generate
generate - تولید می کنند
verb - فعل
UK :
US :
ژنراتور
مولد
تولید یا ایجاد چیزی
برای تولید گرما، برق یا شکل دیگری از انرژی
برای تولید انرژی یا نیرو
انجام کاری که باعث تولید یا افزایش فروش، درآمد، سود و غیره شود
ایجاد چیزی
برای تولید انرژی به شکلی خاص
باعث وجود داشتن تولید کردن
برای تولید یا ایجاد چیزی مانند سود، فروش یا شغل
برای تولید انرژی
موتور 4 سیلندر 2.4 لیتری 138 اسب بخار قدرت تولید می کند.
Yet significant as many of these developments were, the majority seem chiefly remarkable for the wealth they did not generate.
با این حال، به همان اندازه که بسیاری از این تحولات مهم بودند، اکثریت آنها عمدتاً به دلیل ثروتی که تولید نکردند قابل توجه به نظر می رسد.
Completing the project on time and under budget generated a feeling of pride and accomplishment among the team.
تکمیل پروژه به موقع و با بودجه کمتر باعث ایجاد احساس غرور و موفقیت در بین تیم شد.
دومی توسط افرادی ایجاد می شود که در هنگام کسب درآمد برای مطالبه اعتبار می جنگند.
برنامه های واقع بینانه در مورد جرم و جنایت تنها به ایجاد ترس در بین مردم کمک می کند.
What the Liquor Board was most interested in is what was happening with the funds generated from these special events liquor licenses.
آنچه هیئت مشروبات الکلی بیش از همه به آن علاقه مند بود، اتفاقی بود که با بودجه حاصل از این مجوزهای مشروب رویدادهای ویژه در حال رخ دادن بود.
اصطکاک بین ماهواره و جو گرمای زیادی تولید می کند.
Fourth decentralized institutions generate higher morale, more commitment and greater productivity.
چهارم، موسسات غیرمتمرکز روحیه بالاتر، تعهد بیشتر و بهرهوری بیشتر ایجاد میکنند.
صنعت کامپیوتر صدها شغل جدید در این منطقه ایجاد کرده است.
Stress can easily be generated in a class by a teaching program through the use of competitive situations, for example.
برای مثال، از طریق استفاده از موقعیتهای رقابتی، میتوان استرس را به راحتی در یک کلاس توسط یک برنامه آموزشی ایجاد کرد.
Initially the three are to develop an Assertion Definition Language which will eventually be used to generate test suites.
در ابتدا قرار است این سه زبان یک زبان تعریف ادعا ایجاد کنند که در نهایت برای تولید مجموعههای آزمایشی استفاده میشود.
از توربین های بادی برای تولید برق استفاده می شود.
برای تولید گرما/قدرت
سلول های زنده از غذا انرژی تولید می کنند.
برای ایجاد درآمد / درآمد / سود
ما به کسی نیاز داریم که ایده های جدید تولید کند.
این پیشنهاد علاقه زیادی را ایجاد کرده است.
ما 10 مجموعه داده تولید کردیم که برای اجرای هر یک از مدل ها استفاده کردیم.
خودش لباس درست میکنه
او تأثیر خوبی بر مصاحبه کننده گذاشت.
او یک نقاشی زیبا از یک خانه انجام داد.
چه کسی برای مهمانی غذا درست می کند؟
دانشمندان در مورد چگونگی ایجاد کیهان اختلاف نظر دارند.
برای توسعه نرم افزارهای جدید
کارخانه ای که ریزتراشه تولید می کند
برای تولید برق
طوفان فکری راه خوبی برای تولید ایده است.
حروف را دوباره مرتب کنید تا یک کلمه جدید تشکیل شود.
این زنجیره از 136 حلقه تشکیل شده است.
The lottery is expected to generate substantial funds for charities.
انتظار می رود این قرعه کشی بودجه قابل توجهی برای خیریه ها ایجاد کند.
مردم قبلاً معتقد بودند که کثیفی به طور خود به خود بیماری ایجاد می کند.
دنباله ای از کسری که به طور تصادفی تولید می شود
آخرین فیلم او علاقه / هیجان زیادی ایجاد کرده است.
توسعه جدید 1500 شغل جدید ایجاد خواهد کرد.
فروش غذا توانایی باشگاه را برای ایجاد درآمد/درآمد افزایش می دهد.
مزرعه بادی ممکن است بتواند برق/انرژی کافی برای 2000 خانه تولید کند.
پروژه ساخت و ساز جدید 500 شغل جدید ایجاد می کند.
آخرین کتاب او هیجان زیادی ایجاد کرده است.
نیروگاه برق برای بخش شرقی ایالت تولید می کند.
بهبود کنونی تا کنون مشاغل پردرآمد کمتری نسبت به رونق گذشته ایجاد کرده است.
این اقدامات توانایی شرکت را برای ایجاد درآمد افزایش می دهد.
مزرعه بادی ممکن است بتواند انرژی کافی برای 2000 خانه تولید کند.
تولید کردن
ايجاد كردن
علت
engender
ایجاد کند
ساختن
اثر
initiate
آغازکردن
مناسبت
spawn
تخمریزی
induce
وادار کردن
beget
به وجود آوردن
originate
سرچشمه
precipitate
رسوب می کند
سریع
provoke
تحریک
آوردن
catalyseUK
catalyseUK
catalyzeUS
catalyzeUS
effectuate
مؤثر کردن
فرم
foster
پرورش دادن، پروردن
الهام بخشیدن
معرفی کنید
kindle
روشن شدن
ترویج
trigger
ماشه
بازده
خرس
توسعه دهد
breed
نژاد
conjure
التماس کردن
از بین رفتن
crush
خرد کردن
پایان
extinguish
خاموش کردن
annihilate
نابود کردن
terminate
خاتمه دادن
زنگ تفريح
abolish
لغو کند
exterminate
خفه کردن
snuff out
محو کردن
تمامش کن
شکستن
متوقف کردن
مکث
halt
کشتن
تمام کردن
سقط
abort
جلوگیری کردن
از بین بردن
ریشه کن کردن
eradicate
دست کشیدن
discontinue
سرکوب کردن
cease
خراب کردن
suppress
تخریب
ruin
نزول کردن
stifle
باطل کردن
demolish
تمبر کردن
nullify
stamp out
obliterate