economics

base info - اطلاعات اولیه

economics - اقتصاد

noun - اسم

/ˌiːkəˈnɑːmɪks/

UK :

/ˌiːkəˈnɒmɪks/

US :

family - خانواده
economist
اقتصاددان
economy
اقتصاد
economic
اقتصادی
economical
مقرون به صرفه
economize
صرفه جویی کنید
economically
از نظر اقتصادی
uneconomically
غیر اقتصادی
google image
نتیجه جستجوی لغت [economics] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He studied politics and economics at Yale.


    او در دانشگاه ییل سیاست و اقتصاد خواند.

  • Keynesian/Marxist economics


    اقتصاد کینزی/مارکسیستی


  • روندهای اقتصاد مدرن

  • The economics of the project are very encouraging.


    اقتصاد پروژه بسیار دلگرم کننده است.

  • The economics of maintaining a safe environment are not just the concern of the government.


    اقتصاد حفظ محیط امن فقط دغدغه دولت نیست.

  • Their ideas sound fine in principle but they haven't worked out the economics behind the policies.


    ایده های آنها در اصل خوب به نظر می رسد، اما آنها به اقتصاد پشت سیاست ها دست پیدا نکرده اند.

  • She's in her third year of studying economics at York University.


    او در سال سوم تحصیل در رشته اقتصاد در دانشگاه یورک است.

  • One of the laws of economics is that today's shortage is tomorrow's glut.


    یکی از قوانین اقتصاد این است که کمبود امروز مازاد فردا است.

  • He has a degree in economics.


    او دارای مدرک اقتصاد است.

  • She's economics professor/professor of economics at the University of Berkeley.


    او استاد اقتصاد/استاد اقتصاد در دانشگاه برکلی است.

  • Energy policy must be built on economics if it is to succeed.


    سیاست انرژی برای موفقیت باید بر پایه اقتصاد بنا شود.

  • We are trying to change the economics of the digital business to let consumers benefit.


    ما در تلاش هستیم تا اقتصاد کسب و کار دیجیتال را تغییر دهیم تا به مصرف کنندگان اجازه دهیم سود ببرند.

synonyms - مترادف

  • دارایی، مالیه، سرمایه گذاری

  • commerce


    تجارت


  • کسب و کار


  • پول

  • dismal science


    علم غم انگیز

  • macroeconomics


    اقتصاد کلان

  • economic affairs


    امور اقتصادی

  • financial affairs


    امور مالی

  • fiscal matters


    مسائل مالی

  • pecuniary matters


    علوم اجتماعی


  • سیاست های پولی

  • monetary policy


    اقتصاد خرد

  • microeconomics


    کمبود

  • scarcity


    بانکداری

  • banking


    سرمایه گذاری


  • حساب ها

  • accounts


    حسابداری

  • accounting


    بودجه بندی

  • budgeting


    موضوعات مالی

  • money matters


    مدیریت مالی


antonyms - متضاد
  • unemployment


    بیکاری

لغت پیشنهادی

normalization

لغت پیشنهادی

dispersed

لغت پیشنهادی

punches