track

base info - اطلاعات اولیه

track - مسیر

noun - اسم

/træk/

UK :

/træk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [track] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • railway/railroad tracks


    خطوط راه آهن / راه آهن

  • We crossed the rail/train track.


    از مسیر راه آهن/قطار گذشتیم.

  • India has thousands of miles of track.


    هند هزاران مایل مسیر دارد.

  • Many branch lines were closed, and the tracks lifted.


    بسیاری از خطوط شاخه بسته شد و مسیرها بلند شدند.

  • The train for Chicago is on track 9.


    قطار شیکاگو در مسیر 9 است.


  • یک مسیر مسابقه

  • a Formula One Grand Prix track (= for motor racing)


    یک پیست جایزه بزرگ فرمول یک (= برای مسابقات اتومبیل رانی)


  • یک مسیر دویدن

  • He loves sports and participates in track and basketball.


    او عاشق ورزش است و در دو و بسکتبال شرکت می کند.


  • مسیری گل آلود در میان جنگل


  • یک مسیر خاکی

  • We followed the bear's tracks in the snow.


    ردهای خرس را در برف دنبال کردیم.

  • Leading away into the bushes were fresh rabbit tracks.


    مسیرهای خرگوش تازه به داخل بوته ها می رسید.

  • tyre tracks


    مسیرهای لاستیک

  • The beach is criss-crossed with animal tracks.


    ساحل با ردپای حیوانات متقاطع است.

  • He switched tracks and went back to college.


    مسیرش را عوض کرد و به دانشگاه برگشت.

  • Police are on the track of (= searching for) the thieves.


    پلیس در مسیر (= در جستجوی) دزدان است.


  • قطعه ای از آخرین آلبوم آنها


  • آلبوم با عنوان آهنگ (= آهنگی با همان نام آلبوم) شروع می شود.

  • The opening track is sweet and sentimental.


    آهنگ افتتاحیه شیرین و احساسی است.


  • یک استودیوی ضبط آهنگ شانزده

  • She sang on the backing track.


    او در آهنگ پشتیبان آواز خواند.

  • The film is available with French and Spanish audio tracks.


    این فیلم با آهنگ های صوتی فرانسوی و اسپانیایی در دسترس است.

  • There is a commentary track by the director.


    یک قطعه تفسیری توسط کارگردان وجود دارد.

  • I tried to get my life back on track after my divorce.


    بعد از طلاق سعی کردم زندگی ام را به مسیر درست برگردانم.

  • Curtis is on track for the gold medal.


    کورتیس در مسیر کسب مدال طلا است.

  • He had attempted to cover his tracks by wiping the hard disk on his computer.


    او سعی کرده بود با پاک کردن هارد دیسک کامپیوترش ردپای خود را بپوشاند.

  • Bank statements help you keep track of where your money is going.


    صورت‌حساب‌های بانکی به شما کمک می‌کنند تا مسیری را که پولتان می‌رود پیگیری کنید.

  • I lost all track of time (= forgot what time it was).


    من تمام حس زمان را از دست دادم (= فراموش کردم ساعت چند بود).

  • It’s getting late—I’d better make tracks.


    داره دیر میشه - بهتره آهنگ بسازم.

  • They live miles off the beaten track.


    آنها مایل ها دورتر از مسیر شکسته زندگی می کنند.

synonyms - مترادف

  • مسیر

  • pathway


    مسیر پیاده روی

  • footpath


    دنباله


  • جاده

  • lane


    خیابان


  • دوره


  • عبور


  • گذر


  • راه رفتن


  • بکشید

  • roadway


    گذرگاه


  • پی گیری


  • مسیر ضرب و شتم

  • way


    بلوار


  • بزرگراه

  • thoroughfare


    راندن


  • شریان

  • beaten path


    چرخش

  • avenue


    پیاده رو

  • boulevard


    از طریق


  • آزادراه


  • راه

  • artery


    کوچه

  • expressway


    راه افسار

  • turnpike


  • pavement


  • thruway


  • freeway


  • byway


  • alley


  • bridleway


antonyms - متضاد

  • راهنما


  • رهبری


  • خلبان


  • فرار کن

  • retreat


    عقب نشینی


  • در رفتن

  • neglect


    بی توجهی

  • retard


    عقب مانده


  • فرار از

لغت پیشنهادی

pear

لغت پیشنهادی

college

لغت پیشنهادی

anodized