something
something - چیزی
pronoun - ضمیر
UK :
US :
زمانی که شما نام آن را نمی دانید یا نمی دانید دقیقا چیست، به معنای یک چیز خاص است
یک شیء، موقعیت، کیفیت یا عملی که دقیقاً معلوم یا بیان نشده است
چیزی که برای آن سپاسگزار هستید، به خصوص به این دلیل که یک اتفاق ناخوشایند نیز رخ داده است
used after a number like 20, 30, etc. to refer to the age of a person who is between 20 and 29, 30 and 39 years old etc., or to a person who is of this age
بعد از اعدادی مانند 20، 30 و غیره برای اشاره به سن فردی که بین 20 تا 29، 30 تا 39 سال و غیره است یا به فردی که در این سن است استفاده می شود.
چیزی که معلوم یا بیان نشده است
Something can be used to describe a situation or an event that is good although it is not everything you had hoped for
می توان از چیزی برای توصیف موقعیت یا رویدادی استفاده کرد که خوب است، اگرچه این همه آن چیزی نیست که انتظارش را داشتید.
بیا اینجا - می خواهم چیزی به تو نشان دهم.
توقف کردیم تا چیزی بخوریم.
کاری به من بده تا انجام دهم.
تلویزیون یک مشکلی دارد.
چیزی در این مکان وجود دارد که مرا می ترساند.
فقط آنجا بایست. کاری بکنید!
اسمش آلن چیزی است (= اسم دیگرش را نمی دانم).
او پروفسور چیزی یا چیز دیگری (= مطمئن نیستم) در لیدز است.
او چیزی در (= شغلی مرتبط با) تلویزیون دارد.
ماشین به درخت یا چیزی برخورد کرد.
فقط میتونستم یه چیزی بخورم
چیزی در (= مقداری حقیقت یا حقیقت یا نظری است که ارزش بررسی دارد) آنچه او می گوید.
این کاملاً چیزی است (= چیزی که باید در مورد آن احساس خوشحالی کنید) که این روزها اصلاً شغل داشته باشید.
«باید تا فردا تمام کنیم.» «به هر حال این چیزی است (= چیز خوبی است.»
بعد از ساعت ده به چیزی زنگ زد.
یک کمدی جدید با هدف سی و چند سالگی (= افراد بین سی تا چهل سال)
طعمی شبیه خربزه دارد.
ساعتی نه پوند می پردازند. یه چیزی شبیه اون.
او برای خود چیزی شبیه یک (= تا حدی الف) مشهور یافت.
این برنامه چیزی است که با (= به نوعی در مورد) محیط انجام می شود.
نگاهی متعصبانه به او انداخت، چیزی بین سرگرمی و پشیمانی.
چیز دیگری هم گفت که به نظرم جالب بود.
من چند بازیکن خوب دیده ام، اما او چیز دیگری است.
یه چیز تیز توی کفشم هست
چیزی در کمد بوی عجیبی می دهد.
ما فکر کردیم مشکلی وجود دارد زیرا از شما چیزی نشنیده بودیم.
مشکلی در موتور وجود دارد - صداهای عجیبی تولید می کند.
اتفاقی افتاده که او را ناراحت کرده است، اما ما نمی دانیم چیست.
امروز صبح در محل کار چیزی نگران کننده شنیدم.
چیزی هست که بخواهید بگویید؟
فقط آنجا بایست، کاری انجام بده.
فقط یک چیز عجیب در مورد او وجود دارد.
چیز
entity
وجود، موجودیت
هدف - شی
ماده
بودن
commodity
کالا
existent
موجود
شخصی
individuality
فردیت
واقعیت
integer
عدد صحیح
بدن
جرم
موضوع
وجود داشتن
شخص
پدیده
زندگی
حقیقت
actuality
واقعی بودن
concreteness
ملموس بودن
tangibility
استحکام
solidity
جسمانی بودن
corporeality
مادی بودن
materiality
شکل
وزن
ساختار
مجموعه نوشته ها
corpus
تشکیل دهنده
constituent
جزء