professor

base info - اطلاعات اولیه

professor - استاد

noun - اسم

/prəˈfesər/

UK :

/prəˈfesə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [professor] در گوگل
description - توضیح

  • معلمی با بالاترین رتبه در یک گروه دانشگاهی


  • یک معلم در دانشگاه یا کالج


  • معلمی با بالاترین رتبه در یکی از دپارتمان های یک دانشگاه بریتانیا، یا معلمی با رتبه عالی در یک دانشگاه یا کالج آمریکایی


  • یک معلم با رتبه عالی در یک دانشگاه یا کالج آمریکایی

  • Professor Paterson will give the keynote address.


    پروفسور پترسون سخنرانی اصلی را خواهد داشت.

  • She's a professor of history at Oxford University.


    او استاد تاریخ در دانشگاه آکسفورد است.

  • From 1984 until the present he was a professor in the department of journalism at New York University.


    از سال 1984 تا به امروز استاد دپارتمان روزنامه نگاری دانشگاه نیویورک بود.

  • a professor of physics


    یک استاد فیزیک

  • The meeting will be chaired by Professor Andrew Jones.


    ریاست جلسه بر عهده پروفسور اندرو جونز خواهد بود.

  • Who is your economics professor?


    استاد اقتصاد شما کیست؟

  • Archie's father is a retired physics professor.


    پدر آرچی یک استاد بازنشسته فیزیک است.

  • Several of the professors were internationally known figures who lectured to large audiences and engaged in public debates over controversial issues.


    تعدادی از استادان از چهره‌های شناخته شده بین‌المللی بودند که برای مخاطبان زیادی سخنرانی می‌کردند و در بحث‌های عمومی پیرامون موضوعات بحث‌برانگیز شرکت می‌کردند.

  • Be sure the professor provides intensive feedback and is willing to look at materials from your work.


    مطمئن شوید که استاد بازخورد فشرده ارائه می دهد و مایل است به مطالب کار شما نگاه کند.

  • Did I need protection or was the professor miffed for his own reasons?


    آیا من نیاز به محافظت داشتم یا استاد به دلایل خودش ناراحت شد؟

  • The professor who was greatly respected and whose classes were much enjoyed, used to stage an experiment.


    استادی که بسیار مورد احترام بود و از کلاس هایش بسیار لذت می برد، آزمایشی را انجام می داد.

  • This professor constantly uses vulgar expressions.


    این استاد مدام از عبارات رکیک استفاده می کند.

  • This professor at least and the students at the cabin were happy to see her.


    حداقل این استاد و دانشجویان داخل کابین از دیدن او خوشحال شدند.

example - مثال
  • Professor (Ann) Williams


    پروفسور (آن) ویلیامز

  • to be appointed professor of economics at Cambridge


    به عنوان استاد اقتصاد در کمبریج منصوب شد

  • He was made (a) professor at the age of 40.


    او در 40 سالگی به مقام استادی رسید.

  • a university/college professor


    یک استاد دانشگاه / کالج

  • a chemistry/law professor


    یک استاد شیمی/حقوق

  • a professor of psychology/political science


    استاد روانشناسی/علوم سیاسی

  • She was my professor when I was a grad student.


    زمانی که من دانشجو بودم، او استاد من بود.


  • استاد محقق در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی

  • a respected law professor at a prestigious university


    استاد محترم حقوق در یک دانشگاه معتبر

  • She is a former history professor.


    او استاد سابق تاریخ است.

  • The report was written by two Harvard professors.


    این گزارش توسط دو استاد دانشگاه هاروارد نوشته شده است.

  • He is a distinguished professor of law at the University of Illinois.


    او استاد برجسته حقوق در دانشگاه ایلینوی است.

  • Professor Stephen Hawking


    پروفسور استیون هاوکینگ

  • a professor of sociology


    یک استاد جامعه شناسی

  • a sociology professor


    ممنونم پروفسور

  • Thank you Professor.


    پروفسور W. B. Ofuatey-Kodjoe

  • Professor W. B. Ofuatey-Kodjoe


    یک استاد تاریخ/استاد تاریخ

  • a history professor/professor of history


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • pupil


    شاگرد


  • دانشجو


  • جوان

  • learner


    یادگیرنده


  • ارشد

  • schoolboy


    بچه مدرسه ای

  • schoolgirl


    دختر مدرسه ای

  • schoolchild


    دانش آموز


  • عزیزم

  • ignoramus


    نادان


  • محقق

  • trainee


    کارآموز

  • apprentice


    شاگرد کارآموز

  • attendant


    خدمتکار


  • فارغ التحصیل

  • devotee


    فداکار

  • understudy


    کم مطالعه

  • protege


    تحت حمایت

  • disciple


    دنباله رو

  • protégé


    وابسته

  • follower


    سال دوم

  • adherent


    فوق لیسانس

  • sophomore


    مبتدی

  • postgraduate


    تازه کار

  • beginner


    کارشناسی

  • novice


    کاراموز

  • undergrad


    پا حساس

  • mentee


    دانشجوی کارشناسی ارشد

  • neophyte


  • tenderfoot



لغت پیشنهادی

fragile

لغت پیشنهادی

advocate

لغت پیشنهادی

addy