host

base info - اطلاعات اولیه

host - میزبان

noun - اسم

/həʊst/

UK :

/həʊst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [host] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Ian, our host introduced us to the other guests.


    ایان، میزبان ما، ما را به مهمانان دیگر معرفی کرد.

  • Sonja stayed with an Argentine host family.


    سونیا در یک خانواده میزبان آرژانتینی ماند.

  • the host nation/country/city


    کشور/کشور/شهر میزبان

  • The college is playing host to a group of visiting Russian scientists.


    این کالج میزبان گروهی از دانشمندان روسیه است.

  • The wonderful city of Melbourne is host to this event.


    شهر شگفت انگیز ملبورن میزبان این رویداد است.

  • a radio/TV host


    مجری رادیو/تلویزیون

  • The event will be opened by television host Bill Punter.


    این مراسم توسط مجری تلویزیونی بیل پانتر افتتاح خواهد شد.

  • a host of possibilities


    انبوهی از احتمالات

  • Lavender oil can relieve a whole host of ailments.


    روغن اسطوخودوس می تواند مجموعه ای از بیماری ها را تسکین دهد.

  • transferring files from the host to your local computer


    انتقال فایل ها از میزبان به کامپیوتر محلی شما

  • Australia is host to some of the world's most dangerous animals.


    استرالیا میزبان برخی از خطرناک ترین حیوانات جهان است.

  • The acre of garden is host to a splendid bank of rhododendrons.


    این هکتار باغ میزبان یک بانک باشکوه از رودودندرون است.

  • The park is host to a beautiful ornamental lake.


    این پارک میزبان یک دریاچه زینتی زیبا است.

  • The host club is to be congratulated on its organization of the tournament.


    باید به باشگاه میزبان بابت برگزاری مسابقات تبریک گفت.

  • The town is playing host to a film crew.


    این شهر میزبان یک گروه فیلمبرداری است.

  • We thanked our hosts for a very enjoyable evening.


    ما از میزبانان خود برای یک شب بسیار لذت بخش تشکر کردیم.

  • The local language school is advertising for host families (= families people stay with when they are visiting another country).


    آموزشگاه زبان محلی برای خانواده‌های میزبان تبلیغ می‌کند (= خانواده‌هایی که افراد هنگام بازدید از کشور دیگری با آنها می‌مانند).

  • Our host for tonight's show is Jimmy Fallon.


    میزبان ما برای برنامه امشب جیمی فالون است.


  • باید منتظر بمانید تا میزبان به شما اجازه دهد به جلسه بپیوندید.


  • اگر میزبانی به شخص دیگری برای شروع جلسه نیاز داشته باشد، می تواند میزبان جایگزینی را تعیین کند.

  • Japan is playing host to the next international conference.


    ژاپن میزبان کنفرانس بین المللی بعدی است.


  • کشور میزبان جام جهانی بعدی

  • There's a whole host of reasons why he didn't get the job.


    دلایل زیادی وجود دارد که چرا او این کار را نگرفت.

  • Which country is hosting the next Olympic Games?


    کدام کشور میزبان بازی های المپیک بعدی است؟

  • to host a show/programme


    میزبانی یک نمایش/برنامه

  • Do I need to download special software to host a meeting?


    آیا برای میزبانی جلسه نیاز به دانلود نرم افزار خاصی دارم؟

  • The person who hosted the call wanted to have another one two hours later.


    شخصی که میزبان تماس بود می خواست دو ساعت بعد تماس دیگری داشته باشد.

  • I've written my website, now I just need to find a company to host it.


    من وب سایت خود را نوشته ام، اکنون فقط باید یک شرکت برای میزبانی آن پیدا کنم.

  • Lucy was a gracious host.


    لوسی میزبان مهربانی بود.

  • Vancouver played host to the conference (= the event happened there).


    ونکوور میزبان کنفرانس بود (= رویداد در آنجا اتفاق افتاد).

  • a talk-show host


    مجری برنامه گفتگو

synonyms - مترادف
  • MC


    MC

  • emcee


    امسی

  • presenter


    ارائه کننده

  • anchor


    لنگر

  • announcer


    گوینده

  • anchorman


    لنگر زن

  • anchorwoman


    مقایسه کردن

  • compere


    ناظم

  • moderator


    پیوند شخص


  • شخص لنگر

  • anchor person


    رئيس تشریفات

  • master of ceremonies


    شخص خانه


  • رئیس حلقه

  • ringmaster


    توست مستر

  • compère


    رئیس

  • toastmaster


    صندلی

  • chairperson


    امپرساریو


  • گوینده خبر

  • impresario


    تبلیغاتی

  • newscaster


    پخش کننده

  • publicist


    نمایشگر

  • broadcaster


    تهيه كننده

  • anchorperson


    مدیر صحنه

  • showman


    مجری تلوزیون


  • مجری رادیو


  • بلندگو

  • TV presenter


    گفتگو کننده

  • radio presenter


    مارشال


  • interlocuter


  • marshal


antonyms - متضاد

  • حضار


  • عضو مخاطب


  • جمعیت

  • fans


    طرفداران

  • viewers


    بینندگان

  • congregation


    جماعت

  • followers


    پیروان

  • listeners


    شنوندگان

  • observers


    ناظران


  • عمومی

  • spectators


    تماشاگران

  • assemblage


    مجموعه

  • assembly


    مونتاژ

  • attendance


    حضور

  • gathering


    جمع آوری

  • punters


    نوازنده ها

  • patrons


    مشتریان

  • watchers


  • hearers


لغت پیشنهادی

penelope

لغت پیشنهادی

douglas

لغت پیشنهادی

sovereignty