ahead

base info - اطلاعات اولیه

ahead - در پیش

adverb - قید

/əˈhed/

UK :

/əˈhed/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ahead] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I'll run ahead and warn them.


    من جلوتر می روم و به آنها هشدار می دهم.

  • The road ahead was blocked.


    راه پیش رو مسدود بود.

  • We've got a lot of hard work ahead.


    ما کار سخت زیادی در پیش داریم.

  • This will create problems in the months ahead.


    این امر در ماه های آینده مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد.

  • He was looking straight ahead (= straight forward in front of him).


    مستقیم به جلو نگاه می کرد (= مستقیم به جلو، در مقابل او).

  • The party was planned weeks ahead.


    این مهمانی هفته ها پیش برنامه ریزی شده بود.

  • Our team was ahead by six points.


    تیم ما شش امتیاز پیش بود.


  • شما باید سخت کار کنید تا جلوتر باشید.

  • The road ahead is very busy.


    جاده پیش رو بسیار شلوغ است.

  • Turn left at the traffic lights, and you'll see the hospital straight ahead.


    در چراغ های راهنمایی به چپ بپیچید و بیمارستان را مستقیماً خواهید دید.

  • Barcelona was ahead after ten minutes.


    بارسلونا بعد از ده دقیقه پیش بود.

  • All the children in the class are doing well but Sophie is way (= far) ahead.


    همه بچه های کلاس خوب کار می کنند، اما سوفی خیلی جلوتر است.

  • He couldn't bear to think of the lonely year ahead.


    طاقت نداشت به سال تنهایی پیش رو فکر کند.

  • It was already 10 AM in Moscow when the news broke in London that morning because Moscow is three hours ahead.


    ساعت 10 صبح در مسکو بود که صبح آن روز در لندن اخبار منتشر شد، زیرا مسکو سه ساعت جلوتر است.

  • She only had a few things in her shopping cart, so I told her she could go ahead of me in the checkout line.


    او فقط چند چیز در سبد خریدش داشت، بنابراین به او گفتم که می تواند جلوتر از من در سبد خرید برود.

  • Sophie is way ahead of the rest of her class.


    سوفی خیلی جلوتر از بقیه کلاسش است.


  • کار سخت زیادی در پیش داریم.

  • You have to plan ahead when you’re thinking of going to graduate school.


    زمانی که به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد فکر می کنید باید از قبل برنامه ریزی کنید.

  • First-half figures showed that pre-tax profits were ahead by 8% to £94.8m.


    ارقام نیمه اول نشان داد که سود قبل از مالیات با 8 درصد جلوتر به 94.8 میلیون پوند رسیده است.

  • Full-year profits jumped 25% to £106m pre-tax, which was ahead of expectations.


    سود کل سال قبل از کسر مالیات 25 درصد افزایش یافت و به 106 میلیون پوند رسید که بالاتر از انتظارات بود.

  • To get ahead in the industry you need the right tools and the right connections.


    برای پیشرفت در صنعت به ابزار مناسب و ارتباطات مناسب نیاز دارید.

  • After showing signs of slowing sales growth the group cut its prices to stay ahead of its rivals.


    پس از نشان دادن نشانه هایی از کاهش رشد فروش، این گروه قیمت های خود را کاهش داد تا از رقبای خود جلوتر بماند.

synonyms - مترادف
  • earlier


    زودتر


  • قبل از

  • beforehand


    از قبل

  • afore


    پیش از این

  • preliminarily


    به طور مقدماتی

  • anteriorly


    به صورت قدامی

  • precedently


    قبلا


  • قبلا، پیش از این

  • fore


    جلو

  • antecedently


    سابق

  • formerly


    از پیش


  • در پیشرو


  • تا کنون

  • in the lead-up


    یک بار

  • sooner


    قبل از آن

  • heretofore


    قبل از الان

  • hitherto


    جلوتر از زمان


  • در گذشته

  • earlier on


    تا آن موقع


  • به زمانی که


  • در روزهای گذشته


  • مدتی پیش


  • زمانی که


  • زود


  • in days gone by




  • in days of yore




antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

aptly

لغت پیشنهادی

augury

لغت پیشنهادی

Bangladesh