده باشد.
من به شما پیشنهاد می کنم که عادت نکنید نیمه برهنه به اطراف بروید.
سریع برهنه شد.
خواب دیدم کاملا برهنه به مدرسه رفتم.
برهنه جفتک انداختن
دیدن یک درخت، برهنه از برگ هایش
bare walls
دیوارهای برهنه
a bare hillside
یک دامنه تپه برهنه
حداقل
the bare minimum.
ترس برهنه
naked fear.
(قابل مشاهده) با چشم غیر مسلح.
یک مرد برهنه
بدن های برهنه
naked bodies
کاملاً برهنه (= کاملاً برهنه)
stark naked (= completely naked)
جفتک/باسن برهنه (= کاملا برهنه)
buck/butt naked (= completely naked)
تا کمر برهنه بود (= لباس بالای کمر نپوشید).
nude
برهنه
bare
بی لباس
undressed
خلع لباس
unclothed
برهنه شده
disrobed
استارکرها
unclad
در معرض
stripped
بدون پوشش
starkers
بدون پارچه
exposed
بی انتها
uncovered
خام
undraped
اسکادی
bottomless
واگذار شده است
طبیعی
scuddy
نخ نما
divested
کاملا برهنه
بدون هیچ چیز
bared
برهنه جفتک انداختن
threadbare
در کل
stark naked
مادر برهنه
au naturel
در برهنه
در گاومیش
در خام
در برهنگی
mother-naked
در اسکاد
stark-naked
clothed
لباس پوشیده
dressed
پوشاک
appareled
پوشیده شده
apparelled
سرمایه گذاری کرد
attired
روپوش
clad
مناسب
garbed
پنهان شده است
invested
تحت پوشش
robed
خصوصی
suited
راز
concealed
قوی
covered
کادو پیچ شده
hidden
استتار شده
محجبه
کفن شده
پنهانی
wrapped up
مبدل شده
obscured
به خاک سپرده شد
camouflaged
دیده نشده
veiled
نقاب زده
shrouded
غربال شده است
covert
نامحسوس
disguised
نامرئی
buried
unseen
cloaked
masked
screened
inconspicuous
invisible