helpful

base info - اطلاعات اولیه

helpful - مفید است

adjective - صفت

/ˈhelpfl/

UK :

/ˈhelpfl/

US :

family - خانواده
help
کمک
helper
یاور
unhelpfulness
بی فایده بودن
helping
درماندگی
helplessness
بی فایده
unhelpful
درمانده
helpless
غیر مفید
unhelpfully
---
helplessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [helpful] در گوگل
description - توضیح
  • providing useful help in making a situation better or easier


    ارائه کمک مفید برای بهتر یا آسان کردن یک موقعیت


  • همیشه مایل به کمک به مردم


  • مایل به کمک، یا مفید

  • giving help


    کمک کردن

  • However his other suggestions are more helpful.


    با این حال، پیشنهادات دیگر او مفیدتر است.

  • Thanks Sam. You've been very helpful.


    ممنون سام شما بسیار مفید بوده اید.

  • Consideration given to follow-up visits by officers, if suitable or helpful.


    توجه به بازدیدهای بعدی توسط افسران، در صورت مناسب یا مفید.

  • Miss Menzies couldn't be very helpful about the Datsun, though she answered all his questions very readily.


    خانم منزیس نمی‌توانست در مورد داتسون کمک زیادی کند، اگرچه او به همه سؤالات او خیلی راحت پاسخ داد.

  • The Student Cook Book provides basic helpful advice without sounding patronising.


    کتاب آشپز دانشجو توصیه‌های اساسی و مفید را بدون حمایت از صدا ارائه می‌دهد.

  • Decongestants can be helpful because they reduce the swelling of the lining of the nose making air passage easier.


    داروهای ضد احتقان می توانند مفید باشند، زیرا تورم پوشش بینی را کاهش می دهند و عبور هوا را آسان تر می کنند.


  • یک کودک مفید


  • من به آنها توضیح دادم که اطلاعات می تواند در طول جلسه هیئت مدیره بسیار مفید باشد.


  • چندین مطالعه اخیر نشان داده اند که مصرف متوسط ​​شراب قرمز به ویژه برای پیشگیری از بیماری قلبی مفید است.


  • بخش مددکاری اجتماعی محلی بیشترین کمک را در این موارد دارد.

  • The drug Prozac can be helpful in treating anxiety.


    داروی پروزاک می تواند در درمان اضطراب مفید باشد.

  • It is, of course tremendously helpful to embellish school courses by providing related experiences at home.


    البته زیباسازی دوره های مدرسه با ارائه تجربیات مرتبط در خانه بسیار مفید است.

  • I think it would be helpful to summarize what we agreed at the last meeting.


    من فکر می کنم که خلاصه کردن آنچه در جلسه گذشته به توافق رسیدیم مفید باشد.

  • I found these cassettes very helpful when I was learning Spanish.


    زمانی که اسپانیایی یاد می‌گرفتم، این کاست‌ها را بسیار مفید دیدم.

  • A helpful woman at the tourist office gave me some tips on places to visit.


    یک زن مفید در دفتر توریستی نکاتی را در مورد مکان هایی که باید بازدید کنم به من داد.

example - مثال
  • helpful advice/information


    مشاوره / اطلاعات مفید

  • helpful hints/tips/suggestions/comments


    نکات مفید / نکات / پیشنهادات / نظرات

  • Sorry I can't be more helpful.


    متاسفم که نمی توانم بیشتر از این مفید باشم.


  • این رویکرد ممکن است برای افرادی با علائم بسیار شدید مفید باشد.

  • You may find it helpful to read this before making any decisions.


    شاید خواندن این مطلب قبل از هر تصمیمی برای شما مفید باشد.


  • داشتن اطلاعات دقیق تر مفید خواهد بود.


  • برای من مفید است که خودم آسیب را ببینم.

  • Role-play is helpful in developing communication skills.


    ایفای نقش در توسعه مهارت های ارتباطی مفید است.


  • این بخش آخر به ویژه برای دانش آموزان مفید خواهد بود.

  • The booklet should be very helpful to parents of children with dyslexia.


    این جزوه باید برای والدین کودکان مبتلا به نارساخوانی بسیار مفید باشد.

  • I called the police but they weren't very helpful.


    من با پلیس تماس گرفتم اما آنها خیلی کمک نکردند.

  • The staff couldn't have been more helpful.


    کارکنان نمی توانستند مفیدتر باشند.

  • She’s one of the most helpful people I know.


    او یکی از مفیدترین افرادی است که می شناسم.

  • Thank you for all your helpful suggestions.


    با تشکر از شما برای همه پیشنهادات مفید شما.

  • Here are some helpful hints for successful revision.


    در اینجا چند نکته مفید برای بازبینی موفقیت آمیز وجود دارد.

  • Our host gave us some helpful tips on how to behave.


    میزبان ما نکات مفیدی در مورد نحوه رفتار کردن به ما داد.


  • این اطلاعات برای نوجوانان بسیار مفید خواهد بود.


  • برای من مفیدتر است که سعی کنم خودم این کار را انجام دهم.

  • He was quite helpful on how to do the accounts.


    او در مورد نحوه انجام حساب ها بسیار مفید بود.

  • Graphs are helpful in presenting the information.


    نمودارها در ارائه اطلاعات مفید هستند.

  • The lifts will be helpful to the older patients.


    بالابرها برای بیماران مسن تر مفید خواهند بود.

  • The extra time proved helpful to everyone.


    زمان اضافی برای همه مفید بود.

  • She's such a pleasant, helpful child!


    او چنین کودک دلپذیر و مفیدی است!

  • I'm sorry I was only trying to be helpful.


    متاسفم، من فقط سعی کردم مفید باشم.

  • He made several helpful suggestions.


    او چندین پیشنهاد مفید داد.

synonyms - مترادف
  • obliging


    الزام آور


  • دوستانه

  • pleasant


    دلپذیر


  • نوع

  • accommodating


    انطباق دادن

  • considerate


    با ملاحظه

  • thoughtful


    متفکر

  • supportive


    حمایت کننده

  • cooperative


    تعاونی

  • sympathetic


    دلسوز

  • caring


    مراقبت

  • compassionate


    جوانمردانه

  • chivalrous


    محبت آمیز

  • kindly


    با ادب

  • polite


    احترام

  • respectful


    از خود گذشته

  • selfless


    بی خود

  • unselfish


    خونگرم

  • warmhearted


    مناقصه

  • tender


    صبور


  • مهمان نواز

  • hospitable


    شاکی

  • complaisant


    آگاه

  • mindful


    خواهان

  • solicitous


    با درایت

  • tactful


    درك كردن


  • همسایه ایالات متحده

  • neighborlyUS


    NeighbourlyUK

  • neighbourlyUK


    خیریه

  • charitable


    خیراندیش

  • benevolent


antonyms - متضاد
  • unobliging


    بی تعهد

  • disobliging


    ناتوان کننده

  • unsympathetic


    بی همدردی


  • سرد

  • unhelpful


    بی فایده

  • unaccommodating


    ناسازگار

  • uncooperative


    عدم همکاری

  • unsupportive


    بدون حمایت

  • obstructive


    انسدادی

  • unfriendly


    غیر دوستانه

  • unconstructive


    غیر سازنده

  • disagreeable


    نامطلوب

  • unfavorableUS


    ایالات متحده نامطلوب

  • unfavourableUK


    نامطلوب انگلستان

  • damaging


    آسیب رسان

  • deleterious


    زیان آور

  • harmful


    بی آلایش

  • insalubrious


    مانع

  • hindering


    صدمه زدن

  • hurting


    آسیب زا

  • hurtful


    غیر اجتماعی

  • unsociable


    بد

  • bad


    بی سود

  • disadvantageous


    بلا استفاده

  • unprofitable


    مضر

  • useless


    بی ارزش

  • detrimental


    مخرب

  • injurious


    منفی

  • worthless


  • destructive



لغت پیشنهادی

addict

لغت پیشنهادی

learner

لغت پیشنهادی

unwarranted