behind

base info - اطلاعات اولیه

behind - پشت

preposition - حرف اضافه

/bɪˈhaɪnd/

UK :

/bɪˈhaɪnd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [behind] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Who's the girl standing behind Jan?


    دختری که پشت سر جان ایستاده کیست؟


  • نزدیک من بمون


  • یک خیابان کوچک پشت ایستگاه

  • She glanced behind her.


    نگاهی به پشت سرش انداخت.

  • Don't forget to lock the door behind you (= when you leave).


    فراموش نکنید که در را پشت سر خود قفل کنید (= هنگام خروج).

  • The sun disappeared behind the clouds.


    خورشید پشت ابرها ناپدید شد.

  • He's behind the rest of the class in reading.


    او در خواندن از بقیه کلاس عقب تر است.

  • We're behind schedule (= late).


    ما از برنامه عقب هستیم (= دیر).

  • She knew that whatever she decided, her family was right behind her.


    او می‌دانست که هر چه تصمیم بگیرد، خانواده‌اش پشت سر او هستند.

  • What's behind that happy smile (= what is causing it)?


    پشت آن لبخند شاد (= چه چیزی باعث آن شده است) چیست؟

  • He was the man behind the plan to build a new hospital.


    او مردی بود که پشت طرح ساخت یک بیمارستان جدید بود.


  • اکنون تصادف پشت سر شماست، پس سعی کنید آن را فراموش کنید.

  • She has ten years' useful experience behind her.


    او ده سال تجربه مفید در پشت سر خود دارد.

  • What’s that at the back of the fridge?


    اون پشت یخچال چیه؟

  • Smoking is only allowed at the rear of the aircraft.


    سیگار کشیدن فقط در قسمت عقب هواپیما مجاز است.


  • اتاق ما در پشت هتل بود

  • There’s a lovely wood just behind our hotel.


    پشت هتل ما یک چوب زیبا وجود دارد.

  • Look behind you!


    پشت سرت رو ببین!

  • I hung my coat behind the door.


    کتم را پشت در آویزان کردم.

  • Alex led, and I followed along behind.


    الکس رهبری کرد و من هم پشت سرم دنبالش کردم.

  • As hard as she tried, she always fell behind the other swimmers in the races.


    به همان اندازه که تلاش می کرد، همیشه در مسابقات از دیگر شناگران عقب می افتاد.

  • I knew that behind (= hidden by) her smile was sadness.


    می دانستم که پشت (= پنهان شده توسط) لبخند او غم است.

  • I was annoyed to discover that I'd left my bag behind.


    وقتی فهمیدم کیفم را جا گذاشته ام، ناراحت شدم.


  • بعد از مهمانی چند نفر پشت سر ماندند تا به تمیز کردن کمک کنند.

  • The old woman was behind with (= late paying) the rent.


    پیرزن با (= تأخیر در پرداخت) کرایه عقب بود.

  • He wondered what was behind his neighbour's sudden friendliness.


    او تعجب کرد که چه چیزی پشت دوستی ناگهانی همسایه اش وجود دارد.

  • Marie Curie was the woman behind enormous changes in the science of chemistry.


    ماری کوری زنی بود که در پس تغییرات عظیم در علم شیمی بود.

  • He tripped and fell on his behind.


    زمین خورد و روی پشتش افتاد.

  • Why don't you get off your behind (= stand up) and do something!


    چرا از پشت خود (= برخاسته) و کاری انجام نمی دهی!

  • The sun came out from behind the clouds.


    خورشید از پشت ابرها بیرون آمد.

  • He opened the door and went in pulling it shut behind him.


    در را باز کرد و داخل شد و در را پشت سرش بست.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

combs

لغت پیشنهادی

harms

لغت پیشنهادی

addictiveness