satellite

base info - اطلاعات اولیه

satellite - ماهواره

noun - اسم

/ˈsætəlaɪt/

UK :

/ˈsætəlaɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [satellite] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a weather/communications/spy satellite


    یک ماهواره آب و هوا / ارتباطات / جاسوسی

  • The interview came live by satellite from Hollywood.


    این مصاحبه به صورت زنده از طریق ماهواره از هالیوود انجام شد.

  • They could track the tagged sea turtles by satellite.


    آنها می توانستند لاک پشت های دریایی برچسب گذاری شده را با ماهواره ردیابی کنند.

  • The information was sent via a satellite link.


    اطلاعات از طریق لینک ماهواره ای ارسال شده است.

  • satellite television/TV/radio (= broadcast using a satellite)


    تلویزیون/تلویزیون/رادیو ماهواره ای (= پخش با استفاده از ماهواره)

  • a satellite broadcast/channel/picture


    پخش / کانال / تصویر ماهواره ای

  • The use of satellite phones meant that journalists could report directly from the arena of the battlefront.


    استفاده از تلفن های ماهواره ای به این معنی بود که خبرنگاران می توانستند مستقیماً از صحنه جبهه گزارش دهند.

  • My car was fitted with a satellite navigation system.


    ماشین من مجهز به سیستم ناوبری ماهواره ای بود.

  • The software enables the user to set up a satellite communications link.


    این نرم افزار کاربر را قادر می سازد تا یک لینک ارتباطی ماهواره ای را راه اندازی کند.

  • They have successfully launched satellites into orbit.


    آنها ماهواره ها را با موفقیت به مدار پرتاب کرده اند.

  • The moon is a satellite of earth.


    ماه قمر زمین است.

  • Following the Second World War it became a satellite state of the Soviet Union.


    پس از جنگ جهانی دوم، این کشور به یک کشور اقماری اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد.

  • American reconnaissance satellites provide images of the earth.


    ماهواره های تجسسی آمریکایی تصاویری از زمین ارائه می دهند.

  • The BBC broadcast the game via satellite.


    بی بی سی این بازی را از طریق ماهواره پخش کرد.

  • The satellite passes over Britain every afternoon.


    این ماهواره هر روز بعد از ظهر بر فراز بریتانیا می گذرد.

  • The satellite will transmit the information back to earth.


    ماهواره اطلاعات را به زمین ارسال خواهد کرد.

  • a new satellite that monitors changes in the environment


    ماهواره جدیدی که تغییرات محیط را رصد می کند

  • a satellite photo of your neighbourhood


    عکس ماهواره ای محله شما

  • The World Cup was transmitted around the world by satellite.


    جام جهانی از طریق ماهواره در سراسر جهان مخابره شد.

  • a spy/weather satellite


    یک ماهواره جاسوسی/آب و هوا

  • satellite television/TV


    تلویزیون/تلویزیون ماهواره ای

  • The moon is Earth's satellite.


    ماه ماهواره زمین است.

  • The moon is a satellite of the earth.


    هزینه پرتاب ماهواره به مدار بسیار زیاد است.

  • The cost of launching a satellite into orbit is vast.


    او روز جمعه از طریق ماهواره در کنوانسیون تجارت سخنرانی خواهد کرد.


  • رادیو/تلفن/ارتباطات ماهواره ای

  • satellite radio/phone/communications


    عکس/نقشه/تصویر ماهواره ای

  • a satellite photograph/map/image


    مسابقه فقط در ماهواره نشان داده می شود.

  • The match will only be shown on satellite.


    بخش ماهواره و کابل آنها حمایت مالی برنامه را می فروشد.

  • Their satellite and cable division sells programme sponsorship.


    پخش کننده/ارائه دهنده/شرکت ماهواره ای

  • a satellite broadcaster/provider/company


    یک کانال/نمایش/سرویس ماهواره ای

  • a satellite channel/show/service


synonyms - مترادف
  • spacecraft


    فضاپیما

  • rocket


    موشک

  • shuttle


    شاتل

  • spaceship


    سفینه فضایی


  • مهارت

  • spacelab


    آزمایشگاه فضایی

  • sputnik


    اسپوتنیک

  • luna


    لونا


  • کشتی


  • ایستگاه فضایی

  • space capsule


    کپسول فضایی

  • space probe


    کاوشگر فضایی

  • space shuttle


    شاتل فضایی

  • communications satellite


    ماهواره ارتباطی

  • lunar module


    ماژول قمری

  • rocket ship


    کشتی موشکی

  • space rocket


    موشک فضایی


  • ماهواره هواشناسی

  • Comsat


    Comsat

  • artificial satellite


    ماهواره های مصنوعی

  • COBE


    COBE

  • IRAS


    IRAS


  • ماهواره تلویزیونی

  • Hubble Space Telescope


    تلسکوپ فضایی هابل

  • UFO


    بشقاب پرنده

  • flying saucer


    اشیای ناشناس پرنده

  • unidentified flying object


    کپسول

  • capsule


    تقویت کننده

  • booster


    پایه


  • مادری


antonyms - متضاد

  • رهبر

  • coryphaeus


    کوریفئوس

  • antagonist


    آنتاگونیست

  • contender


    مدعی


  • دشمن

  • foe


    گورو

  • guru


    مرشد

  • mentor


    حریف


  • رقیب

  • rival


    سنگالی

  • svengali


    سوامی

  • swami


    معلم


  • معلم خصوصی

  • tutor


    مدیر

  • adversary


    مخالفت


  • مالک


  • استاد


  • رئیس


  • بدخواه


  • مخالف

  • detractor


    برتر


  • معشوقه

  • opposer


  • superior


  • mistress


لغت پیشنهادی

husky

لغت پیشنهادی

babied

لغت پیشنهادی

jibe