produce
produce - تولید کردن
verb - فعل
UK :
US :
تولید مثل
بهره وری
سازنده
غیر مولد
معکوس
تولید مثلی
قابل تکرار
تکثیر
مولد
برای ایجاد یک نتیجه یا اثر خاص
ساختن، نوشتن و غیره چیزی برای خرید، استفاده یا لذت بردن توسط مردم
رشد کردن چیزی یا ساختن آن به طور طبیعی
اگر شیئی تولید می کنید، آن را بیرون می آورید یا ارائه می دهید تا مردم آن را ببینند یا در نظر بگیرند
اگر کسی فیلم یا نمایشنامه ای تولید کند، پول آن را پیدا می کند و نحوه ساخت آن را کنترل می کند
برای به دنیا آوردن نوزاد یا حیوانات جوان
غذا یا چیزهای دیگری که در مزرعه رشد کرده یا تولید شده اند تا به فروش برسند
غذایی که در زمین کاشته شده یا به مقدار زیاد با روش های کشاورزی تولید شده است
ساختن یا رشد چیزی در مقادیر زیاد برای فروش
برای اینکه چیزی اتفاق بیفتد یا نتیجه یا اثر خاصی داشته باشد
to control the preparation of a film television programme etc especially the amount of money spent making it
کنترل تهیه یک فیلم، برنامه تلویزیونی و غیره، به ویژه میزان هزینه ای که برای ساخت آن صرف می شود
برای نشان دادن یک سند رسمی در مواقعی که نیاز است، مثلاً به عنوان اثبات چیزی
چیزی ساختن یا چیزی به وجود آورد
هنگامی که حیوانات جوان تولید می کنند، آنها را به دنیا می آورند
برای ایجاد یک واکنش یا نتیجه
to organize the practical and financial matters relating to the preparation of a film play or television or radio programme
سازماندهی امور عملی و مالی مربوط به تهیه یک فیلم، نمایشنامه یا برنامه تلویزیونی یا رادیویی
to be in charge of making a musical recording and to be responsible for the arrangement of the music the combination of the different instruments or voices and the general sound of it
عهده دار شدن ضبط موسیقی و تنظیم موسیقی، ترکیب سازها یا صداهای مختلف و صدای کلی آن.
چیزی را از جایی بیرون آورد و نشان داد
نتیجه یا کشف چیزی، به ویژه اثبات
غذا یا هر ماده یا ماده دیگری که از طریق کشاورزی رشد کرده یا به دست می آید
چیزی خلق کردن یا به وجود آمدن
to organize the financial and other practical matters connected with the making of a movie play television show or other entertainment program
سازماندهی امور مالی و سایر امور عملی مرتبط با ساخت یک فیلم، نمایش، نمایش تلویزیونی یا سایر برنامه های سرگرمی
بیرون آوردن و نشان دادن چیزی
غذایی که از طریق کشاورزی پرورش داده می شود، به ویژه میوه ها و سبزیجات
ساختن یا رشد چیزی برای فروش
تا اتفاق خاصی بیفتد
سازماندهی ترتیبات عملی و مالی یک فیلم، برنامه تلویزیونی و غیره.
ارائه چیزی برای بررسی
غذایی که در مزرعه پرورش داده شده است، به ویژه برای فروش
Anthea از طرف خانواده برای تولید پسر احساس فشار می کرد.
والش در ابتدا یک فهرست ثابت تولید کرد و ماهی یک بار آن را به روز می کرد.
شرکت ما عمدتاً کالاهای صادراتی تولید می کند.
ما به تولید محصولات باکیفیت افتخار می کنیم.
The local factory produces electronic components.
کارخانه محلی قطعات الکترونیکی را تولید می کند.
این منطقه بیش از 50 درصد گندم کشور را تولید می کند.
من می خواهم در مورد نحوه تولید غذای ما بیشتر بدانم.
تمام گوشت ما تولید داخل است.
این درختچه ها توت های قرمز روشن تولید می کنند.
تحت استرس، بدن آدرنالین تولید می کند.
گربه ما هفته گذشته بچه گربه تولید کرد.
وظیفه او ایجاد وارث تاج و تخت بود.
شراب از انگور Chardonnay تولید می شود.
او از چند تا مانده غذای خوشمزه ای تهیه کرد.
تا سال 1912 او آثاری کاملاً انتزاعی تولید می کرد.
United produced their best performance of the season.
یونایتد بهترین عملکرد خود را در این فصل ارائه داد.
او گزارش هایی درباره روندهای اقتصادی و اجتماعی برای تولیدکنندگان و انجمن های تجاری تهیه می کند.
یک تماس تلفنی با مدیر به نتیجه ای رسید که او می خواست.
سخنان او نتوانست اثر مطلوب را ایجاد کند.
این اصلاحات تغییر کمی ایجاد خواهد کرد.
این دارو باعث ایجاد احساس هیجان می شود.
نامه ای از جیبش تهیه کرد.
او هیچ مدرکی برای حمایت از این ادعاها ارائه نکرد.
در این جلسه مدیر مالی ارقام سال قبل را ارائه کرد.
او بزرگترین ورزشکاری است که این کشور تا به حال تولید کرده است.
او یک سریال تلویزیونی درباره کودکان خوانده را تولید کرد.
خودش لباس درست میکنه
او تأثیر خوبی بر مصاحبه کننده گذاشت.
او یک نقاشی زیبا از یک خانه انجام داد.
چه کسی برای مهمانی غذا درست می کند؟
دانشمندان در مورد چگونگی ایجاد کیهان اختلاف نظر دارند.
برای توسعه نرم افزارهای جدید
کارخانه ای که ریزتراشه تولید می کند
ساختن
مهارت
manufacture
ساخت
جمع آوری کنید
fabricate
ايجاد كردن
forge
moldUS
assemble
moldUK
سرهم کردن
توسعه دهد
moldUS
روش
mouldUK
فرم
قاب
concoct
تولید می کنند
اختراع کردن
synthesiseUK
synthesizeUS
تدبیر
مهندس
invent
سرچشمه
synthesiseUK
روند
synthesizeUS
ایجاد کند
contrive
کشت کنند
طرح
originate
تخمریزی
شیرینی
beget
cultivate
devise
spawn
confect
از بین رفتن
زنگ تفريح
خسارت
demolish
تخریب
dismantle
از بین بردن
ruin
خراب کردن
spoil
ویران کردن
devastate
محو کردن
obliterate
سقط
wreck
ریشه کن کردن
abort
معلول کردن
decimate
pulveriseUK
پودر کردن ایالات متحده
eradicate
خاتمه دادن
maim
زباله ها
pulveriseUK
فاسد کردن
pulverizeUS
نابود کردن
terminate
خرد کردن
trash
ارسال
vitiate
درهم کوبیدن
annihilate
لغو کند
crush
باطل
deface
باطل کردن
dispatch
exterminate
extirpate
shatter
smash
abolish
annul
nullify