naked

base info - اطلاعات اولیه

naked - برهنه

adjective - صفت

/ˈneɪkɪd/

UK :

/ˈneɪkɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [naked] در گوگل
description - توضیح
  • not wearing any clothes or not covered by clothes


    هیچ لباسی نپوشید یا با لباس پوشانده نشد


  • ضعیف و ناتوان از محافظت از خود

  • not wearing any clothes or not covered by clothesused especially when this seems rather shocking


    عدم پوشیدن لباس یا پوشاندن لباس - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که به نظر تکان دهنده باشد

  • to not be wearing any clothes. This phrase is very commonly used in everyday English instead of saying that someone is naked


    هیچ لباسی نپوشید این عبارت در زبان انگلیسی روزمره به جای اینکه بگوییم کسی برهنه است بسیار رایج است

  • used about feet, legs, arms etc that are not covered by clothes


    در مورد پاها، پاها، بازوها و غیره که با لباس پوشانده نشده اند استفاده می شود

  • nakedused especially when talking about naked people in paintings, films etc


    برهنه - به ویژه هنگام صحبت در مورد افراد برهنه در نقاشی ها، فیلم ها و غیره استفاده می شود


  • نپوشیدن لباس مخصوصاً به این دلیل که به تازگی آنها را برای رفتن به رختخواب، حمام کردن و غیره درآورده اید

  • if a woman is topless, she is not wearing any clothes on the upper part of her body so that her breasts are not covered


    اگر زنی برهنه باشد، در قسمت بالای بدنش لباس نمی پوشد تا سینه هایش پوشیده نشود.

  • not wearing any clothes


    هیچ لباسی نپوشیدن

  • to not wear any underwear


    هیچ لباس زیر نپوشید

  • not wearing any clothesa very informal use


    پوشیدن هیچ لباسی - یک استفاده بسیار غیر رسمی

  • not covered by clothes


    پوشیده از لباس نیست

  • Something that is naked does not have its usual covering


    چیزی که برهنه است پوشش معمول خود را ندارد


  • یک احساس یا کیفیت برهنه پنهان نیست، اگرچه بد است

  • not wearing any clothes


    همه ما مایو پوشیده بودیم، ما را برهنه نمی کردند.

  • We all had swimsuits on we weren't stripped naked.


    او کاملا برهنه روی تخت دراز کشیده بود.

  • He was lying on the bed completely naked.


    من وارد شدم و آقای تولیفرو برهنه آنجا ایستاده بود.

  • I walked in and Mr Tolifero was standing there buck naked.


    همچنین عدم تشویق فعلی او مانع از ادامه تصور برهنه او نشد.

  • Nor did her current lack of encouragement prevent him from continuing to imagine her naked.


    کلر همیشه برهنه راه می رود.

  • Claire walks around naked all the time.


    بدون تشریفات او لباس ابریشمی خود را درآورد، برهنه ایستاده بود اما به خاطر شورت و خالکوبی هایش که همه مشکی بودند.

  • Without ceremony she dropped her silk gown, standing naked but for her briefs and her tattoos, which were all black.


    دانش او ناچیز و با چشم غیر مسلح شفاف است.

  • His knowledge is slim, transparent to the naked eye.


    بدن‌های مرد، تقریباً برهنه، گوشتی سفت و سخت با سرما در زیر یک ماه نقره‌ای، تجربه‌ای کاملاً جدید برای او بود.

  • Male bodies, nearly naked flesh rigid with cold beneath a silvery moon were a brand-new experience to her.


    او احساس سکون کرد و به اولین دختر برهنه خود که بزرگ شده بود، بیرون از مجله نگاه کرد.

  • He felt a stillness, looking at his first naked girl grown-up, outside a magazine.


    مجله پر از عکس مردان برهنه بود.

  • The magazine was full of pictures of naked men.


    آن را درآورد و پشت سرش انداخت و خودش را تا کمر برهنه نشان داد.

  • He pulled it off and threw it behind him revealing himself naked to the waist.


example - مثال
  • She was clutching the sheet around her naked body.


    ملحفه را دور بدن برهنه‌اش چنگ زده بود.

  • The photograph showed a naked man.


    عکس مردی برهنه را نشان می داد.

  • He was naked from the waist up.


    از کمر به بالا برهنه بود.

  • They often wandered around the house stark naked (= completely naked).


    آنها اغلب برهنه (= کاملاً برهنه) در خانه پرسه می زدند.

  • They found him half naked and bleeding to death.


    آنها او را نیمه برهنه و در حال خونریزی یافتند.

  • The prisoners were stripped naked.


    زندانیان را برهنه کردند.


  • یک نور برهنه

  • a naked sword


    یک شمشیر برهنه

  • Mice are born naked (= without fur).


    موش ها برهنه به دنیا می آیند (= بدون خز).


  • یک شعله برهنه

  • naked aggression


    تهاجم برهنه

  • Revealed: the naked truth about your favourite soap stars.


    فاش شد: حقیقت برهنه در مورد ستاره های صابون مورد علاقه شما.

  • He still felt naked and drained after his ordeal.


    او هنوز بعد از مصیبتش احساس برهنگی و تخلیه می کرد.

  • Never had he felt so completely naked.


    هرگز او اینقدر احساس برهنگی نکرده بود.


  • سیاره باید با چشم غیر مسلح قابل مشاهده باشد.

  • I suggest you don't make a habit of going around half naked.


    من به شما پیشنهاد می کنم که عادت نکنید نیمه برهنه به اطراف بروید.

  • He quickly stripped naked.


    سریع برهنه شد.

  • I dreamt I went to school stark naked.


    خواب دیدم کاملا برهنه به مدرسه رفتم.


  • برهنه جفتک انداختن


  • دیدن یک درخت، برهنه از برگ هایش

  • bare walls


    دیوارهای برهنه

  • a bare hillside


    یک دامنه تپه برهنه

  • a naked sword.


    حداقل

  • the bare minimum.


    ترس برهنه

  • naked fear.


    (قابل مشاهده) با چشم غیر مسلح.

  • (visible) to/​with the naked eye.


    یک مرد برهنه


  • بدن های برهنه

  • naked bodies


    کاملاً برهنه (= کاملاً برهنه)

  • stark naked (= completely naked)


    جفتک/باسن برهنه (= کاملا برهنه)

  • buck/butt naked (= completely naked)


    تا کمر برهنه بود (= لباس بالای کمر نپوشید).

  • He was naked to the waist (= not wearing clothes above his waist).


synonyms - مترادف
  • nude


    برهنه

  • bare


    بی لباس

  • undressed


    خلع لباس

  • unclothed


    برهنه شده

  • disrobed


    استارکرها

  • unclad


    در معرض

  • stripped


    بدون پوشش

  • starkers


    بدون پارچه

  • exposed


    بی انتها

  • uncovered


    خام

  • undraped


    اسکادی

  • bottomless


    واگذار شده است

  • raw


    طبیعی

  • scuddy


    نخ نما

  • divested


    کاملا برهنه


  • بدون هیچ چیز

  • bared


    برهنه جفتک انداختن

  • threadbare


    در کل

  • stark naked


    مادر برهنه

  • au naturel


    در برهنه


  • در گاومیش


  • در خام

  • in the altogether


    در برهنگی

  • mother-naked


    در اسکاد

  • in the nude



  • in the buff


  • stark-naked



  • in the nuddy


  • in the scud


antonyms - متضاد
  • clothed


    لباس پوشیده

  • dressed


    پوشاک

  • appareled


    پوشیده شده

  • apparelled


    سرمایه گذاری کرد

  • attired


    روپوش

  • clad


    مناسب

  • garbed


    پنهان شده است

  • invested


    تحت پوشش

  • robed


    خصوصی

  • suited


    راز

  • concealed


    قوی

  • covered


    کادو پیچ شده

  • hidden


    استتار شده


  • محجبه


  • کفن شده


  • پنهانی

  • wrapped up


    مبدل شده

  • obscured


    به خاک سپرده شد

  • camouflaged


    دیده نشده

  • veiled


    نقاب زده

  • shrouded


    غربال شده است

  • covert


    نامحسوس

  • disguised


    نامرئی

  • buried


  • unseen


  • cloaked


  • masked


  • screened


  • inconspicuous



  • invisible


لغت پیشنهادی

expectations

لغت پیشنهادی

expedience

لغت پیشنهادی

cylindrical