able

base info - اطلاعات اولیه

able - قادر

adjective - صفت

/ˈeɪbl/

UK :

/ˈeɪbl/

US :

family - خانواده
ability
توانایی
inability
عجز
disability
ناتوانی
unable
قادر نیست
disabled
معلول
enable
فعال کردن
disable
غیر فعال کردن
ably
توانا
able
قادر
google image
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [able] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You must be able to speak French for this job.


    برای این کار باید بتوانید فرانسوی صحبت کنید.

  • A viral illness left her barely able to walk.


    یک بیماری ویروسی باعث شد که او به سختی راه برود.

  • We're still able to get visas to come and go from Thailand.


    ما هنوز هم می‌توانیم ویزا برای رفت و آمد از تایلند دریافت کنیم.

  • I didn't feel able to disagree with him.


    من احساس نمی کردم که بتوانم با او مخالفت کنم.

  • Will you be able to come?


    آیا می توانید بیایید؟

  • Are you really willing and able to do what is necessary?


    آیا واقعاً مایل و قادر به انجام آنچه لازم است هستید؟

  • They don't even seem able to see what's good about their ideas.


    آنها حتی به نظر نمی‌رسند که خوب ایده‌هایشان را ببینند.

  • These families are less able to afford a balanced, healthy diet.


    این خانواده ها کمتر توانایی پرداخت یک رژیم غذایی متعادل و سالم را دارند.

  • She's the ablest student in the class.


    او تواناترین دانش آموز کلاس است.

  • Can you play the piano?


    میتونی پیانو بنوازی؟

  • I can hear someone calling.


    صدای کسی را می شنوم

  • The podcast can be downloaded here.


    پادکست را می توانید از اینجا دانلود کنید.

  • Can you/​are you able to come on Saturday?


    می توانید/آیا می توانید شنبه بیایید؟

  • You’ll be able to get a taxi outside the station.


    می توانید خارج از ایستگاه تاکسی بگیرید.

  • I haven’t been able to get much work done today.


    امروز نتوانستم کار زیادی انجام دهم.

  • She’d love to be able to play the piano.


    او دوست دارد که بتواند پیانو بنوازد.

  • Our daughter could walk when she was nine months old.


    دختر ما در نه ماهگی می توانست راه برود.

  • I was able to/​managed to find some useful books in the library.


    من توانستم / موفق شدم چند کتاب مفید را در کتابخانه پیدا کنم.

  • We weren’t able to/​didn’t manage to/​couldn’t get there in time.


    ما نتوانستیم / نتوانستیم / نتوانستیم به موقع به آنجا برسیم.

  • I could see there was something wrong.


    می توانستم ببینم مشکلی وجود دارد.

  • I could have won the game but decided to let her win.


    من می توانستم بازی را ببرم اما تصمیم گرفتم به او اجازه دهم برنده شود.

  • Local farmers were able to make a decent living selling their produce.


    کشاورزان محلی توانستند با فروش محصولات خود امرار معاش کنند.

  • Humans are uniquely able to use true language.


    انسان ها به طور منحصر به فردی قادر به استفاده از زبان واقعی هستند.

  • I was just able to make out a dark figure in the distance.


    من فقط توانستم یک چهره تاریک را از دور تشخیص دهم.

  • Once you've had some sleep you'll feel better able to cope.


    زمانی که کمی بخوابید، احساس می کنید بهتر می توانید با آن کنار بیایید.


  • او از نظر جسمی قادر به مراقبت از خود نیست.

  • Unfortunately they weren't able to come.


    متاسفانه نتوانستند بیایند.

  • He was a very able man in business matters.


    او مردی بسیار توانا در امور تجاری بود.

  • less able students


    دانش آموزان کم توان

  • She seems very able.


    او بسیار توانا به نظر می رسد.


  • آیا او می تواند با کار کنار بیاید؟

synonyms - مترادف

  • توانا

  • clever


    باهوش


  • کارشناس

  • fit


    مناسب

  • masterly


    استادانه

  • qualified


    واجد شرایط

  • skilled


    ماهر

  • accomplished


    انجام شده است


  • با استعداد

  • talented


    صالح

  • competent


    تاثير گذار


  • کارآمد


  • درخشان


  • با تجربه

  • experienced


    مسلط

  • intelligent


    skillfulUK

  • proficient


    چیره دست

  • skilfulUK


    نصب شده

  • adept


    خوب

  • adroit


    قدرتمند

  • fitted


    apt


  • انگلستان تمرین کرد


  • دارای ذوق هنری

  • suitable


    کافی است

  • apt


    برابر

  • practisedUK


  • virtuoso




  • masterful


  • savvy


antonyms - متضاد
  • incompetent


    بی عرضه

  • incapable


    ناتوان

  • inept


    بی منطق

  • unqualified


    فاقد صلاحیت

  • ineffective


    بی اثر

  • inefficient


    ناکارآمد

  • mediocre


    متوسط

  • ignorant


    نادان

  • unskilful


    ناشیانه

  • unskilled


    غیر ماهر

  • amateurish


    آماتوری

  • bungling


    درهم ریختن

  • unhandy


    غیر مفید

  • idiotic


    احمق

  • maladroit


    بد اخلاقی


  • فقیر

  • incapacitated


    بی تاثیر

  • ineffectual


    آهسته. تدریجی


  • غیر استاندارد

  • substandard


    بی مهارت

  • unproficient


    نامناسب

  • unsuitable


    بلا استفاده

  • useless


    پست تر

  • inferior


    غیر مجهز


  • ضعیف

  • unequipped


    دارای کمبود


  • بی تجربه

  • deficient


  • inexperienced


  • skilless


  • unfit


لغت پیشنهادی

accordion

لغت پیشنهادی

bigamist

لغت پیشنهادی

rockets